تو چه غم داری ؟
جای تو مثل نور در چشم من مثل دل در سینه ی من است
این بدبخت منم که مثل سایه به دنبال تو زیر پای تو افتاده ام
یادت هست بی خیال پرسیدی :
« چه دوست داری ؟ »
جرات نکردم بگویم : « تو را » گفتم : « بنفشه ی بهار و سرخ گل پاییز را »
یادت باشد که دروغ گفتم به خدا فقط تو را دوست دارمو تو را ای گل من که برای من در پاییز روییدی
ولی بهار جاودان داری
من افسانه ی «عشق های کهن » را زنده خواهم کرد
بی آنکه بخواهم مجنون من باشی
« لیلی وفادار تو » خواهم بود .