تو را می خواهم اما پس چرا گویا نمی دانم!
که عاشق گشته ام،دیوانه هستم،یا...نمی دانم؟!
تو را من دوست می دارم،تمام هستی ام! این بیت
فدای چشم تو باد! از این جا تا نمی دانم...
ببین دارم برای عاشقی طرح سکوتم را
معما می کنم! اما جوابش را نمی دانم!
برای دیدنت بی تابم اما صبر خواهم کرد
بگو تا کی؟کجا؟ امروز یا فردا؟ نمی دانم؟!
سراغت را ز چشم بی فروغ ماه می گیرم
ترا دیده ست و دارد می کند حاشا،نمی دانم؟!
تمام فصل های شعر من بی چشم تو پاییز
بهار از شعر من پیدا شود آیا؟
نمی دانم.....؟!
bffgfdgfdgfdgfgfgfggfg
سلام میثم جان
وبلاگت رو لینک کردم
اگه امکانش هست وبلاگ منو اول پیوندهات بذار
مر30
موفق باشی
شعر خیلی زیبایی است
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران سالحل ها
وبلاگ زیبایی داری موفق باشی
به منم سر بزنی خوشحال میشم