اشک

وقتی چشمانم را پرده بلوری اشک می پوشاند 


دنیاجلو دیدگانم لرزان وتار می شود درست مثل روزگارم و باز سکوت 


سکوت در برابر تمام نامردیهای تو


میبینم که چگونه تقاص کارهایت را به دنیا پس میدهی


چشمانم را در سکوت نظاره میکن


من پاسخت را به دنیا میسپارم