عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

تو به من خندیدی

تو به من خندیدی / و نمی دانستی، من به چه دلهره از باغچه همسایه ، سیب را دزدیدم

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سال ها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما
سیب نداشت

نظرات 2 + ارسال نظر
ملک فیصل منزجر چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 http://balkhjournalism.blogsky.com

زیبا ترین عکس های تقدیم تان
نظریادتان نره اگر خوش تان آمد بگید باز میگذارم به دیدن می ارزد

ملودی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 13:23

ازین شعر خاطره ی قشنگی دارم.روز تولدم بود.زابل بودم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد