یه زمانی خیلی سال پیش وقتی آدما ناراحت می شدن ، یه چیزی از گوشه ی چشمشون مثل یه قطره می چکید .... احساس قشنگی بود ، اما هیچکی اسمشو نمیدونست . بعد اون تموم عاشقان جمع شدن و اسم این قطره رو گذاشتن اشک و اسم این احساس رو گریه ....
ادامه مطلب ...تو تنها کسی هستی که نوشته هایم را به اجبار نمی خوانی
و هیچ گاه دست های تهی ام را به به رخم نمی کشی.
صورتم را نمی بینی تا از دیدن چشم های نمدارم دلزده شوی و پاهایم
را که از دویدن در پی محبت بی جان شده اند به تمسخر نمی گیری.
اما شاید...اما شاید تو هم مثل تمام آنهایی
که با زبان گرمشان سردی قلب های زمستانی شان
را پنهان کرده اند , همرنگ سنگین ترین دل
دنیا شده باشی و پشت نگاهی مهربان پنهان
بلکه به چیزهایی است که
آرزوی بدست آوردن آنها را دارد.
یادت باشد, دنیا بسیار وسیع است و برای
همه جایی هست اما تو سعی کن جای واقعی
خود را در این دنیای وسیع پیدا کنی.