اگر به ایمیلتان هر روز ۲۰الی ۳۰ایمیل فرستاده می شود و اینکه این ایمیلها برایتان دیگر خسته کننده شده است.
می خواهید این ایمیلها برایتان دیگرفرستاده نشود؟
پس باید:
۱-به نشانی زیر بروید.
www.groups.yahoo.com/mygroups
2-نام کاربری و کلمه عبور را وارد کنید.
۳-به گزینه edit my groups
بروید.
۴-در صفحه باز شده سمت راست صفحه(leaveGroup) جلو هر گروهی که می خواهید از ان برای شما ایمیل فرستاده نشود تیک بزنیدو در پایین صفحه گزینه save changesرا فشار دهید.
حجاب در اسلام برای حفظ نشاط جنسی است، چون حجاب تخیل جنسی را تحریک میکند و سبب میشود که مسئله جنسی معنادار شود و دچار بیمعنایی نگردد.
1 . غریزه جنسی، قویترین غریزه انسانی است که...
حجاب در اسلام برای حفظ نشاط جنسی است، چون حجاب تخیل جنسی را تحریک میکند و سبب میشود که مسئله جنسی معنادار شود و دچار بیمعنایی نگردد.
1 . غریزه جنسی، قویترین غریزه انسانی است که زندگی انسانی را از نظر کمی و کیفی مورد تاثیر و تاثر قرار میدهد . این غریزه در کنار غریزه گرسنگی، بسترساز فرهنگهای انسانی در طول تاریخ شده و دین با ورود در این بستر، معنا بخش فرهنگ انسانی میشود; به همین دلیل در تاریخ ادیان کمتر دینی است که درباره مسئله جنسی سخن نگفته باشد .
2 . غریزه جنسی در یک چارچوب، مورد توجه ادیان قرار میگیرد و در چارچوب جهانبینی آن دین، جایگاه مسئله جنسی را با توجه به انسانشناسی خود، و جهانشناسی و اخلاقیات مبتنی بر آن، تشریح و تفسیر میکند که اغلب دائر مدار آن، انسان واسطهای و متعالی دینی، مثل پیامبران و یا بنیانگزاران دین مثل بودا قرار میگیرد .
3 . در غرب مسیحی قرون وسطی که انسان کامل مسیحی محور معرفتشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی و سپس جامعهشناسی واقع شده بود، درباره مسئله جنسی، چه از بعد انسانشناسی و چه جامعهشناسی، به همان میزان قضاوت میشد و چون انسانهای کامل مسیحی، حضرت مسیح و حضرت مریم و حضرت یحیی (ع)، هر سه ازدواج نکرده، در مسیحیت دوری از عمل جنسی، یک شرط برای انسان کامل شمرده شد و کم کم ترک عمل جنسی به ترک کلی عمل جسمی کشانده میشود و در دوران قرون وسطی، انسانهایی اعم از زن و مرد، دور از شهرها در نقاط دور افتاده جنگلها و کوهها و بیابان زندگی میکردند که به دور از لذتهای جسمی یک زندگی کاملا مجردانه داشتند . پس حجاب در همین جهت قلمداد میشد; یعنی دوری از لذتهای جسمانی بطور کامل .
4 . با شروع رنسانس، تفسیری دیگر از انسان کامل ارائه شد که بر فرهنگ جنسی غرب به شدت اثر گذاشت; این تفسیر آن بود که چون خدا در جسم انسان (عیسی) تجلی یافته است، پس جسم انسان تقدس مییابد، به همین دلیل سعی در زیباشناسی جسم انسان است و با یک نوع آناتومی جسم انسان و بدست آوردن رگ، پی، ماهیچه، استخوان و ... به ترسیم جسمهای زیبا پرداخته شود که این مهم به وسیله «لئوناردو داوینچی» و «میکل آنژ» و «رافائل» ، بر روی دیوارههای کلیساهای روم و فلورانس انجام میشود . به طوری که جسمهای برهنه و بسیار موزون و هماهنگ بر روی دیوارها ترسیم و یا در مجسمهها تجسم مییابند . شرمگاه اناث حذف و ذکور بسیار کوچک ترسیم میشود تا گفته شود خود جسم مطمح نظر است، نه مسائل جنسی آن، ولی با همین ترسیم انسان برهنه، اولین قدم برهنگی در غرب، توسط نوعی تفسیر از انسان کامل رخ میدهد .
5 . دو تفسیر حجابی و برهنگی از انسان کامل در غرب، با همان حالت تضادگونه در غرب ادامه یافت تا تفسیر یهودی دین مسیحیت در قالب پروتستانیزیم اتفاق افتاد و بر تفسیر برهنگی انسان کامل بصورت شدیدتر تاکید شده است و کفه به طرف برهنگی در جامعه غربی سنگینی کرد تا آنکه بر برهنگی انسان به شدت تاکید شد و این زمانی بود که انقلاب صنعتی رخ داد و ماشین به صحنه زندگی انسانها آمد .
6 . این تاکید از سوی فروید صورت گرفت که بر فرهنگ یهودی در باب جنسیت تاکید میکرد و نمونههای آن در نامههای خصوصی او مشاهده میشود . فرهنگ یهودی یکی از جنسیترین فرهنگهای دینی است که بر رابطههای جنسی محارم مثل دختر و پدر، و پسر، و مادر، و برادر و خواهر با دیده اغماض نگریسته است و آنها را بیاشکال دانسته است . فروید با فرهنگ یهودی بر فرهنگ جنسی مسیحیت هجوم برد و سعی کرد که بر برهنگی جنسی، چه از نظر بدنی و چه از نظر روحی تاکید کند و ریشه تمامی عقدههای انسانی را در حجاب (به معنای عام) خلاصه کند که مانع عمل جنسی، بطور برهنه، در طول زندگی انسانی میشود .
7 . انقلاب صنعتی در غرب و مهاجرت جغرافیایی انسانها از مکانهای کوچک به مکانهای بزرگ و تماسهای دو جنس در سطوح مختلفکاری، هنجارشکنی جنسی را افزایش داد . حال اگر این را به برهنگی اجباری زنان، به علت کار با دستگاههای خطرناک و کشانده شدن زنان به درون دستگاه، توسط لباسهای زنانه اضافه کنیم، به خوبی برهنگی زنان در محیط کار ترسیم میکند . تاثیر صنعت تا جایی رسید که همسران، چه زن و چه مرد، به روابط جنسی فراتر از ازدواج روی آوردند و این روابط جنسی خارج از عرف و قانون موجب شد که برهنگی زنان در قالب فحشا و فاحشههای برهنه افزایش یابد (رابطه صنعت و برهنگی در دائرهالمعارف غرب مثل بریتانیکا آمده است) .
8 . ورود ماشین به زندگی عمومی انسانها در غرب، برهنگی را افزایش داد، چرا که ماشینها انسانها را از خانه و خانواده جدا میکرد و حتی ماشین به عنوان جایگزین خانه مطرح شد و خانههای متحرک در ماشین ترسیم شدند . پس ماشین رقیب خانه و انسانهای ماشین دار رقیب خانواده شدند . پس روابط جنسی غیر معمول و غیر عادی رواج یافت و روابط جنسی غیر معمول، برهنگی را بیشتر رواج داد; مثل نقاشیهای برهنه جنسی و تشویق برای برهنگی (فیلم تایتانیک و شکسپیر عاشق به خوبی این مسئله را نشان میدهد) .
9 . ماشین و محیط کار صنعتی و نظریه مبتنی بر فرهنگ یهودی جنسی فروید، سه عاملی بودند که انقلاب جنسی در غرب را به وجود آوردند . و غرب را از دوران ملکه ویکتوریا به دوران برهنگی وارد کرد و بر همین اساس، گروههایی به وجود آمدند که سختبر برهنگی جمعی تاکید کرده و برهنگی را نیز معیار گروهی قرار دادند، این گروهها هیپیها، پانکها، رپها و ... بودند و سبب رواج برهنگی شدیدتر شدند که امروزه به Nake یا برهنههای مادرزاد مشهور شدهاند .
10 . بنابراین، در غرب اگر حجاب مطرح شده است، یعنی دوری شدید از عمل جنسی و غریزه جنسی (چه زن و مرد) و اگر برهنگی مطرح شده است، یعنی آزادی عمل جنسی و رفتن در آن . پس حجاب در غرب، نقطه مقابل انسان و غریزه قرار گرفته است، بطوری که اگر کسی حجاب داشته باشد، علیه انسانیتخود قدم برداشته است و بیحجابی، یعنی برگشت و بازگشتبه خویشتن خویش .
11 . ولی این برهنگی بهجای بازگشتبه خویشتن انسانی، موجب شد که انسانها از خودشان بیشتر دورتر شوند، اول آنکه برهنگی وسیلهای شد که بدن انسانی طعمه مطامع اقتصادی شود . بدن فروشی، به صورت فحشا و به صورت مانکن تبلیغاتی کالا و به صورت بازیگران فوتبال و ورزشهای دیگر و به صورت هنرمندان سینمایی و تلویزیونی و ... معمول شد; یعنی به جای کرامت انسانی، ذلت و رذالت انسانی نصیب او گردید .
12 . انسانهای معمولیای که برهنه شدند نیز به عنوان محل مصرف مد و «ابزارهای اقتصادگردان سرمایه داری» در مصرف تعیین شدند و از لباس زیر تا لباس رو، همه تابع مد روز واقع شدند (لباس گشاد یا لباس تنگ و یا ترکیبی از آن دو و . .). ; در نتیجه مد به عنوان تنوعطلبی مطرح شد، ولی در واقع سبب غفلتزایی مداوم از خود و همنوع خود و جهان اطراف گردید; بنابراین برهنگی عمومی، از خودبیگانگی عمومی را برای انسان غربی به ارمغان آورد .
13 . برهنگی در غرب، بیرغبتی جنسی را برای غربی به ارمغان آورد، چرا که برهنگی سبب تحریک اولیه انسان به طرف عمل جنسی در سنین اولیه بلوغ میشود، ولی در نهایتبه سرد مزاجی جنسی تبدیل میشود، چرا که اسراف جنسی در دوران بلوغ، به بیرغبتی جنسی در سنین بالاتر منتهی میشود، مگر آنکه کالاهای رغبت افزای جنسی به میدان بیاید، مثل الکل و یا قرصهای نشاط آور جنسی که باز در دراز مدت سبب بیرغبتی جنسی بیشتر خواهد بود و چون غریزه جنسی که نشاط آور زندگی است، به رکود کشانده شود، بنیاد خانواده رو به سستی میرود و فحشا جای آن را پر میکند و افسردگی فردی بر افراد حاکم میشود که به عنوان طاعون عصر غرب مطرح شده است; پس برهنگی بر افسردگی جنسی غرب، و رکود روحی و روانی افراد افزوده است .
14 . حجاب در اسلام برای حفظ نشاط جنسی است، چون حجاب تخیل جنسی را تحریک میکند و سبب میشود که مسئله جنسی معنادار شود و دچار بیمعنایی نگردد (مثل برهنگی) و چون اسلام بر طبیعت جنسی سخت تاکید دارد و انسان کامل خود را نه فقط در معنویت انسان کامل، بلکه در مسائل دنیوی و جنسی او میداند (چون نکاح و عمل جنسی از سنت انسان کامل در اسلام میباشد و هر کس از این سنت روی بر میگرداند، از او نیست) . پس انسان کامل در اسلام الگوی جامع و کامل انسان در دنیا و آخرت و از جمله مسئله جنسی است که باید مورد تقلید قرار گیرد .
پس حجاب یک فرهنگ جنسی است که سبب گرم واقع شدن غریزه جنسی در سطح یک جامعه و هدایت ارضای آن در قالب خانواده میشود به همین دلیل امروزه شرق به علت محور قرار دادن ارضای جنسی و حجاب، جنسیتر از غرب قرار داده شده است و تاریخ شرق و غرب نیز مؤید مسئله است و شاید به همین دلیل است که عرفان شرقی در هند و عالم اسلام به زبان جنسی بیان میشود; مثل شعر حافظ و ابن عربی که فص محمدیه را فص نکاحیه و جنسی نامیده است; به همین دلیل است که معنویت از جنسیت جدا نیست و حجاب علاوه بر حفظ کرامت انسانی، سبب رشد انگیزه جنسی در جامعه و نیز رشد نشاط جامعه اسلامی میشود، بدون آنکه به سستی و لهو و لعب دچار شود .
جوان براى درک بهتر خود و آشنایى با محیط پیرامون خویش , نیازبه راهنمایى و آگاهى دارد.او هـمـواره در حال رشد و نمو است و رشد جسمى اش بطور طبیعى , همراه با حالتها و هیجانهاى روحى و عاطفى است .جـسـم جـوان بـه شکل غیر ارادى به رشد خود ادامه مى دهدو رشد روحى و روانى وى در ارتباط مستقیم و متقابل با جسم اوست .
هـنـگـامى جریان رشد, حالت طبیعى به خود مى گیرد, که او از نظر فکرى و اعتقادى در جهت صحیح و در مسیر طبیعى برنامه هاى تکاملى نظام آفرینش قرارگیرد.بـنـابـر ایـن , جوان براى رشد روانى و سازندگى خود, نیازمند هدایت و راهنمایى مربیان صالح و خیراندیش است .از طرفى او نیازمند به فکر کردن درباره خود و رفتار و اعمال و عکس العملهاى خویش در محیط زندگى است .
او باید چگونه زیستن را بیاموزد, به خصوص زمانى که به شخصیت خود پى مى برد و کم کم خودش را پیدا مى کند که : من کیستم و در کجا هستم وچگونه باید باشم ؟ او باید پاسخ این سوالها را بیابد, تا بتواند در مسیر زندگى خود سنجیده گام بردارد و به آینده اى مطمئن و سعادتمند دست یابد.
یکى از روان پزشکان ((1))مى گوید: من در تحقیقات فراوانى که درباره علت ناراحتیهاى اشخاص انـجام داده ام , به این نتیجه رسیده ام که : این افراد دردوران کودکى و جوانى , چگونه زیستن را به خوبى فرا نگرفته اند و به اندازه کافى راهنمایى نشده اند, بسیارى از آنان در حال حاضر خود پدر و مـادرهـسـتند و داراى فرزندانى نیز هستند, ولى آنها بدون این که خودشان بخواهند و یا بدانند, ناراحتیهاى روحى و روانى خود را به فرزندان منتقل مى کنند.
جـوان بـه عـلـت این که سنش کم است و کمتر از بزرگسالان گرفتار ناملایمات زندگى شده , داراى ذهنى خام و عارى از تجربه است .اوکـمـتـر از بـزرگـتـرهـا سردو گرم روزگار را چشیده و با مشکلات و دشواریهاى کمترى در زندگى روبه رو گردیده است .
ذهـن پـاک و سـاده اش چـنـدان فرصت انحراف و آلودگى پیدا نکرده و از طرفى چون به دوران کـودکى نزدیک است , بهتر از افراد مسن مى تواندخاطره ها و حوادث دوران کودکى خود را به یاد آورد و عـلـت بـعـضـى از احـساسات و رفتار خود را بفهمد و در نتیجه , هرگاه رفتارناپسندى از خودمشاهده کرد, به آسانى آن را علت یابى کرده واصلاح نماید.
جوان هنوز قسمت بیشتر عمر خود را در پیش رو دارد.او با شناخت بهتر خود, مى تواند از بروز واکنشهاى نابهنجار در برابر پیشامدهاى زندگى , در آینده جلوگیرى نماید.
فصل اول .
جوان و دوران بلوغ .
یـکـى از آگاهیهاى بسیار مهم در زندگى جوان , قبل از شناختن محیط و پدیده هاى پیرامونش , آشنایى با خود است .توجه به خویشتن و آگاهى به خود یکى از شگفتیهاى نظام آفرینش است , زیرا انسان علاوه بر علم و آگاهى به اشیا و دیگران , درباره خود آگاهى وتوجه حضورى ((2))دارد و در عین حال مى تواند تـوجـه خـود را بـه شـخصیت خویش متمرکز سازد و رفتار و کردار خود را مورد ارزیابى و تحلیل قـراردهـد, حتى بهتر از یک پدیده خارجى خود و رفتار خود را مورد مطالعه و تجربه و جستجوى علمى قرار دهد.
اطـلاعات علمى که انسان از خارج دریافت مى کند, ممکن است همراه با خطا و اشتباه باشد, ولى درباره خود خطا نمى کند.درایـن بـاره قـرآن مى فرماید: انسان نسبت به نفس خود آگاهى دارد, اگرچه (براى خطاهایش ) عذرتراشى کند ((3)).انـسـان وقـتـى باطن خویش را شناخت و اصلاح کرد, رفتارى که ازاو صادر مى گردد نیز اصلاح مى شود.
جـوان داراى این قدرت خواهد بود که در برابر موفقیتها و یا شکستهاى زندگى , خود را نبازد و با تـقـویـت ایـمان و توکل به خدا باعزمى راسخ , درحوادث به جلو گام بردارد, زیرا غرور در نتیجه موفقیت یا نومیدى در نتیجه شکست , هر دو براى وى خطرناک است .
بـنـابر این , جوان عزیز! اگر شما مى خواهید در زندگى خوشبخت و سعادتمند باشید, باید از هم اکنون خود را بررسى کنید و ببینید چه معایب ونقایصى دارید, سپس کوشش کنید که آنها را یکى پس از دیگرى برطرف نمایید.
بـایـد بـدانـیـد کـه گذشتن از مرحله کودکى و وارد شدن به دوران بلوغ و جوانى , چندان آسان نیست , بلکه این راه پر فراز و نشیب باید همراه با آگاهى و مراقبتهاى لازم طى شود.مـطـالـعـه درباره زندگى رهبران بزرگى که منشا خدماتى به انسانها بوده اند و آنان را به سوى دانش و عدالت و خداپرستى هدایت کرده اند, ما را به این نکته آگاه مى سازد که این گونه افراد از جـمله کسانى بوده اند که دوران حساس بلوغ را به سلامتى و پاکى پشت سر گذاشته و ایام جوانى را آگاهانه سپرى کرده و از قدرت جوانى شان بیشترین استفاده را نموده اند.
آنـان شـیـوه اى را بـرگـزیـده انـد کـه استعدادهایشان را در جهت کمال , شکوفا کرده و همواره وجودشان براى خود و دیگران منشا خیر و برکت بوده است .اندیشیدن و دقت کردن در زندگى دانشمندان و رهبران اجتماعى و دینى و پیامبران بزرگوار به جـوان کـمک مى کند که چگونه در موقعیتها و مراحل مختلف زندگى عمل نماید تا استعدادهاى خود را شکوفا سازد.
اما کسانى که مبدا فساد و گمراهى براى خود و دیگران گردیده اند, بیشتر افرادى بوده اند که در دوران مـهم بحرانى بلوغ , انحراف و آلودگى فراوان پیدا کرده و بکلى شخصیتشان از هم متلاشى شده است .بـنابر این عدم اطلاع و آگاهى جوان به مسائل حساس دوران بلوغ , موجب اختلال روانى و تزلزل در شخصیتش گردیده و درنهایت آینده اى مبهم وتاریک در انتظارش خواهد بود.
آینده نگرى .
شـما در آینده اوقات فراغت زیادى در پیش دارید و هر وقت , فرصت دست دهد, حق دارید از آنها استفاده نمایید, ولى چگونه , چطور و با چه هدفى ؟ کارهاى جدى و مهمى در پیش دارید, از جمله مـعاشرت با دوستان و همسالان , رفت و آمد با خویشاوندان و طرز رفتار با آنان , انتخاب رشته هاى تـحصیلى , پیدا کردن موقعیتهاى اجتماعى مناسب و موفقیت در آن ب و خلاصه روزى فرا مى رسد که باید به فکر ازدواج و تشکیل خانواده وتربیت فرزند باشید.
البته ممکن است در زندگى شما پیشامدهاى دیگرى نیز رخ دهد.(نومیدى و دلتنگى در کارها, اندوه و غم و بیمارى ب) حتما شما تاکنون طعم شکست و نومیدى را چـشـیـده اید, این نومیدى و غمها در دوران جوانى ,معمولا خیلى ناگوار است , زیرا شما این طور احـسـاس مـى کنید که تنها شما ناراحت و غمگین هستید و تصور نمى کنید که صدها انسان دیگر درزندگى خود, همواره با این ناملایمات روبه رو مى شوند.
پـیـشـامدهاى ناگوار, بطور ناگهانى و غیر منتظره در زندگى انسان رخ مى دهد, این حقیقتى اسـت کـه نمى توان منکر آن شد, ولى این پیشامدها وناگواریها در فرهنگ و جهان بینى ما معنا و مفهوم خاصى دارد و به عنوان یک حادثه گنگ و بى هدف مطرح نیست ((4)).یـک جـوان بـا ایمان , با بینش صحیحى که درباره خود و این رویدادها دارد, حوادث و رویدادهاى غیر اختیارى را, به عنوان یک پل و نردبان ترقى ووسیله آزمایش الهى ک که کمال و رشد و سعادت او در گرو آن است ک تلقى مى کند و با عبور آگاهانه از آن , آینده تابناک خود را رقم مى زند.
حـوادث و پـیـشـامـدهـایـى که در دوران حساس جوانى انسانهاى بزرگ کاز رهبران اجتماعى و مذهبى , همچون امام خمینى , شیخ انصارى , علامه طباطبایى گرفته تا دانشمندان علوم طبیعى , چـون انـیـشـتین , ادیسون , پاستور کرخ مى دهد, همه گویاى این حقیقت است که اینان با درک درسـت وبـینش صحیحى که درباره ناگواریها داشته اند, به نحو شایسته اى با آن برخورد کرده و پیروزمندانه از آن گذشته اند.
بـطـور کـلـى باید دانست که اگر ما داراى هدف و اعتقادى صحیح وعاقلانه باشیم , آن هدف در زنـدگى به ما آرامش و دلگرمى مى دهد ونیز به ما نیرومى بخشدو ما را با پشتکار زیاد وارد معرکه زنـدگـى کـرده و بـه جـلـو مـى رانـد و در پـایـان , شـادمانه با موفقیتى تمام به آن هدف دست خواهیم یافت .
واقع بینى .
متاسفانه این تمایل در بیشتر ما وجود دارد, که کسالت و تنبلى خود را نادیده گرفته و شکست در کارها را به گردن دیگران و یا پیشامدها بیندازیم ونقایص و معایب خودمان را به حساب نیاورده و در صدد برطرف کردن آن نباشیم .
تجربه نشان داده است که ما همیشه مایل هستیم کارها را آن طور که دلمان مى خواهد, ببینیم , نه آن طور که هستند.دوسـت نداریم درباره معایب و نقایص خودمان اندکى بیندیشیم , در حالى که تفکر درباره کارها و نقایص آن , موجب جلوگیرى از تکرار خطا درکارهاى بعدى ما خواهد شد و با این تلقى هر روز که از عمرمان مى گذرد, یک قدم در جهت کمال و بى نقصى به پیش مى نهیم .
بـه هـمـیـن جـهـت است که حضرت على (ع ) مى فرماید: شناخت خویش بالاترین و سودمندترین شناخت هاست ((5)).حتى شناخت آفریدگار جهان را منوط به شناخت خویش دانسته اند ((6)).
چـون تـا انـسان خود را نشناسد و انگیزه ها و خواسته هاى درونى خویش را بطور صحیحى تحلیل نـکـنـد و بـا هـدف آفـریـنـش در این جهان آشنا نگردد,نمى تواند مسائل زندگى خود را درست ارزیابى کند یا درباره آنها قضاوت صحیح داشته باشد.
اگر شما به عنوان یک جوان درباره دوران بلوغ , که یکى از مهمترین و حساسترین دوران زندگى است , آگاهى پیدا کنید و بدانید که چه تغییراتى دروجود شما و همسالانتان رخ مى دهد, آن وقت گذشتن از این دوران بحرانى براى شما بسیار آسان خواهد بود.
مهمترین ویژگیهاى این دوران , بروز تمایلات جنسى است .ندانستن و آگاه نبودن از این مسائل , ضامن گناه نکردن وپاک ماندن نیست .اگـر جـوان بـه طـرز واقـع بینانه اى و از طریق یک منبع صلاحیت دار با مسائل کلى بلوغ و حتى مـسـائل تولید نسل , که مبدا آفرینش , آن را در موجودات عالم , اعم از انسانها و حیوانات و نباتات , جهت حفظ و بقاى نسلشان قرار داده است , بطور منطقى و طبیعى آشنا شود, امکان بروز انحراف کاهش مى یابد.
از طرفى جوان باید در این دوران حساس و بحرانى , قدر جوانى اش را بداند و افکار خود را مشغول کـنجکاویهاى ناآگاهانه و انحراف آمیز درباره مسائل جنسى ننماید, زیرا جستجوى بیش از حد در ایـن بـاره , زمـیـنـه وسـوسـه هـاى شـیـطـانـى را در وجـود وى فراهم آورده و ادامه تحصیل و زنـدگـى مـتـعـادل و طـبـیـعـى او را بـا دشـوارى و سرگردانى روبه رو مى سازد, و در نتیجه , استعدادهاى سرشار و نیروهاى شاداب جوانى را هدرمى دهد.
ظـهور بلوغ با دگرگونیهاى فیزیولوژیکى و بیوشیمیایى در بدن شروع مى شود و وضعیت کاملا جدیدى در وجود دختران و پسران پدیدمى آورد.غده هاى مترشحه داخلى و خارجى فعال مى گردد ((7)).صفات اولیه جنسى که مربوط به اندامهاى جنسى هستند, وظیفه تولید نسل را به عهده دارند.تـغـیـیرات حاصله بر اثر فعال شدن غده هیپوفیزآدرنال (فوق کلیوى ) و گنادها (غدد جنسى ) به وجود مى آید.
ایـن دگـرگونیها سرآغاز زندگى بزرگسالى به شمار مى رود که در نظر اول شاید چندان قابل تـوجـه نـبـاشد, اما اختلاف آشکار آن با دوره کودکى ازلحاظ وضعیت ظاهرى و رفتار و حالتهاى روانى کاملا محسوس است .
حالت طبیعى رسیدن به بلوغ جنسى , براى بیشتر پسران از پانزده سالگى و براى اکثر دختران از نه سالگى آغاز مى گردد.در طى ایـن مـرحله در اکثر نوجوانان , طرح نسبتا ثابت چهره و اندامهاى بدن نمایان مى گردد و پس از آن , تغییرهاى جسمى تا پایان عمر به آرامى ادامه دارد.بطور کلى در دوره نوجوانى آنچه که بیش از همه به چشم مى خورد, بلند شدن قامت , ازدیاد وزن , رشد سریع استخوانها و ماهیچه ها مى باشد وهمزمان با آن , اعضاى داخلى بدن رشدى مشابه دارند.
از ویژگیهاى دیگر جسمى دختران جوان در این دوره , برآمدگى سینه و روییدن مو در بعضى از اعضاى بدن است ((8)).براى اولین بار مقدارى خون از او دفع مى شود که اصطلاحا به این حالت , رگل یا قاعدگى گفته مى شود ((9)).د اولـین قاعدگى : هنگام بلوغ , با تغییراتى که در بدن صورت مى گیرد, هورمونهاى محرک غدد جـنـسـى از غده هیپوفیز ترشح مى شود و تخمدانها بعد از سالها خاموشى , در این دوران شروع به ترشح استروژن و پروژسترون مى کنند.
جدار رحم نیز به ترتیب رشد مى کند و بالاخره اولین خونریزى قاعدگى رخ مى دهد.ایـن پدیده که براى دختر نوجوان سابقه اى نداشته , در صورت عدم آگاهى قبلى , مایه تعجب و یا حـتى در مواقع عدم راهنمایى صحیح و اصولى احتمالا سبب ترس و نگرانى وى مى شود, در حالى کـه بـا تـوضـیـحـات مـذکـور مـعـلـوم مـى گـردد که این پدیده , کاملا طبیعى بوده و ناشى از تغییرهاى خاص دوران بلوغ در آنان مى باشد و لذا محلى براى نگرانى و ترس وجود ندارد.
همچنین در ابتدا به علت عدم آمادگى کامل اعضاى مربوطه ممکن است خونریزیهاى قاعدگى به فواصل نامنظم و طولانى صورت گیرد که امرى طبیعى به شمار مى رود.د دردهاى قاعدگى : در جریان خونریزى قاعدگى , به علت انقباضات رحم و به منظور دفع مواد و خون موجود در داخل آن ,دردهاى خفیفى ایجاد مى شود.در بـرخـى افـراد, ایـن دردهـا بیشتر بوده و اصطلاحا دیسمنوره چحخززرذحذژش ا یا قاعدگى دردناک گفته مى شود که در صورت شدید بودن لازم است ضمن مراجعه به پزشک جهت تسکین یا تخفیف دردهاى مذکور, از داروهاى مسکن و ضداسپاسم (ح خحرذژچرژخژذآ) استفاده نمایند.
مـمـکـن اسـت بـروز ایـن خصوصیات در افراد به طور متفاوت بوده و در زمانهاى نسبتا مختلف صورت پذیرد.
بلوغ در واقع یک تغییر و تحول شدیدى است که سرتاسر وجود نوجوان را فرا مى گیرد.بـلـوغ , یـک نـوع تـولـد مجدد است , یعنى , بابلوغ , شخص دیگرى با روحیه و اختصاصات جسمى متفاوت از کودک , به وجود مى آید ((10)).در این مرحله نوجوان خواهشها و تمایلات متفاوت و متضادى دارد.از طرفى خودخواهى کودکانه با دیگر دوستى در هم مى آمیزد.با این که جوان مى خواهد با دوستان خود باشد, علاقه مند به تنهایى است .
در ایـن دوران , کـودک پـر جـنـب و جوش دیروز به جوان حساس و تاثیرپذیر امروز مبدل شده و تغییرات سریع جسمى , تاثیرهاى فراوانى درحالتهاى روحى او مى گذارد.با ظاهر شدن نیروى جنسى جوان , احساس خاصى به جنس مخالف در او پدید مى آید.او داراى روحیه اى کنجکاو و در عین حال , دچار نوعى سردرگمى است , حساس و زود رنج بوده و در مقابل رفتار دیگران به سرعت واکنش نشان مى دهد.گاهى به فکر فرو مى رود و زمانى به سخنان اطرافیان مى اندیشد, ولى به شدت از همسالان خود, الگومى پذیرد و از رفتار آنان پیروى مى کند.
از نظر رشد شخصیت , ثبات نسبى دوره قبل , دستخوش تحولى ناگهانى گردیده و رفتار خود را با انگیزه هاى درونى , تشخص طلبى واستقلال جویى ((11))بروز مى دهد.سازگارى اجتماعى او دچار آشفتگى گردیده است .نیروى متراکمى که در جوان نهفته , مى خواهد به صورتى , خود را آشکار کند.بنابر این در رفتارش اظهار هویت , مالکیت , ابراز وجود, اظهار تعلق به گروه , نمایان است .
دختر جوان در این دوره بسیار حساس و زود رنج است .هـمـیـشـه مواظب است که ببیند دیگران درباره او چه مى گویند و چه قضاوتى دارند, به همین دلیل در برابر کوچکترین نقصى که دیگران به او نسبت دهند حساس است .از جوش و لک صورت خود نگران است و از این که زیبایش نمى خوانند ناراحت مى شود.در برابر انتقادها نمى تواند خود را کنترل کند.
مى کوشد لباسش به گونه اى باشد که حتى کمترین ایرادى نتوان بر او گرفت .در برابر نیشخندها و هر کارى که سبب تحقیرش شود, به شدت واکنش و مقاومت نشان مى دهد.نـسـبـت بـه کـلـمـات مـعلم و اطرافیانش حساس است و احساس مى کند که دیگران او را درک نمى کنند.به شدت از دوستانش الگو مى پذیرد.
رقابت و چشم و همچشمى او را وادار مى کند که سعى نماید, مثل دوستانش لباس بپوشد, همانند آنان زندگى کند و وسایل زندگى خود را مانندآنان تهیه کند, حتى در این مورد پدر و مادرش را زیر فشار قرار مى دهد تا وسایل زندگى را آن طور که دوست دارد برایش مهیا کنند.دختر نوجوان به علت کمى سن , کم تجربه است .
کـمـتر منطقى فکر مى کند و بیشتر تقاضاهایش بر اساس عواطف و احساسات صورت مى گیرد, زمـانـى کـه خـواسته هایش از طرف اطرافیان و والدین بامانع روبه رو گردد, به شدت عصبانى و ناراحت مى شود.گاهى به زندگى بى علاقه مى گردد و با تحیر و سرگردانى به رویاها و تخیلات شیرین خود پناه مى برد و سعى دارد که زندگى مورد علاقه خود را دررویاهاى خویش بازسازى کند.
بـراى خود آرزوهاى شیرین تصور مى کند, در خیال خود قصرها مى سازد و خلاصه زندگى را آن طور که دوست دارد, تصور مى کند.لذا از واقعیت گریزان است و نمى خواهد منطقى فکر کند ((12)).بیشتر, وقت خود را به تماشاى برنامه ها و فیلمهاى تلویزیونى مى گذراند, بطورى که دوست دارد فـیلمهاى سینمایى هرگز قطع نشود و تا پایان شب ادامه یابدب, ازطرفى غالبا مى خواهد در جمع , مطرح شود و نقش و مسوولیتى به عهده بگیرد ((13)).هـمـواره رفتار و شخصیتش ناپایدار و در بعضى اوقات به دیگران بى اعتماد و در کارها بى حوصله است .
بـا کـمـبودهاى خود به مقابله برمى خیزد, کم کم دوره وابستگى به سر آمده , مى خواهد زندگى مستقل خود را پایه ریزى کند.اطرافیان جوان باید موقعیت وى را خوب درک کنند و با محبت با او برخورد نمایند.در این باره پیامبراکرمر به والدین و مربیان چنین مى فرمایند: به شما سفارش مى کنم که با جوانان مهربان باشید, زیرا آنان (در این هنگام ) داراى روحى لطیف هستند ((14)).
مرحله بلوغ دوره خودشناسى است و معمولا جوان به خود مى آیدب این بیدارى به علت وجود تغییر و تحولاتى است که در جسم و روان وى پدیدمى آید.
او در ایـن مـرحـلـه بـیـش از هر مرحله سنى دیگرى در جستجوى خویش است , مى خواهد بداند کیست و چیست و از راز وجود خود, از لیاقتها وکفایتهاى خود سر در بیاورد, مى خواهد بداند براى چه کارى ساخته شده است .در ایـن موقعیت , دختر جوان باید ارزش وجودى خود را درک کند و به کرامت ذاتى خود ((15))
و دوران حـساس جوانى و نیز به عظمت مقام خود که در سایه عبادت و پرهیزکارى حاصل مى شود, آگـاه شـود, بـدانـد کـه فـردى مهم و ارزشمند است و حق ندارد خود را کوچک بشمارد و نباید تحقیرهارا بپذیرد.او بـایـد بـدانـد که سرمایه بزرگى و عظمتش در ایمان و تقوا و عفت و پاکدامنى است و آن را از دست ندهد.
در مسیرى گام برندارد که ایمانش به خطر افتد و یا شرف و عفتش لکه دار شود.او حـق نـدارد خـود را بـازیـچه مد و آرایش و طرز تصور دیگران قرار دهد و موجبات ذلت خود و سرگرمى بى خبران و بى خردان را فراهم سازد.باید اعتماد به نفس داشته باشد و مسوولیت بپذیرد.
در ایـن دوره جـوان رشد ذهنى بیشترى پیدا مى کند, از لحاظ ابزار ذهنى به حداکثر تحول عقلى خود مى رسد و مى تواند کاملا عملیات ذهنى راانجام دهد.آنچه یک بزرگسال را از یک نوجوان , متمایز مى کند, مساله کم و بیش بودن تجربه است .او به خوبى مى تواند قضایاى منطقى را دریابد و خوب و بد را از هم تمیز دهد.مى تواند به سادگى در مورد کارهایش استدلال کند, زیرا نوعى هماهنگى بین تواناییهاى ذهنى و عملى او به وجود آمده است .
استعدادهایش از حالت عمومى , براساس رغبتها و ذوقهایش , جهت گیرى خاص پیدا مى کند و به یکى از کارها و یا فعالیتهاى فنى و هنرى وب علاقه مندمى شود.داراى قـدرت تـفـکـر گـردیده و مى خواهد خود را از قید واقعیتهاى محسوس و ملموس دوران کودکى رها سازد.مـمـکـن است در بعضى از مسائل شک کند, ولى او مى خواهد باورها و اعتقادهاى خود را دوباره , بازسازى کند و آنها را از روى استدلال و دلیل قبول کند.
بـه هـمـیـن جـهت مکتب اسلام , در دوران بلوغ و تکلیف از جوان خواسته است که عقاید اسلامى والـدیـن را به صورت تقلیدى نپذیرد, بلکه اصول اعتقادى را خود با استدلال منطقى یاد بگیرد, تا در اعماق جانش نفوذ کند و در حوادث و پیشامدها براى او شک و تردید حاصل نشود.
در ایـن مـرحـله از زندگى , او باید بداند که زندگى , فقط در خورد و خوراک خلاصه نمى شود و دیـگـر نباید همچون دوران کودکى به دنبال لذت جویى و لذت گرایى باشد, بلکه هدفى عالى در زنـدگـى وجـود دارد که باید آن را تعقیب کند و در مسیر کمال , حرکت نموده و چگونه زیستن رابـیاموزد و با رهنمود گرفتن از زندگى پیشوایان , به خصوص حضرت زهرا ى خطوط زندگى خویش را ترسیم نماید.
جوان در دوره نوجوانى با بحران فوق العاده اى روبه رو مى شود, که از سه محور, او را محاصره کرده است :
بحران بیولوژیکى , بحران روحى کروانى , بحران اجتماعى .
در بحران بیولوژیکى , بدن جوان تغییرات قابل ملاحظه اى پیدامى کند که با تحریکات جنسى , توام است .در وهله اول , جوان باید خود را با این تحولها و تغییرهاى جدید جسمى و جنسى سازگارى دهد.در بـحـران اجـتـمـاعى , جوان در ارتباط با محیط اجتماعى اش , به صورت شرکت در فعالیتهاى جـمـعـى و اظـهـار تـعلق به گروه و عضویت در آن به نحوى , نیازهاى اجتماعى خود را برطرف مى سازد.
مساله مهم بحران روحى ک روانى , یافتن هویت خود است .او تـا بـه حـال تـصـویـر درست و روشنى از خود نداشته , ولى کم کم خود را به صورت یک وجود نوظهور, کشف مى کند.او باید هویت دوره هاى قبلى زندگانى اش را با وضعیت کنونى و جدیدش , پیوند دهد.در این جاست که هویت فردى اش شکل مى گیرد.
حـالـتـهـایى را در خود احساس مى کند, به خصوص گاهى که تنها مى شود به خود مى اندیشد و سـوالهایى نظیر این که : من کیستم ؟ جهان پیرامون من چیست ؟ رابطه من با جهان , چگونه است ؟ مـن کـجـاى عـالـم هـسـتـم ؟ هـدف من چیست ؟ من چگونه باید باشم ؟ همه این پرسشها بر اثر بروزشخصیت و آگاهى به خود براى جوان پیش مى آید و او را دچار یک نوع نگرانى و سرگردانى مى نماید.
جـوان , در جـسـتـجـوى شخصیت خود, به این نتیجه مى رسد که باید تشخیص دهد, براى او چه چـیـزهایى مهم و چه کارهایى ارزشمند است ؟همچنین او در پى به دست آوردن معیارهایى است کـه بـتـوانـد بـراسـاس آن مـعـیـارها, رفتار خود و دیگران را مورد قضاوت و ارزشیابى صحیحى قراردهد ((16)).
ایـن جـسـتـجـوى ذهـنى , اگر مسیر طبیعى اش را طى کند و بر اساس بینشى صحیح , پاسخى مـنـطقى دریافت دارد, شخصیت فردى و اجتماعى اودرست شکل مى گیرد و احساس اعتماد به نفس در وى قوت مى یابد.
در ایـن مـرحـلـه است که نقش سازنده و حیاتى دین در توجه دادن وى به سوى مبدا کمال و در پـرورش روح و روان و سـازمـانـدهى شخصیت جوان آشکار مى گردد, زیرا به پرسشهاى عمیق و ظاهرا ساده که از ضمیر ناخودآگاه جوان سرچشمه یافته و بعضا در ذهنش طرح مى گردد, پاسخ داده مـى شـود و بـه قلبش ثبات و آرامش بیشترى مى بخشد و او را از سرگردانى روحى و روانى نجات مى دهد.
در ایـن صـورت اسـت کـه شـخـصـیـت جـوان شـکل گرفته و جهت مى یابد و با الگوگیرى از شخصیتهاى بزرگ پیشوایان دینى , اراده اش قوى مى گردد,بطورى که با همتى بلند, بزرگترین نیروى دوران زندگى خویش را در راه سازندگى خود و دیگران به کار مى اندازد.
تجربه ها و تحقیقات نشان داده است که اغلب ترسهاى موهوم و بى پایه دوران کودکى (مانند: ترس از تاریکى و تنهایى و حیوانات و) در دوره جوانى از بین رفته و جاى خود را به ترسهاى جدیدى که مخصوص این دوره است مى دهند.ترسهاى دوره جوانى و نوجوانى معمولا به عدم انجام کارهاى مدرسه اى , احساس نقص و ناتوانى و زیاده روى در اثبات مقام و موقعیت اجتماعى ,مربوط مى شوند.
مـمـکن است گفتگوى میان دوستان و یا خویشاوندان و یا مطالعه بعضى از موضوعات یا شنیدن خبرهایى از رسانه ها, اضطراب و پریشانى نوجوان راتحریک کند.او در هـراس است که مبادا در امتحانها موفق نشود و یا در آینده با شکست روبه رو شود و از عهده انجام تکالیف مدرسه به خوبى بر نیاید و موردتحقیر و سرزنش قرار گیرد.مى ترسد موقعیت او در کلاس درس , متزلزل شده و مورد تمسخر آموزگار و همکلاسیهایش قرار گیرد و در آن هنگام , قادر به پاسخگویى نباشد.
از طـرفـى نوجوان به همان اندازه که دوست دارد مستقل و دور از والدین زندگى کند, به همان مـیزان به آنان علاقه مند ووابسته است , مثلا, ترس ووحشتى او را فرا مى گیرد که مبادا والدین او بـیـمـار شـده و یا مصیبتى برایشان پیش آید و یا یکى از آنان را ازدست بدهد, همچنین گاهى به لـحـاظوضـعیت اقتصادى و مالى خانواده در نگرانى بسر مى برد, که مبادا فقر و بى چیزى به آنان روى آورد و نـیـز گاهى از وضعیت سلامتى خود و بیمارشدن , بیمناک است
و یا از این که نتواند شـغـلـى بـه دسـت آورد, یا عهده دار مسوولیت و کارى در آینده بشود, هراس دارد و نیز از جهت اجـتـمـاعـى مـواظـب اسـت که به حیثیت اجتماعى و اخلاقى اش لطمه اى وارد نشود, درچنین شرایطى از روبه رو شدن با واقعیتها, دورى مى جوید و از کفایت خود, نگران ب .
بنابر این , ترس و اضطراب از آینده اى مجهول , کمرویى و گریز از موقعیتهاى زندگى , پریشانى و افـسـردگـى بـه خـاطر غوطه ور شدن در ناراحتیهاى گذشته , همه و همه , شخصیت نوجوان را متزلزل و او را دچار نگرانیهاى روحى و روانى مى کند.
در ایـن زمان و موقعیت است که جوان نیازمند یک پایگاه امن فکرى و محل اتکاى روحى مطمئن مى باشد, تا این که قلب او را از دلهره و اضطراب درباره آینده و هراس و نگرانى در مورد زمان حال , باز داشته و براى ادامه زندگى به او آرامش ببخشد.
در چـنین شرایطى یاد خدا مایه آرامش دل جوان مى گردد و با صفاى باطنى که دارد و گرایش مذهبى که در فطرتش نهفته است , نقطه امید را درقلبش روشن مى سازد و اضطراب روانى اش را کاهش مى دهد.
تجربه نشان داده است , جوانانى که به خدا ایمان داشته و در حوادث زندگى به او توکل مى کنند, تـرس و اضطراب به دلشان راه نمى یابد و همواره در صحنه هاى زندگى با عزمى راسخ و اراده اى پـولادیـن در بـرابـر حـوادث , پـایدارى نشان مى دهند, بطورى که اطرافیان را شیفته شجاعت و ابتکارخود کرده و به شگفتى وامى دارند.
صـحـنـه هـاى جـنـگ در سالهاى اخیر, ذخیره ذیقیمتى از این تجربه ها است , که چگونه جوانان , روحـیـه سـلـحشورى را در خانه و خانواده تقویت مى کردند, بطورى که یک نوجوان تازه بالغ در جـبـهـه نـبـرد, بـدون سـلاح , چـنـدین نفر از افراد دشمن را به اسارت در آورده و آنان را تا مرز اردوگاه خود, یک تنه آورده و تحویل نیروهاى خودى مى داد.
در جـوان , خشم یک حالت تهاجمى و دفاعى است که هرگاه منافع و مصالح شخصى اش به خطر افتد, یا مانعى در رسیدنش به هدف پیش آید و یادر انجام کارى ناتوان باشد, در او ظاهر مى گردد.
واکـنشهاى خشم در نوجوان بسیار متفاوت است , به خصوص در اوایل بلوغ , در عده اى به صورت تـمـرد و سـرپـیچى و در برخى به صورت داد وفریاد کشیدن و در عده اى دیگر به صورت سکوت هـمـراه بـا اخـم و گـوشه گیرى و افسردگى نمایان مى شود, زمانى به صورت عکس العملهاى تکرارى از قبیل : کوبیدن پا به زمین ویادر را به دیوار زدن , ظاهر مى گردد.
مـدت زمـان خـشـم در نـوجـوان بیش از کودکان است و عوامل محرک خشم در نوجوان گاهى چـیـزهـایى است که از آن محروم مى شود و بین او وآرزوهایش فاصله مى افتد و یا از خواسته هاى آنـى اش جـلوگیرى مى شود, مثلا, مى خواهد بخوابد, مانع خوابیدن او مى شوند و یا او را از خواب بـیـدارمـى کـنـنـد و یـا دسـت بـه کارى مى زند, اما از انجام آن ناتوان است و یا زمانى که خود و خانواده اش مظلوم واقع مى شوند و یا وقتى که اطرافیان به اشیا ووسایل او دست درازى مى کنند.
گـاهـى خـشـم متاثر از عوامل طبیعى است , مثل (تغییر) هواى خیلى سرد و یا حرارت سوزان و طوفان , گاهى هم خشم در مقابل رفتار والدین , پدیدمى آید.جـوان در تـمـام این حالتها باید خونسردى خود را حفظ کند و سعى نماید تعادل خود را از دست نـدهـد و قبل از هر عمل یا عکس العملى که مى خواهد انجام دهد, عاقلانه بیندیشد, چرا که میدان دادن به غضب , انسان را در زندگى کم کم به یک حالت حساسیت عصبى مى کشاند, در این هنگام , عقل رو به ضعف مى گراید.
افـراط در خشم و غضب موجب مى شود که شخص , مبتلا به نوعى جنون گردد و هر عملى را که عقل , مجاز نمى داند از او صادر شود.پیامبر اکرمر فرمود: غضب , ایمان را فاسد مى گرداند, همچنانکه سرکه , عسل را ((17)).و نـیـز از امـام صـادق (ع ) نـقل گردیده است که درباره غضب فرمود: کلید هر شر و بدى , خشم است ((18)).
جـوان در رابـطه با والدین و دوستان و زیردستان خود, باید خشم خود را کنترل کند, اما هنگامى کـه مـى بـیـند حقى ناحق مى شود, دیگر نباید دم فروبندد, بلکه در این صورت باید خشم خود را بطور طبیعى و معقول اظهار نماید و از حق دفاع کند, ولى از جاده عدالت و اعتدال خارج نشود.در مـورد پیامبر بزرگ اسلام نقل گردیده است که او به خاطر دنیا خشمگین نمى شد, اما هرگاه پاى حق به میان مى آمد و حقى ناحق مى شد,غضبناک مى گردید و احدى را نمى شناخت و آرام و قرار نمى گرفت تا این که حق را به حقدار برگرداند و ستم را از ستمدیده برطرف نماید ((19)).
مـحـبـت و دوستى یکى از عواطف بسیار مهم و با ارزش در جوان است , به خصوص که در دوران بلوغ شدید بوده و مى توان آن را یکى از ویژگیهاى این دوران دانست .احـسـاس دوسـتـى و ابراز محبت به دیگران , همسالان و بزرگترها, نشانگر یکى دیگر از نیازهاى طبیعى اوست .هنگام بلوغ , محبت و دوستى در جوان به جنس مخالف هم پدیدمى آید.این کشش نشانه اى از رحمت الهى است که خداوند براى استوارى نظام خانواده و گزینش همسر در آینده براى او تدارک دیده است .
در حقیقت این احساس محبت یکى از اساسى ترین شالوده هاى نظام خانواده در روابط اجتماعى او در آینده به شمار خواهد آمد و بناى استوارزندگى خانوادگى او را در آتیه تشکیل خواهد داد.
خـداونـد در قرآن مى فرماید: و از نشانه هاى قدرت الهى , این است که براى شما از جنس خودتان همسرى بیافرید تا این که در کنار او آرامش یابید وبین شما رحمت و محبت , جارى کرد ((20)).
بنا به نظر مراجع دینى , دختر بعد از تمام شدن نه سال قمرى ((21))وپسر پس از اتمام پانزده سال قمرى بالغ مى شود.کسى که به حد بلوغ رسیده , نماز و روزه بر او واجب مى شود و باید براى انجام احکام شرعى مورد احتیاج خود از مجتهد جامع الشرایط تقلیدکند.علایم رشد و بلوغ , اختصاص به انسان ندارد, بلکه آفریدگار جهان در همه موجودات عالم , اعم از انسان , حیوان و نبات , به نحوى خاص , این پدیده شگفت انگیز را قرارداده است که پس از چندى در آنها استعداد بارورى و تولید مثل , بطور طبیعى نمایان مى گردد.
در انسان , این علامت در دخترنوجوان به صورت رگل (حیض ) ظاهر مى شود.انـسـان , اشـرف مـخلوقات است و این حالت حیض در او آیت و نشانه اى است ازقدرت پروردگار بزرگ که دختر جوان باید با آن آشنا گردد,احکام آن را بداند و رعایت نماید.تـوضـیـح مـطـلـب بـه ایـن ترتیب است که دختر هنگامى که به سن بلوغ مى رسد, زمانى برایش فرامى رسد که احساس مى کند مقدارى خون با کمى سوزش از او خارج مى شود ((22)).
او نـبـایـد از ایـن واقـعـه نـگـران باشد, چرا که خداوند متعال با ایجاد دستگاه جنسى در جسم او کبـمنظور بقا نسل ک و بروز آن در دوران جوانى و بلوغ ,مى خواهد نوید آمادگى مادر شدن را که ارزشى بس بزرگ است به او بدهد.در این زمان است که پا به عرصه تکلیف مى گذارد و احکام الهى بر وى جارى مى گردد.او باید پس از اتمام دوران حیض ((23))که معمولا مدت آن 6 یا 7 روز است غسل نماید, حتى اگر در آخر وقت نماز, از خون , پاک شد بلافاصله باید غسل کند و نماز بخواند.
انجام غسل با احکامى که وارد شده , موجب پاکى جسم و صفاى روحى او مى شود.در هـنـگـام غسل , مستحب است بگوید: اللهم طهرنى و طهر قلبى ((24))که به او آرامش خاصى مى بخشد.در ایـن هـنـگـام , نـمـاز و تـمـامى احکامى که براى بزرگسالان واجب گردیده , بر او نیز واجب مى شود ((25)).
جـوان ایـنـک وارد مـرحله جدیدى از زندگانى اش شده ودر پیشگاه حضرت حق , مقام و منزلت ویژه اى دارد, وى مورد خطاب آفریدگار جهان واقع شده و باید پاسخگوى اعمال خود باشد ((26)).
او در ایـن مـرحـلـه از زنـدگانى خود, باید بداند که تمام اعمال , حرکات , رفتار و گفتار و حتى تـصـوراتـش تحت محاسبه الهى قرارمى گیرد و اگر خود رادر معرض هدایت مبدا آفرینش و در مـسـیـر قـانـون الهى قرار دهد و هماهنگ با برنامه هاى نظام خلقت عمل کند, هر روز که از عمر گرانقدر اومى گذرد, یک قدم به سوى کمال و سعادت جاودانى , نزدیک مى شود.
او باید قدر گوهر جوانى خود را بداند و این مرحله حساس و پرفراز و نشیب زندگى را خوب درک کند.مواره خود را در محضر خداوند, حاضر و ناظر بیند و در نمازش از او یارى جوید و دعاکند ((27))تـا بـتواند در برابر همه مسایل و مشکلاتى که درآینده برایش پیش مى آید, پایدارى نشان دهد و بر همه آنها غلبه یابد.
از نظر اسلام , این قسمت از زندگى انسان , بسیار اهمیت دارد ((28)).در این دوران است که بناى اساسى شخصیت فردى و اجتماعى جوان پایه ریزى مى شود.
روش تـربـیـتـى اسـلام بر این امر تاکید دارد که جوان این دوران را با معرفت و پاکى سپرى کند, چـکراکـه : در جـوانـى پاک بودن شیوه پیغمبرى است ورنه هرگبرى به پیرى مى شود پرهیزگار ((29)).در این دوران حساس , جوان واقعا نمى داند چه کند و چه چیزى در وجود او دارد اتفاق مى افتد.تـغییرات عمومى بدن و تاثیرات روانى , آن چنان سریع و همه جانبه است که او را دچار تشویش و نگرانى مى کند و برخوردها و ارتباطهاى او را بااطرافیان و خانواده اش دچار مشکل مى سازد.
از این رو در این زمان است که او شدیدا نیاز به محبت دارد و در پى یافتن یک نقطه اتکاى روانى و روحـى است و دوست دارد, دیگران به شخصیتش احترام بگذارند و او را مورد توجه قرار داده و به حساب آورند.بـه هـمـیـن مـنـاسبت است که پیامبر اسلامر ضمن بیان مراحل تربیت , هفت سال سوم زندگى مـقـدمـاتـى انـسـان کـه هـمان دوران بلوغ و جوانى است ک ((30))
والدین و مربیان را سفارش مـى فـرمـایـند که , در این سنین به جوان به عنوان یک شخصیت بزرگسال بنگرند و به او اعتماد نموده و درکارها با وى مشورت کنند, در زندگى , نظر او را دخالت داده و به او مسوولیت بدهند تا شخصیتش شکوفا گردد.جـوان در این مرحله خود را همردیف با سایر اعضاى خانواده مى پندارد و انتظار دارد که از احترام متقابل , برخوردار باشد, از این رو پیامبر اکرمرفرمود: من به تمام شما مسلمانان , توصیه مى کنم که نسبت به جوانان با نیکى و نیکوکارى رفتار کنید و به شخصیت آنان احترام بگذارید ((31)).
در اسلام به جوان شخصیت داده شده و تاریخ اسلام , گویاى این مطلب است .پیامبر بزرگوار اسلام در آخرین لحظه هاى عمر خویش فرماندهى سپاه عظیمى را که مى خواست به کشور روم اعزام کند, به عهده جوانى به نام اسامه بن زید قرار مى دهد.
چگونگی و زمان پیدایش موسیقی
درباره چگونگی و زمان پیدایش موسیقی میان محققان اختلاف وجود دارد ، اما آنچه محقق به نظر میرسد آدمی قبل از آنکه تکلم و صوت را آموخته باشد با هنر موسیقی کم و بیش آشنا بود زیرا وزنها و آهنگها و حتی آواهائی که از حنجرهاش بر میآمد نخستین گامها در راه پیدایش و ظهور موسیقی بود.
در اینکه نخست وزن وجود داشت و سپس صوت به وجود آمد ، تردیدی نیست . اما آلات موسیقی نیز به نوبه خود ابتدا از استخوان و سپس از وسائل زهی مانند روده و تارهای گیاهی سر انجام از سیم ساخته شد.
موسیقی آدمیان نخستی به هر شکل و صورتی که بود جنبه روحانی داشت و وقتی موسیقی به قالب ترکیب در آمد و ریتمیک شد باز هم در ستایش و نیایش خدایان و امور دینی به کار افتاد.
موسیقی همواره راه کمال پیمود و مراسم مذهبی ، هم موسیقی و هم شعر و رقص و نقاشی را تحت الشعاع خود قرار داد تا اینکه در قرن ششم پیش از میلاد بوسیله فیثاغورث موسیقی با ریاضی در آمیخت و قواعد و اصول خاص و دقیقی یافت و نوسانات و فرکانسهای آن فورمولها و محاسباتی پیدا کرد.
موسیقی در نزد هندیان، چینیان و مردم آشور و سومر سابقهای طولانی دارد . در اثر اکتشافات باستان شناسی برخی آلات موسیقی را یافتهاند که ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ سال سابقه تاریخی دارد. بودائیان اساسآ کتب مذهبی خود را با نوعی موسیقی میخوانند و آداب مذهبی آنان همراه رقص و آواز است.
در زمانی که حماسههای همر را برای تشجیع سربازان میخواندند عدهای نوازنده بودند که آن اشعار را همراهی میکردند.
در تاریخ یهود نیز به داوود و سلیمان بر میخوریم که حدود سه هزار سال پیش میزیستهاند، داوود آوازی خوش داشت و سلیمان و پدرش به موسیقی علاقهمند بودند.
موسیقی کم کم راه کمال می پیمود. در سال ۹۳۰ میلادی موسیقی تقسیمات تازهای یافت و با حروف الفبا اصوات را نشان میدادند تا اینکه سر انجام در سال ۱۴۵۰ میلادی نت تکمیل شد و در چهار خط موازی علائم نهادند (دو ، ر ، می ، فا ، سل ، لا ، سی ) این تکامل مرهون و نتیجه موسیقی کلیسایی بود و بعدها آوازها نیز نام گذاری شد به این ترتیب : کوندوکتوس - موتت - روندل و روتا .شواهدی وجود دارد که همراه با پیشرفت موسیقی فولریک و عامیانه و حماسی نیز در خارج از محیط و انحصار کلیسا رونقی داشت تا اینکه برخی از موسیقی دانان از آهنگهای عامیانه الهام گرفتند.
خلاصه اینکه آواز دسته جمعی (کور) به وجود آمد و بالاخره فکر ایجاد ارکستراسیون در قرن هفدهم پدیدار گشت.
دستگاه در موسیقی ایرانی
صاحبان نظر در موسیقی ایران، در مواجه با واژهی «دستگاه»، سعی نموده تأملی در این کلمه داشته و هر یک به فراخور حال و ذوق خود برداشتی از این واژه داشتهاند. چه بسا که تمامی آنها در توجیه خود ذیحق بودهاند و برداشتشان صحیح.
در این خصوص زندهیاد استاد حنانه از یک درشکه و یک ساختمان به عنوان یک دستگاه نام میبرد و دستگاه را چنین تعریف میکند: مجموع اجزاء یک آهنگ که در یک گام یا مقام با حفظ فواصل خاص آن مورد استفاده قرار گرفته باشد.
استاد روحالله خالقی نیز دستگاه را به عنوان «آوازهای بزرگ» معرفی کردهاند و فرهنگ عمید آن را «یک آهنگ کامل موسیقی» بیان کرده است.
اگر اولین و ابتداییترین آلت موسیقی در ایران را چیزی شبیه عود و تار بدانیم و قبول کنیم که در سرزمین قدیم ایران، برای اولین بار چیزی شبیه عود و تار امروزی ساختند، میتوان کلمه دستگاه را در ارتباط با این دو نوع ساز بهتر و راحتتر بررسی کرد.
با بیانی سادهتر در موسیقی ردیف، مجموعهی گوشهها و آوازها و دیگر قطعات منسوب به دستگاهی، تشگیل یک دستگاه را میدهند و هر دستگاه نیز بخش مهمی از موجودیت موسیقی ردیفی ایران را تشکیل میدهد.
اما در اصل، این مجموع گوشه و آواز، بوجود آورندهی دستگاه نیست، بلکه گوشهها و آوازها، شکل گرفته از فرم اصلی دستگاه هستند که به یک معنی و در حقیقت فرزندان و منسوبان دستگاه به حساب میآیند نه معنا و مفهوم آن.
برای مثال در گفتو گوی معمولی و یا به اصطلاح روزمرهی مربوط به موسیقی نیز گوشهی شهناز و حسینی و آواز ابوعطا و ترک به شور نسبت داده میشوند و حال و هوای شور را دارند، ولی «دستگاه شور» نیستند.
هر دستگاه را فواصل مشخص نتها در یک گام، فیگور یا حالت خاص یک نت تشکیل میهد. و در واقع این حالت نتها و فاصلهی آنها هستند که لحن و حال و هوای خاص دستگاه را موجب میشوند.
بنابراین بر روی دستهی تار، دست نوازنده باید بر روی نتهای گام آن دستگاه گردش کند (دستگاه). و با حالت دیگر نتها کاری نداشته باشد و نوازنده فرض میکند که آن حالتها اصلا وجود ندارد.
هر قطعه نواخته شده در یک دستگاه «حال و هوای خاص» خود را داراست. و همین خصوصیت برای اهل فن وسیلهایست برای تشخیص اهل فن و پیبردن به آن دستگاه توسط ایشان.
مبتدیان با مددگیری از جمله و عبارت یا تداعی نغمهای شناخته شده، پی به دستگاه موسیقی میبرند. اما اهل فن چنین نمیکنند. اساتید نیازی به کمک گرفتن از تداعی جملهای ندارند. آنان از درک «حال و هوای خاص» هر دستگاه پی به وجود دستگاه میبرند.
نتیجه میگیریم که حداقل در تعریف «احساسی» و خودمانی، کلمهی «دستگاه» با عبارت «حال و هوای خاص» سادهتر و مطمئنتر و گویاتر است.
دستگاه چارچوبیست از موسیقی که مستقل بوده و نیازی به دیگر دستگاهها ندارد و در بیان احساس سراینده و نوازنده اقتدار کافی دارد.
معمولا موسیقی ایران را شامل هفت دستگاه میدانند از این قرار: ماهور، همایون، سهگاه، چهارگاه، شور، نوا و راست پنجگاه. این طبقهبندی از چهل پنجاه سال قبل معمول و امروز هم متداول است و ردیفهای مختلف موسیقیدانهای دوره اخیر از قبیل ردیف مرحوم حسینعلی و میرزاعبدالله و درویش از روی همین ترتیب است.
باید گفت که در میان دستگاههای هفتگانهی فوق شور از همه بزرگتر است. زیرا هر یک از دستگاهها دارای یک عده آوازها و الحان فرعیست ولی شور غیر از آوازهای فری دارای ملحقاتیست که هر یک به تنهایی استقلال دارد. آوازهای مستقلی که جزء شور محسوب میشود و هر یک استقلال دارد از این قرار است: ابوعطا، بیات ترک، افشاری و دشتی. یکی از آوازهای ایرانی که اسم آن در کتب موسیقی هست آواز اصفهان میباشد که آن را از متعلقات دستگاه همایون دانستهاند.
دکتر مسعودیه در کتاب ردیف آوازی ایران هر دستگاه را شامل پنج قسمت میدانند: پیش درآمد، آواز، چهارمضراب، تصنیف و رنگ که در واقع همان حال و هوای خاص که به تفصیل به آن اشاره شد در تمام این پنج قسمت به وضوح شنیده میشود.
برای آشنایی بیشتر با ماهیت هر دستگاه، در بحثهای بعدی به خصوصیت هر دستگاه نیز اشارهای خواهد شد.
تاریخـچه موسیقی ایران
نقوش و حجاریها و نگـارگـریهای به جای مانده از دوران باستان تا زمان اسلام نشان دهـنده عـلاقه و ذوق ایرانیان به هـنر موسیقی میباشد. در دوران پس از اسلام موسیقی به دلیل مخالفها، شکوفایی دوران پـیشین خود را از دست داد. ولی به هـر حال به حیات خود ادامه داد.
این استمرار را میتوان در زمان صفویه در بنای کاخ چهـلستون و اتاق موسیقی کاخ عالی قاپو مشاهـده کرد.
موسیقی ملی ایران، مجـموعهای است از نواهـا و آهـنگهایی که در طول قـرنهـا، در این سرزمین به وجود آمده و پـا به پای سایر مظاهـر زندگی مردم ایران تحول وتکامل یافتـه، و بازتابی از خصوصیات اخلاقی، وقایع سیاسی، اجـتماعـی و جـغـرافـیایی ملتی است که تاریخـش به زمان های بسیار دور میرسد. ظرافت و حالت تعـمق ویـژه موسیقی ایرانی انسان را به تـفـکر و تعـقل و رسیدن به جـهـانی غـیر مادی رهـنمون میسازد.
موسیقی ملی ایران، که مبـنا و سابقهای بسیار کـهـن دارد، شامل شاخههای مختـلفی به شرح زیر است:
۱ - قـبل از اسلام: موسیقی های اقوام کهـن ایران شامل : بـخـتـیـاری، کردی، لری و …..
۲ - بعـد از اسلام:
الف - موسیقی مقامی (حماسی، تعـزیه، عـزا)
ب - ردیفـی (دستگـاههای موسیقی سنـتی)
در دوره حاضر این تـقـسیم بـندی به شرح زیر است:
۱ - قـبل از اسلام
۲ - بعـد از اسلام
۳ - موسیقیهای محـلی ایران و نغـمههای سنـتی (ملودیهای دو گـروه قـبل) و تـنـظیم و تهـیه کلاسیک آنهـا.
طبقروش طبقهبـندی جـدید در آواز و مقامات، که از حدود صد سال پـیش برقـرار شده، آواز و موسیقی سنـتی ایران را در دوازده مجـموعه قرار دادهاند.
از دوازده مجـموعـه تـقـسیمبـندی شده، هـفت مجموعـه که وسعـت و استـقـلال بـیـشـتری داشتـهاند، دستگـاه نامیده شده و پـنج مجموعـه دیگـر را که مستـقل نـبوده و از دستگـاهـهای مزبور منشعـب شده اند، آواز نامیدهاند.
بنا براین موسیقی سـنتی امروز ایران، که باقی مانده مقامات دوازدهگـانه قـدیم است، قـبلا مفـصلتر بوده و امروز جـزئی از آن در دستـرس است.
بر هـفت دستگـاه اصلی و پـنج آواز، تعـدادی گوشه استواری و الگـوی نوازندگـان و خوانـندگـان امروزی است.
شمار این گـوشه ها را ۲۲۸ ذکـر کردهاند، ردیفهای مخـتـلف و مشهـور استادان موسیقی سنـتی صد ساله اخـیر مانـند آقا حسیـنـقـلی، میرزا عـبدالله، درویش خان و صـبا نـیـز از هـمین نـظم پـیـروی میکـند.
موسیقی ایرانی از زمانهای بسیار قدیم عـمدتا با ساز و آواز توام بوده است و در کـتب تاریخی نیز هـرگـاه به موسیقی اشاره شده بـیـشتر نام الحان و ترانهها بر جای مانده است. ولی شکی نیست که موسیقی سازی نیز دارای اهـمیت بوده است.
در حدود صد سال قـبل موسیقی سازی به تـدریج راهـی مشخص در پـیش گـرفـت، و در این رشته نوازندگـان و آهـنگـسازانی به وجود آمده و نوآوریهایی در این زمینه انجام دادند. به طور کلی موسیقی سازی ایرانی دارای دو بخش اساس است:
الف - تکـنوازی که بر پایه موسیقی سنـتی و بداهـه نوازی قـرار دارد.
ب - هـمنوازی که بر پـایه کارهـای جمعـی اعـم از گـروههـای کوچک یا بـزرگ یک صدایی و یا چـند صدایی استوار است.
تکـنوازی
تکـنوازی در موسیقی مشرق زمین از اعـتبار و اهـمیت فراوانی برخوردار است. به تعـبـیری میتوان آن را مربوط به فـلسفه و عـرفان شرق و ایجاد ارتـباط معـنوی با عالم بالا دانست. چـرا که نوازنده شرق با ساز و موسیقی خود به نوعی عبادت خصوصاً در کـنج خلوت و تـنهـایی خود میپـردازد.
هـمنوازی
از دورهً ناصرالدین شاه قاجار کار گـروه نوازی چـه در زمینه موسیقی و سازهای سنتی و چه با رعایت اصول و قواعـد موسیقی ارکستر غربی که به وسیله مسیو لومر (معـلم موسیقی فرانسوی که برای تـدریس در دارالفـنون آن زمان و رشتـه موسیقی نظام به ایران دعـوت شده بود) در قالب موسیقی نظام و سازهای غـربی به ایران آورده شد، بـیشتر معـمول گـردید. بعـدهـا کم کم کار گـروهی رونق بـیـشتری گـرفت، و با اضافه شدن سازهای غـربی به جـمع سازهای ایرانی و اجرای قطعـات ایرانی بر روی آنهـا با فـرم تازه معـمول شد.
ایرانیان در مقاطع مختـلف تاریخی از آلات متعـدد موسیقی، به ویژه قـدیمیترین آنهـا یعـنی نی و دایره استـفاده مینمودند. انواع آلات موسیقی که مورد استـفاده قـرار میگـرفته و هـنوز هـم در گـوشه و کـنار این کشور پـهـناور استـفاده میشود به هـمراه یک تـقـسیم بـندی کـلی به این شرح است:
آلات موسیقی بادی
نی
نی از قـدیمیترین این نوع است و شامل یک لوله استوانهای از جـنس نی بوده که دارای هـفت بـند و شش گـره است. نی از دسته سازهـای محـلی است و تـقـریـبا در تمام نقاط ایران معـمول و رایج است.
سرنا
سرنا ساز دیگـری از خانواده آلات موسیقی بادی است که در تـمان نقاط ایران معـمول است و شامل سرنای بـخـتـیـاری و آذربایـجانی است. در ایران این ساز به هـمراه دهـل و یا نقاره نواخـته می شود. لازم به ذکر است که نواخـتن این ساز در نقاط مخـتـلف کشور در مواقع خاصی و به منظورهای مخـتـلف انجام می شود. در کردستان با نواخـتن دهـل و سرنا مرگ کسی را خبر می دهـند و در شمال ب هـمراهی طناب بازهـا سرنا نواخـته می شود و در آذربایجان غـربی، روستائیان در عـروسی ها حین رقص چوبی، سرنا می نوازند.
کـرنا
کرنا: سازی قدیمی و تاریخی است که در استان های مخـتـلف ایران به شکـل های متـفاوت ساخـته و اجرا می شود. مهـمترین کرناهـا، کرنای شمال، گـیلان و کرنای مشهـد است. این ساز بـیـشتر در کردستان و آذربایجان مورد استـعـمال قرار می گـیرد.
نی انبان
نی انبان بـیـشتر در جنوب ایران مورد استـفاده قـرار می گیرد و در بعـضی نقاط ایران آن را " خـیک نای " نـیز می نامند و در نقاطی از آذربایجان نیز نواخته می شود.
آلات موسیقی زهـی
کمانچـه
یکی از قـدیمی ترین سازهای زهـی، کمانچه است که اولین شکل ویولون امروزی است. این ساز نـقـش تک نواز و هـمـنواز، هـر دو را به خوبی اجرا می کند. کمانچه سازی ملی است. در تمام استان های ایران نواخـتن آن متداول است و بـیشتر در میان طوایف ترک و ترکـمن رواج دارد.
بربط
بربط: سازی از خانواده سازهای رشته ای مفـید که به آن " ال عـود یا لوت " نیز می گـویـند. ساخـتمان این ساز شـبـیه گـلابی است که از درازا به دو نـیم شده است. دارای کاسه ای بـزرگ و دسته ای کوتاه که در آغاز سه رشته سیم داشته است.
رباب
رباب: این ساز زهـی است از چـهـار قـسمت شامل شکم خـربزه مانـند، سینه، دسته و سر تـشـکـیل شده است. سیم های رباب در قدیم از روده و امروز از نخ نایلون ساخـته می شود و مضراب رباب از پـر مرغ ساخـته شده است. این ساز اساساً سازی محلی است و بـیـشتر در نواحی خراسان معـمول است و هـمچـنـین در نواحی سیستان نیز نواخـته می شود.
تار
تار: یکی از سازهای زهی اصیل ایران است که یک شـکم چـند قـسمتی دارد و دارای شش تار می باشد. از این گـروه ســــازهــا، سـه تار و دو تار را می توان نام برد که نوازندگی دوتار در تـرکـمن صحرا و نواحی خراسان بـسیار معـمول می باشد.
آلات موسیقی ضـربی
از سازهای ضربی معـروف ایرانی دهـل، طبل و تـنـبک می باشـند.
دهـل
دهـل: این ساز از استوانه کوتاهی از جـنس چـوب که قـطر دایره آن حـدود یک مـتر و ارتـفاع آن ۲۵ تا ۳۰ سانتی متر است تـشکـیل شده و بر دو سطح دایره ای شکـل آن پـوست کـشـیده شده است. مضرابـش دو چـوب یکی به شکـل عـصا و دیگـری ترکه ای نازک می باشد. دهـل سازی کاملا محـلی و بـیـشـتر هـمراهـی کـنـنده با سرنا است. در مناطق فارس، بلوچستان و کـردستان بـیش از سایر جاها مورد استـفاده قـرار می گـیرد.
دایـره
دایره: این ساز ضربی که از حلقه ای چوبی تـشـکیل گـردیده که بر یکی از سطوح جانبی دایره ای شکل آن پـوست کشـیده شده است، این ساز را با ضرب سر انگـشتان هـر دو دست می نوازند و بـیـشتر شهـری است تا محـلی. سازی است هـمراهی کـنـنده با سایر سازهـا. دایره در حال حاضر در آذربایجان بـیـشـتر از سایر جاهـا رواج دارد.
طبل
طبل: یکی دیگر از سازهای ضربی که کوچکـتر از دهـل می باشد و مضراب آن دو کوبه چوبی است و آن را در مراسم عـزاداری در اکثـر مناطق ایران می نوازند.
تـنـبک
تـنبک: سازی است از پوست و چوب ( معـمولا گـردو ) و از دو قسمت گـلویی و استوانه ای تـشکـیل یافـته، سطح بالایی آن از پوست و قسمت گلویی آن که با دهانه ای گـشاد دارد باز می باشد.
سازهای مضرابی (زهـی - کوبی)
ساز منحصر بفرد ایرانی که در این تـقـسیم بـندی قـرار می گـیرد سنـتور است. این ساز شامل جـعـبه ای ذوزنقه ای است و هـفـتاد و دو رشته سیم سفـید و زرد تـشکـیل یافـته است.
سنـتور اساساً سازی است که قابـلیت تـکـنوازی و هـمنوازی را داراست و نواخـتن آن در تمام استان های ایران متـداول است.
جهان: مرگ زودرس مردانی که همسران بسیار زیبا دارند - یک بررسی علمی نشان میدهد، مردانی که همسران زیبا دارند. عمرشان کوتاهتر است.
براساس این بررسی که بر روی سههزار و 509 مرد که همسرانشان زیبا هستد، انجام شده، هر چه زیبایی زنان بیشتر باشد، مرد آنها در سن پایینتری از دنیا رخت بربسته است.
این بررسی نشان میدهد حتی زنانی که فقط 20درصد از زیبایی بهره داشتهاند، در ابتدای زندگی یا اواسط آن بیوه شدهاند. برخلاف آن، زنانی که از زیبایی ، بهره کمتری بردهاند، شوهران آنها عمر بیشتری نسبت به شوهران زنان زیبا داشتهاند.
این بررسی نشان میدهد، 80 درصد مردانی که از همسران زیبایی برخوردار هستند در قبال آنها مسئولیت سنگینی را در خانه و محل کار و خیابان بر دوش دارند.
در این رابطه نیز روانشناسان معتقدند، به گمان برخی افراد، خوشبختی و آسایش درونی ، بستگی خاصی به زیبایی دارد. اما برعکس این قضیه مردان زیادی هستند که نسبت به واکنش دیگران به همسران زیبارویشان حسادت نشان میدهند و در واقع با دو مسئله در آن واحد مواجه هستند و نمیتوانند آن دو را (زیبایی و خوشبختی) را از هم جدا کنند. اما این کافی نیست، بلکه باید زنان به ویژگیهای دیگری نیز مزین باشند که به شخصیت آنها وابسته است.
آقایان توجه کنند : حقایقی درباره ی زنان! [ May 02, 2009 ] /b>
دنیای زنان و مردان دنیای بسیار متفاوتی است، آنقدر متفاوت که بعضی زن و مرد را به موجوداتی از دو سیاره متفاوت تشبیه می کنند که زبان یکدیگر را نمی فهمند ، کسی منکر تفاوت ها نیست اما این تفاوت ها اگر درک شود ،بسیار کمک کننده است.در این مقاله کمی راجع به روحیات خانم ها صحبت می کنیم ، آقایان می توانند با خواندن آن به همسرشان نزدیک تر شوند.
ادراک زن ها و مردها از زمان متفاوت است.
به نظر می رسد مردها بیش از زن ها در لحظه اکنون حضور داشته باشند ، در حالی که زن ها بیشتر خود را در امتداد آینده بسط می دهند.
زن ها دوست دارند گذر زمان را ثبت کنند. کافی است از ما بپرسید آخرین چکاپ دندانپزشکی دخترمان کی بود، آخرین بار که کودکمان را استحمام کردیم، آخرین باری که با مادرمان تلفنی صحبت کردیم و... تا زمان دقیق آن را به شما بگوییم. مردها همیشه از این توانایی ما حیرت زده اند و بیشتر به این دلیل از دست ما ناراحت می شوند، بویژه هنگامی که اشتباهات آنها را تصحیح می کنیم!
احساس امنیت کردن
یکی از اساسی ترین نیازهای ما زن ها این است که احساس امنیت کنیم. منظورم امنیت جانی، فیزیکی یا جسمانی نیست، بلکه بیشتر امنیت احساسی و عاطفی را در نظر دارم.
احساس عمیق و درونی از این که رابطه مان محکم، استوار و ماندگار است، این که همسرمان در عشق خود جدی و ثابت قدم است و به ما نیز متعهد و پایبند. این امنیت عاطفی کلید گشایش دل و جان زن محسوب می شود.
خانم عزیز، آیا تا به حال اندیشیده اید چرا بیش از آنچه شایسته است به تایید از جانب مردها نیازمندید؟ حتی تایید از جانب مردی که او را چندان نیز قبول ندارید. توضیح آن شاید از این قرار باشد: چنانچه همواره زنان در طول تاریخ چنین آموزش دیده باشند که بقا و حیات آنان در گرو حمایت مردهاست، لذا وظیفه و شغل زنان این می شود که مردی را به سمت خود جذب و تلاش کنند او را از دست ندهند. سر و وضع، ظاهر و قیافه مان، نحوه بیان و جلوه گری خود، افکار و احساساتمان، مهارت های خانه داری و کدبانوگریمان، نحوه و میزان ویرایش احساساتمان (به طور یکه به او بر نخورد) و... همگی ریشه در یک تفکر دارند: آیا این کار او را خوشحال خواهد کرد؟
ضمیر ناخودآگاه ما همواره می گوید: اگر او را خوشحال و علاقه مند نگه داری همیشه با تو خواهد ماند و چنانچه با تو بماند در امان خواهی بود.
هنگامی که ما زن ها احساس امنیت می کنیم در بهترین شرایط خود ظاهر می شویم، به این معنا که آرامش بیشتر و نگرانی کمتر، اعتماد به نفس بیشتر و ناامنی کمتر و بالاخره استقلال بیشتر و توقع کمتری خواهیم داشت. به عبارت دیگر بیشتر آن گونه خواهیم بود که مردها دوست دارند و کمتر آنها را عصبی خواهیم ساخت.
بسیاری از خواسته های ما از مردها تلاشی هستند برای احساس امنیت و بسیاری از رفتارهای ناخوشایند زن ها مانند توقع زیاد، وابستگی، حسادت، سرد مزاجی، تحریک پذیری، زودرنجی و بسیاری دیگر ریشه در احساس ناامنی آنها دارد.
مطمئن ساختن مان از عشق، تعهد، و پایبندی تان به ما از موثرترین روش های احساس امنیت روحی در ما زنان است.
احساس برقراری ارتباط
مردان عزیز، به این رفتارهای زنانه توجه کنید:
- پرسیدن این سوال از شما که آیا اتفاقی افتاده؟ هنگامی که مدتی خیلی ساکت بوده اید.
- پرسیدن نظر شما درباره نحوه چیدمان گل و گیاهان در اتاق نشیمن.
- نقل مو به موی مکالمه ای که با خواهرتان داشته ایم،
- پرس و جو از تمامی آنچه از صبح تا شب در سر کار بر شما گذشته است.
همگی این کارها روش هایی هستند از طرف زن ها برای ارتباط و پیوند با مردها، اگرچه بعضی از این روش ها ممکن است مردها را عصبی کند.
شاید یکی از دلایلی که ارتباط تا این حد برای زن ها اهمیت دارد توانایی آنان برای بچه دار شدن است. ما به لحاظ ژنتیکی به گونه ای طراحی شده ایم تا بتوانیم وظایف مادری خود را بخوبی انجام دهیم. شاید نیز به آن علت باشد که عشق برای ما زن ها اولویت اول محسوب می شود و ارتباط نیز نحوه ابراز و بروز آن است. شاید هم دلیل آن در سوابق تاریخی و آغاز تمدن ما باشد ، هنگامی که ارزش زن ها برای مردها و اجتماع ما در گروه قابلیت های ارتباطی، خلق هارمونی، هماهنگی و تشریک مساعی مان بود.
ارتباط برای زن ها بیشتر به معنای بیان افکار و احساسات است. بیشتر زن ها به طرزی سنتی پرحرف تر و خوش صبحت تر از مردها هستند. از این رو یکی از سریع ترین و موثرترین روش های برقراری ارتباط با یک زن کلمات و واژگان یا به عبارتی صحبت کردن و حرف زدن است.
زن ها دوست دارند مردها درباره همه چیز با آنها حرف بزنند. ما زن ها دوست داریم درباره کار، نگرانی ها، رویاها، ترس و خلاصه همه بالا و پایین زندگی شما بدانیم.
یکی از موثرترین روش های ایجاد ارتباط صمیمی با همسرتان و تولید احساس محبوب بودن در او این است که او را در فرآیند زندگانی خود منظور کنید. منظور کردن همسرتان در زندگی خود به این معنا است که:
جزئیات وقایع و تجارب زندگی خود را با او در میان می گذارید. با این کار به او این امکان را می دهید با شما احساس هماهنگی و نزدیکی بیشتری داشته باشد.
او را از مشکلات و گرفتاری هایی که با آنها روبه رو هستید با خبر می کنید. منطق متعارف به مرد دیکته می کند که زن زندگی اش را در مسائل و مشکلات خودش درگیر نسازد. شاید به این دلیل که ضعیف و نادان جلوه نکند. این باور هرگز حقیقت ندارد. چنانچه زنی به لحاظ روانی و احساسی سالم و طبیعی باشد، پس از آن که شوهرش مشکلات و مسائل خود را با او در میان گذاشت، احساس نزدیکی بیشتری را با او تجربه خواهد کرد، زیرا مرد، قلب خود را به رویش گشوده است.
او را در تصمیم گیری هایی دخالت می دهید که روی او نیز تاثیر خواهند گذاشت. هنگامی که مردی درباره تفکر و تصمیم گیری های خود با همسرش صحبت نمی کند، به او احساس جدا افتادگی خواهد داد. می دانم بشتر مردها این کار را از روی عمد انجام نمی دهند و هرگز نیز نمی خواهند چنین احساسی را به زن خود بدهند، اما در واقع این همان اتفاقی است که در عمل می افتد.
احساس ارزشمند بودن
نیاز به ارزشمند بودن یکی از اساسی ترین و مهم ترین نیازهای پنهان زن هاست. برای یک زن ارزشمند بودن به این معناست که مردی حضور او را در زندگی ارزشمند بداند و بگوید که حضور او در زندگی اش مسلماً نقش مهمی را ایفا کرده است و این که قطعاً بدون او کمبود چیزی را احساس خواهد کرد. این موضوعی است که حقیقتاً بیشتر مردها از آن غافلند.
امضا شناسیکسانی که به طرف عقربهای ساعت امضاء میکنند انسانهای منطقی هستند
کسانی که بر عکس عقربههای ساعت امضاء میکنند دیر منطق را قبول میکنند و بیشتر غیر منطقی هستند
کسانی که از خطوط عمودی استفاده میکنند لجاجت و پافشاری در امور دارند
کسانی که از خطوط افقی استفاده میکنند انسانهای منظّم هستند
کسانی ک با فشار امضاء میکنند در کودکی سختی کشیدهاند
کسانی که پیچیده امضاء میکنند شکّاک هستند
کسانی که در امضای خود اسم و فامیل مینویسند خودشان را در فامیل برتر میدانند
کسانی که در امضای خود فامیل مینویسند دارای منزلت هستند
کسانی که اسمشان را مینویسند و روی اسمشان خط میزنند شخصیت خود را نشناختهاند
کسانی که به حالت دایره و بیضی امضاء میکنند ، کسانی هستند که میخواهند به قله برسند
بی شک بیان مطالب افکار مختلف نشانه ی تائید آن نمی باشد
یک تست ساده و جذاب که باید با صداقت به سوالات ان پاسخ دهید
سوال اول:
شما به طرف خانه کسی که دوست دارید می روید.
دو راه برای رسیدن به انجا وجود دارد:
ـ یکی کوتاه و مستقیم است که شما را سریع به مقصد می رساند ولی خیلی ساده و خسته کننده است
ـ اما راه دوم به طور قابل ملاحظه ای طولانی تر است ولی پر از مناظر زیبا و جالب است.
حال شما کدام راه را برای رسیدن به خانه محبوبتان انتخاب می کنید؟راه کوتاه یا بلند؟
سوال دوم:
در راه دو بوته گل رز می بینید .یکی پر از رزهای قرمز و دیگری پر از رزهای سفید.شما تصمیم می گیرید 20 شاخه از رزها را برای او بچینید.
چند تا را سفید و چند تا را قرمز انتخاب می کنید
(شما می توانید یا همه را یا از ترکیب دو رنگ انتخاب کنید)
سوال سوم:
با لاخره شما به خانه او می رسید .
یکی از افراد خانواده در را بر روی شما باز می کند.
شما می توانید از انها بخواهید که دوستتان را صدا بزند.
یا اینکه خودتان او را خبر کنید.
حالا چکار می کنید؟
سوال چهارم:
شما وارد منزل شده به اتاق او می روید ولی کسی انجا نیست.پس تصمیم می گیرید رزها را همان جا بگذارید.
ترجیح می دهید انها را لب پنجره بگذارید یا روی تخت؟
سوال پنجم:
شب می شود شما و او هر کدام در اتاقهای جداگانه ای می خوابید.صبح زمانی که بیدار شدید به اتاق او می روید:به نظر شما وقتی که انجا می روید او خواب است یا بیدار؟
سوال اخر: وقت برگشتن به خانه است ایا راه کوتاه و ساده را انتخاب می کنید؟
یا ترجیح می دهید از راه طولانی و جالب تر بوید؟
…………………………….
جواب ها
جواب سوال اول:
جاده نشان دهنده عشق است اگر راه کوتاه را انتخاب کرده اید.زود و اسان عاشق می شوید.
ولی اگر راه طولانی را انتخاب کردهاید به اسانی عاشق نمی شوید.
جواب سوال دوم:
تعدا رزهای قمز نشان دهنده ان است که در یک رابطه چقدر از خودتان مایه می گذاریدو تعداد رزهای سفید برعکس نشان می دهد که شما چقدر در ان رابطه از طرف مقابلتان انتظار محبت دارید.به طور مثال اگر 18 رز قرمز و 2 عدد رز سفید انتخاب کرده اید به معناست که شما 90? محبت می کنید و 10? انتظار محبت از طرف مقابل دارید.
جواب سوال سوم:
سوال سوم نشان دهنده طرز برخورد شما بامشکلات در یک رابطه است.اگر شما از اعضای خانواده درخواست کرده اید که محبوبتان را صدا بزند به این معناست که شما از مواجه شدن با مشکلات می ترسید و امیدوار هستید که مشکلات به خودی خود حل شوند.ولی اگر خودتان به اتاق رفته اید که او را از حظور خود مطلع کنید این نشان می دهد که شما با مشکلات روبرو می شوید و دوست دارید انها را هر چه زودتر حل کنید.
جواب سوال چهارم:
محل قرار دادن رزها نشان دهنده اشتیاق شما برای دیدن محبوبتان است. اگر انها را بر روی تخت میگذارید نشان می دهد که دوست دارید او را زیاد ببینید.و اگر انها را لب پنجره قرار می دهید یعنی اگر او را زیاد هم نبینید تحمل می کنید.
جواب سوال پنجم:
سوال پنجم نشان دهنده تفکر و طرز فکر شما در کاراکتور و شخصیت فرد محبوبتان است.اگر شما او را در حالی که خوابیده است در اتاق می بینید.این به این معنی است که شما او را همانطور که است دوست دارید.و اگر او را بیدار دیده اید یعنی انتظار دارید او مطابق میل شما بشود.
جواب سوال اخر:
راه بازگشت به خانه نشان دهنده دوام عشق شماست.اگر راه کوتاه را انتخاب کرده اید مدت عاشق بودن و دوست داشتن شما کوتاه است و اگر راه بلند را انتخاب کرده اید مدت زیادی در عشق خود پایدار خواهید بود
مرگ ! ---
دکتر گفت :
"متاسفانه دیگر برای شما نمی توانم کاری انجام بدهم ، برو خارج از کشور شاید امیدی باشد!"
با این بیماری لا علاج هر لحظه مرگ را به چشم می دیدم . بلیت و ویزا آماده شد ، سوار هواپیما شدم .. در آسمان موتور های هواپیما از کار افتاد ! .. خلبان گفت : "فقط یک معجزه می تواند ما را نجات دهد" ..
هواپیما با کله سقوط کرد در اقیانوس آرام!!.. اما از شانس خوب من زنده ماندم و یک قایق موتوری به دادم رسید ! .. اما باز هم به دلیل سرعت زیاد قایق چپه شد ! .. گفتم : "اینجا دیگه آخر خطه!" .. که ناگهان دستم به یک تکه تخته خورد ! .. آن را چسبیدم و هفت شبانه روز گشنه و تشنه میان اقیانوس روی آن لمیده بودم تا روز هشتم یک کوسه ی از من گرسنه تر متوجه من شد ! ، آرام آرام آمد تا من را یک لقمه ی چپ کند .. که از آسمان هلی کوپتری (همان بالگرد خودمان!) سر رسید و خدمه ی آن یک گلوله توی مغز کوسه زد و مرا نجات داد ! .. نفس عمیقی کشیدم و خدا را شکر کردم..
وقتی هلی کوپتر به شهر رسید مستقیم رفت تا روی سقف بیمارستان بنشیند .. تا آمد بنشیند پره های آن گیر کرد به سیم های برق و همه را خشک کرد به غیر من !.. چون من پتو دور خودم پیچیده بودم و زنده ماندم !
پزشک های خارجی شروع کردند به آزمایشات گوناگون و بعد هم گفتند: "شما خیلی خوش شانسی !، چون دیگر نشانه ای از بیماری نداری ! " .. و من خوشحال و مسرور جفتک زنان به خیابان پریدم .. که ناگهان زمین و زمان شروع کرد به لرزیدن !.. خلاصه این که زلزله آمد و سقف بیمارستان به کف زمین چسبید ! .. اما من بیرون بودم و زنده ماندم ! تنها نیش تیز یک پشه پشت گردنم را سوزاند! .. داشتم پشت گردنم را می خاراندم کهع عزرائیل آمد و گفت : "مرد حسابی! ، ببین چه الم شنگه ای راه انداختی ! .. مردن که این همه قرتی بازی نداره ! .. حتی در افسانه ها هم این قدر قهرمانان جان سخت نیستند ..! اما بهت مژده بدم ! .. پشه ای که پشت گردنت رو زد از نوع تسه تسه بود و فقط سه ثانیه زنده ای !! ..
سه ثانیه گذشت و من انگار هنوز نمرده ام !! .. بله درسته ! .. نمرده ام !
شــــــتــــرق ! .. ببخشید !، پس گردنی عزرائیل بود ! .. یعنی باید می مردم ! ...حالا شما فرض کنید مردم! ... فعلا فرض کنید تا بعد ! ... پیام اخلاقی : عمر فقط دست خداسـت !
پیام من به خوانندگان : بامزه بود نه ؟! .. هر هر هر بخندیم !
پیام خوانندگان به م ! : وا ! ....... تو هوز زنده ای ؟!