عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

فقر یعنی...

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی!

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛ 


فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه

مداد سفید

 

 

 

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد... همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}... یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند... مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید... و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد... صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد 

 


تست انحراف...

.
.
.

.

بریم؟
.
.
.
.
.
.
دقت کن... اولین چیزی که به ذهنتون می رسه چیه؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.

1
.
.
.
.
.
.


2
.

.
.
.
.
.

3
.

....

ادامه مطلب ...

آخرین جملات

آخرین جملات افراد مختلف قبل از مرگشان  

+ آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...


+ آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟


+ آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...


+ آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟


+ آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...


+ آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...


+ آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد...


+ آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...


+ آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟


+ آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...


+ آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟


+ آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!


+ آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود!


+ آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...


+ آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه!


+ آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!


+ آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...


+ آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...


+ آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...


+ آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...


+ آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...


+ آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!


+ آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارددیسک پاک شده است...


+ آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...


+ آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...


+ آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...


+ آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!


+ آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟


+ آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...


+ آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟


 

مصاحبه با یک ....

نوشته شده توسط یکی از خبرنگاران(نام محفوظ) واحد مرکزی خبر :
نامش علیرضاست و فامیلی مستعارش امینی . نمیدانم مشهدی است یا زاهدانی . فقط می‌دانم که بین دوستان نزدیکش به دو جنسه معروف است. با او در یک کافی‌شاپ در مشهد قرار می‌گذارم. چون مطالبم را در روزنامه می‌خواند، اعتماد می‌کند و می‌گوید که حتما می‌آید. قول می‌دهم از او عکس نگیرم. وقت انتشار مصاحبه همزمان شد با سفرش به کربلا . خودش الان آنجاست و من این مصاحبه را منتشر میکنم :

ادامه مطلب ...

سنگتراش

 

 

روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.
در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم!
در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!

آیا میدانستید؟

 

 

- آیا می‌دانید اولین فردی که در اروپا اقامت گرفت یک زن ایرانی بود و بعد مسأله اقامت خارجی‌ها مطرح شد.
 
-یا می‌دانید با هوش‌ترین زن دنیا 5 فوق‌لیسانس دارد و ضریب هوشی او 200 است و دنبال کار است.
 
- آیا می‌دانید ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر جامعه هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت.
 
- آیا می‌دانید کورش کبیر بر جهان حکومت می‌کرد و به نوعی قدرت جهان در دست ایران بود.

- آیا می‌دانید اگر 3 قاره آسیا و امریکا و آفریقا را به هم وصل کنیم ایران در مرکز جهان است.

- آیا می‌دانید فرشته‌ها با سرعت نور حرکت می‌کنند و زمان برآن‌ها کند می‌شود

- آیا می‌دانید ایرانیان در آمریکا فرهیخته‌ترین افراد جامعه امریکا هستند.

 
- آیا می‌دانید سال 2001 در فرانسه سال ایران نام داشت.
 
- آیا می‌دانید حدود 250 ایرانی در ناسا محقق داریم.
 
- آیا می‌دانید رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است.