عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

یادت میاد

یادت میاد اون قدیما قایم موشک بازی می کردیم ؟ .....  
با هم دیگه چشم میذاشتیم ....  
و میشمردیم تا صد ...  
تو یواشکی قایم شدی ...  
بدون اینکه چیزی به من بگی و رد پایی از خودت بذاری ...  
و من گرگ شدم ....  
بدون اینکه خیال دریدن داشته باشم .... 
همه جا به دنبالت میگشتم ...  
توی کوچه ها و دشت و بیابونها . پشت کوهها و دریا.....  
و باز شمردم و شمردم .....  
این طوری که ما بازی میکنیم ....  
هیچوقت همدیگرو پیدا نمیکنیم .....  
خودت بیا و دوباره شروع کن ....  
اینبار دیگه هیچ کدوممون گرگ نمیشیم ....  
هیچ کدوم ....

مــــــــــــن و تــــــــــــو

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست ..
 فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست ..
 خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من ..
 نه میشه زنده باشم نه بمیرم

 نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می‌رسیدیم ..
 داره رو دست ما می‌میره این عشق

خوش آمدی



سلام من به تو یار قدیمی 

منم همون هوادار قدیمی

هنوز همون خراباتی و مستم

 ولی بی تو سبوی می شکستم

همه تشنه لبیم ساقی کجایی

گرفتار شبیم ساقی کجایی

اگه سبو شکست عمر تو باقی

که اعتبار می تویی تو ساقی

 اگه میکده امروز شده خونه تزویر

وای شده خونه تزویر

تو محراب دل ما

تویی تو مرشد و پیر

همه به جرم مستی سر دار ملامت

میمیریم ومیخونیم سر ساقی سلامت

یه روزی گله کردم من از عالم مستی

تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی

من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید

تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید

پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم

آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم

همه به جرم مستی سر دار ملامت

میمیریم ومیخونیم سر ساقی سلامت

میگن مستی گناهه به انگشت ملامت

باید مستا رو حد زد به شلاق ندامت

سبوی ما شکسته در میکده بسته

امید همه ما به همت تو بسته

به همت تو ساقی تو که گره گشایی

تو که ذات وفایی همیشه یار مایی

همه به جرم مستی سر دار ملامت

میمیریم ومیخونیم سر ساقی سلامت

همه به جرم مستی سر دار ملامت

میمیریم ومیخونیم سر ساقی سلامت

همه به جرم مستی سر دار ملامت

میمیریم ومیخونیم سر ساقی سلامت

سر ساقی سلامت

وای سر ساقی سلامت

جلسه امتحانِ

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..

عشق

دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است

رهروی گفت: کوچه ای بن بست

سالکی گفت: راه پر خم و پیچ

در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ

دلبری گفت: شوخی لوسی است

تاجری گفت: عشق کیلو چند؟

مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند

شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه

عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه

شیخ گفتا: گناه بی بخشش

واعظی گفت: واژه بی معناست

زاهدی گفت: طوق شیطان است

محتسب گفت: منکر عظماست

قاضی شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت: عشق را عشق است

پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت

رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست

چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدمطفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!!!!