شب است و اتاقی مهتاب رنگ
من مست خواب و خواب ... می شود بیدار
نسیمی از پنجره نیمه باز اتاق
بوی پیراهنت را هدیه می آورد
تلاشی دوباره برای خواب
چشمانم را آرام می بندم
بیهوده است
گرمای بوسه های غبار گرفته ات بر گونه هایم
باز بی خوابم می کند
شبی است مهتابی
و فریادهای این سکوت گوشم را کر می کند
دلم به اندازه شبهای بی ستاره می گیرد
و باز برایت از دلتنگی می نویسم
چند لحظه سکوت
...
صدای مبهمی می رسد به گوش
آری ... صدای همان آشناست
می شوم من لحظه ای به هوش
و او زمزمه کنان می خواند :
من مست خواب و خواب ... می شود بیدار
سکوت اختیار می کنم
به آهنگ صدایش گوش می دهم
صدایی دارد سبز، قرمز
صدایی دارم تمام ابری و سرشار از شکایت
و خط فاصله ای که هر روز
میان من ـ تو پر رنگتر می شود