۱ـ بعضی ها را از سر راه بر می دارند و بعضی ها را سر راه میگذارند.
۲ـ همه چیز بر وفق مراد است و بعضی ها سوار بر خر مراد.
۳ـ شاید زیبا ترین منحنی دنیا ، لبخند باشد.
۴ـ شیرین ، زندگی تلخی را برای فرهاد رقم زد.
۵ـ بعضی ها برای رسیدن به داد ، بیداد میکنند.
۶ـ مشق نگاهش جوهر قلمم را تمام کرد.
۷ـ برای فاسد نشدن افکارم ، آنها را داخل فریزر گذاشتم.
۸ـ بلند پروازی های پرنده ، نتیجه اش قفس بود.
۹ـ اونایی که دنبال شر میگردند خیرشون به کسی نمی رسه.
۱۰ـ تا دهانتان را گل نگرفته اند گل بگویید.
۱۱ـ در مواقع بیکاری چرخ افکارم لنگ میزند.
۱۲ـ شب در کارنامه سیاه زندگیش بی نهایت ستاره دارد.
۱۳ـ بعضی از زنها چون موج تلاطم دارند و بعضی از مردها چون صخره تحمل.
۱۴ـ نمیدانم شما تره چه کسی را پاک میکنید ، اما من کشک خودم را می سابم.
۱۵ـ این از شیرینی گفتار کاریکلماتورهاست وگرنه حقیقت به همان تلخی هست که میدانید.
۱۶ـ وقتی از ناراحتی منفجر شد همه بدنبال پیدا کردن جعبه سیاه او بودند.
۱۷ـ زندگی بدون عشق مثل بیژامه بدون کش است.
۱۸ـ در اولین آشنایی وقتی با من دست داد، من ، دلم را از دست دادم.
لورا پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون:
لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به تو خیانت کرده ام !!! و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست
باعشق: روبرت
دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد، از همه همکاران ودوستانش می خواهدکه عکسی از نامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی ... خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس ها را که کلی بودند با عکس روبرت، نامزد بی وفایش، در یک پاکت گذاشته و همراه با یادداشتی برایش پست می کند، به این مضمون:
روبرت عزیز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفاً عکس خودت را از میان عکس های توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان
آهنگ جدید و بسیار زیبای و شنیدنی از میثم اکبری با نام کار من نیست
سرور 1
دانلود کنید با کیفیت 128 با فرمت mp3
دانلود کنید با کیفیت 64 با فرمت mp3
سرور 2
دانلود کنید با کیفیت 128 با فرمت mp3
میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری میثم اکبری
وقتی اتومبیلی با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت به مانعی برخورد میکند:
در ۲ صدم ثانیه: سپر در هم میشکند. اتومبیل فشاری برابر سی برابر وزن خود را تحمل میکند.
در ۴ صدم ثانیه: راننده و سرنشینان هر کدام با فشاری برابر ۲ تن به جلو پرتاب میشوند.
در ۵ صدم ثانیه: بدن راننده با همان نیروی ۲ تنی با فرمان اتومبیل برخورد میکند.
در ۷ صدم ثانیه: سرنشین جلوئی به داشبورد میخورد
در ۹ صدم ثانیه: سر سرنشینان به شیشه اتومبیل برخورد میکند
در یک دهم ثانیه: سرنشینان عقب نیز به سرنشینان جلو میپیوندند!
یادتان باشد که هنوز ۹۰ درصد ثانیه اول باقی مانده�.
کمربند ایمنی را ببندید چه در جلو نشستهاید و چه در عقب ماشین، چه در مسافتهای کوتاه درون شهری، و چه در مسافرتهای بلند جادهای.
وظیفه انسانی حکم میکند به دوستانتان نیز اطلاع رسانی کنید
همه درصف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند. بعضی ها آرزوهای خیلی بزرگی داشتند. بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و پست! نوبت به او رسید. از او پرسیدند: چه آرزویی داری؟ گفت : می خواهم همیشه به دیگران یاد بدهم، بی آنکه مدعی دانستن (دانایی) باشم. پذیرفته شد! گفتند چشمانت را ببند! چشمانش را بست.
وقتی چشمانش را باز کرد، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است! با خود اندیشید: حتما اشتباهی رخ داده، من که این را نخواسته بودم!
سالها گذشت. روزی داغی اره را بر روی کمر خود حس کرد. بازاندیشید: عمر به پایان رسید و من بهره خویش را از زندگی نگرفتم! با فریادی غمبار سقوط کرد. نفهمید چه مدت خواب بود یا بیهوش! با صدایی غریب؛ که از روی تنش بلند می شد؛ به هوش آمد. تخته سیاهی بر دیوار کلاسی شده بود.