نیاز و تو خودم کشتم
که هرگز تا نشه پشتم
زدم بر چهره ام سیلی
که هرگز وا نشه مشتم
من ان خنجر به پهلویم
که دردم رو نمی گویم
به زیر ضربه های غم
نیوفتد خم به ابرویم
مرا اینگونه گر خواهی
دلت را اشیانم کن
من ان نشکنی هستم
بیا و امتحانم کن
مرا اینگونه گر خواهی
دلت را اشیانم کن
من آن نشکستنی هستم
بیا و امتحانم کن
می رسد روزی که بی من لحظه ها رو سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
میرسد روزی که شبها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی