فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
...دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست بیدادگری آمد و فریادرسی رفت رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد رفتی و فراموش شدی از دل دنیا گه پیشروی پی شد و گه باز پسی رفت از پیش و پس قافله ی عمر میاندیش شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ