عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

تو هم کنارم نمی مونی

یه زخم کهنه روی بالم یه آسمون که چشم به رام نیست

به غیر واژه غریبی چیزی توی ترانه هام نیست

حتی یه آیینه پیش روم نیست که اسممو یادم بیاره

تنها ترین مسافر شب تو خلوتم پا نمی ذاره

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی

اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی

اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی

تو هم کنارم نمی مونی

تو هم کنارم نمی مونی

دل من ار نژاد عشقه از تو و از ترانه لبریز

یه دنیا غم توی صدامه مثل سکوت تلخ پاییز

من یه پرنده ی غریبم من از نژاد آسمونم

میون این همه ستاره من یه شهاب بی نشونم

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی

اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی

اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی

آی تو هم کنارم نمی مونی

تو هم کنارم نمی مونی

تو هم کنارم نمی مونی

تو هم کنارم نمی مونی

یه زخم کهنه روی بالم من یه پرتده ی غریب

یه دنیا غم تو صدامه من از نژاد آسمونم

تنهاترین مسافرشب

میون این همه ستاره من یه شهاب بی نشونم

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی

اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی

اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی

تو هم کنارم نمی مونی

تو هم کنارم نمی مونی

................

................

................

نا رفیق

حال و هوای گریه هست. وقتی برای گریه نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه میکشم از روی ناچاری ولی .....

گویی در این ماتمکده. احساس دردی زنده نیست

من و تو همدرد یک حادثه پر از حکایت . هر دو بارون زده ابر شکایت

تو درون آتشی سوزنده مونده. من یه خاکستر نشین تا بینهایت 

کدامین آشنایی را به دعوت خوانم امشب

که از نیش به زهر آلوده اش بیمارم هر شب

چگونه قصه ای را با رفیقم گویم از درد

که از دردم به خوشحالی نیارد خنده بر لب

حال و هوای گریه هست. وقتی برای گریه نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه میکشم . از روی ناچاری ولی .....

گویی در این ماتمکده. احساس دردی زنده نیست

قصه عشق من و تو  یه حدیث جاودانه

بیگناه گشته اسیر بازی خشم زمانه

توی این دیوانه بازار با هیاهوی محبت

مرده انگار عاشقی تو قصه های عاشقانه

خسته و در بدر از زخم حسادت .هر دو دلشکسته مرگ صداقت

نا رفیقان را ببین خنجر بدست. در کمین نشسته با نام رفاقت

حال و هوای گریه هست. وقتی برای گریه نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه میکشم . از روی ناچاری ولی .....

گویی در این ماتمکده. احساس دردی زنده نیست!!!!

غریبه..............

مسافر شهر غمی
غریبی مثل خودمی
تو صورتت پر از غمه
غصه داری یه عالمه
دوست داری درد و دل کنی
دلت گرفته از همه

غریبه توی غربت
نگی چی شد محبت
بگی میگن دیوونه است
حرفاش چه بچه گونه است
تقصیر آدما نیست
این همه درد دوا نیست
آب و نون و نفس
کجا اومدی تو قفس

تو هم مثل همه ما ها
سر دو راهی موندی و
دل رو به دریاها زدی
گفتی غریبی بهتره
واسه همه در به درا
این دیگه راه آخره

تو شک و توی تردید
چشمات کجا رو می دید .........

سایه

من همونم که همیشه
غم و غصم بیشماره
اونیکه تنهاترینه
حتی سایه ام نداره

این منم که خوبیارو
کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت
همه هستیشو باخته

هر رفیقه راهی با من
دو سه روزی همسفر بود
انتهای هر رفاقت
واسه من چه زود گذر بود
هر کی با زمزمه عشق
دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجره
همه دقایقم شد

اونکه عاشق بود و عمری
از جدا شدن میترسید
همه هراس و ترسش
به دروغش نمی ارزید
چه اثر از این صداقت
چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن
به وفا نکردیم عادت

من همونم که همیشه
غم و غصم بیشماره
اونیکه تنهاترینه
حتی سایه ام نداره

این منم که خوبیارو
کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت
همه هستیشو باخته

هر رفیقه راهی با من
دو سه روزی همسفر بود
انتهای هر رفاقت
واسه من چه زود گذر بود
هر کی با زمزمه عشق
دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجره
همه دقایقم شد

اونکه عاشق بود و عمری
از جدا شدن میترسید
همه هراس و ترسش
به دروغش نمی ارزید
چه اثر از این صداقت
چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن
به وفا نکردیم عادت

تقصیر خودم بود

همش تقصیر خودم بود من بودم که بهت اعتماد کردم من بودم که باورت کردم من بودم که دوستت داشتم من بودم که همه چیزمو فدات کردم من بودم که ...............آره تو اشتباه نکردی تو فقط کار همیشگیتو کردی

 کی گفته هر کی زدو رفتو شکست یه روز یه جا کم میاره؟؟

کی گفته موندنو سوختنو ساختن همه یادگار عشقه ؟

اینا همه سرچشمه میگیره از خود آدم از سادگی از زود باوری ...

تو بی تقصیری ... مقصر من بودم ... 

 

 

تقصیر من بود....

 

هیچکس به اندازهء من فریب چشماتو نخورد

هیچکس به اندازهء من دل به نگاهت نسپرد

هیچکس به اندازهء تو منو تو غصه جا نذاشت

هیچکس به اندازهء تو روی غرورم پا نذاشت

تقصیر من بود که بهت این همه دلبسته بودم

تو بیگناهی من بودم که چشمامو بسته بودم

تقصیر تو نبود رفیق منم که نارفیق بودم

تو نارفیقیایه تو من بی دلیل رفیق بودم

هیشکی به جز تو واسه من ثانیه و نفس نبود

هیشکی به اندازهء تو حرفاش هوا هوس نبود

هیشکی به جز من اشکاشو حروم رفتنت نکرد

چشمای هیچکس مثه من رفتنتو نگا نکرد

تقصیر من بود که بهت این همه دلبسته بودم

تو بیگناهی من بودم که چشمامو بسته بودم

تقصیر تو نبود رفیق منم که نارفیق بودم

تو نارفیقیایه تو من بیدلیل رفیق بودم

 

**این ترانه رو چند روز پیش نوشتم تا حالا با هیچکدوم از ترانه هام نتونسته بودم ارتباطی به این اندازه برقرار کنم که تو این ترانه این اتفاق افتاد ..

بمون باهام

این ترانه رو یادت هس ؟ یادته وقتی برات خوندم گریه کردی؟ گفتی میمونم .. نموندی ولی ..

حتی دیگه این ترانه رو هم نخوندی... یادته یه مدت تکیه کلاممون شده بود بمون باهام؟

من خیلی چیزا یادمه هنوز تو چی؟ تو حتی خودتم فراموش کردی ....!!!!

من هنوز عطر نفس هات خنده هات صدای بارونیه گریه هات صدای بوسه هات از پشت تلفن

قهرو آشتی کردنات . ناز کشیدنام و ناز کردنات از یادم نرفته........

این ترانه رو اینجا نمینویسم تا بقیه بخونن بخندن و بعد نظر بدنو برن واسه این مینویسم که تو بخونی .... بخونی و بدونی که همیشه هرجا که باشی و هر جا که باشم ... کلمه به کلمهء این ترانه از یادم نمیره...

بمون باهام رو یه بار دیگه مینویسم گرچه میدونم مثل گفتنش بی فایدس... تو میری تو نمیمونی

تو نمیدونی... تو نمیتونی !!!!!

 

بمون باهام

آخی الهی بمیرم جون من گریه نکن بذار منم یکمی آروم بگیرم

به خدا اگه میرم میخوام بیارمت تورو تو سرنوشت و تقدیرم

میخوام برم پیش خدا اونکه اینجور مارو از همدیگه کرد جدا

بش بگم این همه آدم تو جهان چرا گیر داده به ما دو تا!!

بش بگم مگه گناه ما چیه که لبهامون تشنهء بوسیدن شده

این گناهه که چشامون واسه هم منتظر دیدن شده؟

میگم بهش وقتی میایم کنار هم انگاری رفتیم تو بهشت

میگم بهش ما نمیخوایم زندگیمون باشه اسیر سرنوشت

بعد اگه حتی نذاره باز میام آخه من جهنمم با تو میخوام

آره با تو همزبونو همصدام  همنفس ترانه هام

تو فقط بمون باهام ....

فال

من همیشه مشکوک بودم به فالگیر ... یادت میاد؟ میگفتم فالگیر دروغ میگه و تو میگفتی فالنویس اینگونه میخواهد....!!!!! من هنوز هم از فالگیرو فالنویس بیزارم

گرچه میدانم که نه حافظ و نه خدای حافظ مقصر نیستند ....

تو دلت با من نبود....

و اینرا هم فالگیر میدانست هم فالنویس ..... 

 

فال

 

فال من تصویری از دردو غمه

تو گلوم یه بغض گنگو مبهمه

فال تو لب به لب از شادیو شور

تو صدات داد میزنه حرف عبور

من اسیر خاطرات گنگو بد

پرم از حسرت تو تا به ابد

تو پر از رفتن و جاده های دور

توی سرزمینی از جنس بلور

سرنوشتامون دو تاس راهمون از هم جداس

تو بمون چارهء تو فقط دعاس

من میرم که جام فقط پیش خداس

من مخاطب صدای گریه هام زوزهء باد

تو وخاطراتی که بدون تو میره ز یاد

فال من فال تو بود اونروزا که خودت بودی

اونروزا که از تو چشام شعرای نو میسرودی

واسه دلتنگیت نمازو روزه و تکرار هر روز دعا

من ساده کافرانه تو بودی واسم خدا

آهای تو که دم از صداقت میزنی

با توام که تیشتو از روی عادت میزنی

فال من مشابه فال تو بود همونروزا که نبودی

اون که اینطوری نوشت فال منو خودت بودی

یادته گفتی چه قد ستاره ها قشنگه شب تو آسمون؟

گفتی چه قدر دوست داره هنوز خدای مهربون؟

من نگفتم از سیاهی به خیالم بیگناهی

بری برنگردی هیچوقت کاش الهی

هی فلانی .............

هی فلانی میدانی؟ میگویند رسم زندگی چنین است!!!

می آیند عادتت میدهند و میروند......

و تو در خود میمانی ... و تو تنها میمانی!!!!!

راستی نگفتی .... رسم تو هم چنین است..

مثل همهء فلانی ها ...؟؟؟؟

 

 

هی فلانی با توام ...

تو که مینویسی از خاطره ها ...    

تو که شبها آسمونت پره از ستاره ها

تو که تا همیشه رفتی پا به پای جاده ها

با توام که جا گذاشتی منو تو فاصله ها

اگه از سیاهی ها خطی نوشتی منو بی خبر نذار

اگه از فاصله ها دلت گرفت منو بی ثمر نذار

اگه تو خاطره هامون پا گذاشتی از خودت اثر نذار

اگه از بی رحمی های جاده ها بی خبری پا به این سفر نذار

هی فلانی با توام ...

تو که شبها خواب بارون میبینی

تو که تنها روی نیمکت خیابون میشینی

تو که بیشتر از همه قصهء عشقو میدونی

تو که بهتر از همه ترانه هامو میخونی

اگه باز بدون چتر توی خیابون زیر بارون پا گذاشتی یه روزی

اگه جز یه قاب عکس هیچکس نبود تا چشم تو چشماش بدوزی

منو بی خبر نذار منو بی ثمر نذار منو بی اثر نذار

هی فلانی با توام منو بی خبر نذار.............

ازم دیدم تو این قسمت چند مطلبو بنویسم .

۱ـ از آقا فرهاد که نمیدونم چرا این همه به من لطف داره تشکر میکنم و در جواب ایشون باید بگم آقای ایمان صبحانی هم لطف دارند که این نظرو در مورد من دادند.. ولی باید خدمت شما و ایشون عرض کنم که من نه کلماتم محدود و تکراریه نه ترانه هام .. من ....من فقط خودم تکراریم ...

۲ـ در جواب سوال یکی دو تا از دوستام که لازم نمیبینم اسمی ازشون ببرم باید بگم که من نه دنبال سوژه بازیم نه خوشم میاد که بشینم یه گوشه و از غمو غصه بنویسم

من فقط .... من دلم تنگ کسیست که به دلتنگیه من میخنده

که همیشه چشماشو توی تصویر ترو بارونیه چشمای من میبنده

من دلم لبریز از یاد کسیست که نمیدانم چرا رفتو نماند

که نمیدانم چرا التماسو از تو فریاد پر از بغضم نخواند.....

۳ـ یکی دو تا دیگه از دوستان لطف کردن و برام نظر گذاشتن که ترانه هام ایراد داره و قافیه هاش یه مقدار اصلاح میخواد... خوب در این مورد فقط میتونم بگم چشم از اینکه لطف میکنید و بین این همه دل تنگی هم دنبال ایراد های وزنی و قافیه ای میگردید ممنونم

۴ـ من نمیدونم چند سالمه اما میدونم متولد شهریورم و مثل خیلی ها گول اون فالنامهء مزخرفو خوردم که توش نوشته بود متولدین شهریور آدمای خوشبختی هستند!!!!

۵ـ من نمیدونم چرا اما بارون رو خیلی دوست دارم شاید دلیلش همون دلیلیه که مادرم میگه تو یه روز بارونی به دنیا اومدم .. ولی خودم حدس میزنم به این خاطره که تو بارون دیدمش و تو بارون عاشقش شدم و تو بارون رفت و تو بارون تنها شدم و تو بارون شاعر شدم....!!!!!

۶ـ میخواستم از گلناز خانوم به خاطر لطف بیش از حدشون نسبت به بنده تشکر کنم و در مورد پست زیبایی که تو وبلاگشون در بارهء من و شبیه هیچکس نبودنهام نوشتن چند کلمه ای بنویسم

نیمدونم این شبیه هیچکس نبودن ها و این همیشه همین طور بودنها تا کی همیشه همین طور است

رفیق من و تو خودمان را از یاد برده ایم به بهانهاز یاد بردنمان توسط از یاد ماندگان
من به این تنهایی مشکوکم من به ترانه ها به عاشقا نه ها به گریه های بی صدا من به تمام کسانی که ادعای فراموش شدن میکنند مشکوکم و همیشه همین طور است رفیق برای قافیهعاشقانه نوشتن کسانی باید بروند تا کسانی بمانند و بسرایندو بخوانندو بسازند تا آنها بشنوندو بدانند که همیشه در یاد میمانند....ممنون که مرا هم در فراموشیه لحظه هایت بیاد آوردی.....از یادت نمیبرم تا مینویسمو میخوانم....

و در انتها تشکر میکنم از کسانی که میدانند ترانه یعنی یه نفر یه جایی یاد یکیه!!!!

از کسانی که میدانند تنهایی همیشه معنیش این نیست که کسی عاشق کسیه!!!

گاهی تنهایی به معنیه اینه که کسی عاشق تنهاییه...

تشکر میکنم از تمام کسانی که با نظراتشون همیشه منو تنها نمیذارند.و کنارم میمونند

دخترک

تقدیم به دخترک بارانیه  به کسی که میداند راهی به جز خندیدن ندارد ..

دخترک...

دخترک یه لحظه چشماتو ببند

رو تموم سرنوشت مبهمت

دخترک بیاد اونروزا بخند

تا یه ذره کم بشه دردو غمت

خون نمیزنه به نبضت میدونم

نارسایی داره قلبت میدونم

میدونم دلت پر از گلایه هاست

میدونم ناگفته هات بی انتهاست

توی چنگال وخیم عقده هات

جا میمونه رد پای عقده هات

تو نگات جا مونده رد ترس وشک

پس میدی تقاص چی رو دخترک

رو لبات زمزمهء نیایشه

تو چشات تبلور یه خواهشه

بغضتو بشکون که دیره آدمک

داره از غصه میمره دخترک

دخترک یه لحظه جشماتو ببند

رو تموم آرزوهای محال

دخترک محض خدا بازم بخند

حتی به تلخیه طعم این خیال....

 

 

دخترکی در بی رحمیه روزگار گرفتار چنگال خشمگین سرطان است .

دخترکی از پدر و مادرش به عنوان هدیهء تولد نارسایی قلبی گرفته است

دخترکی شبها پشت پنجرهء بیمارستان بغض میکند و باران نمیبارد

دخترکی منتظر فرشتهء مهربانیست که مادربزرگش در قصه های کودکی از او بسیار برایش گفته است

و هیچکس نیمداند چه دردی دارد شبیه هیچکس نبودن....این ترانه رو به او تقدیم میکند به او که میداند میدانم تنهایی چه مزه ای دارد درست وقتی احتیاج داری کسی کنارت باشد..

به او که مثل هیچکس نبودن را بیشتر فهمید .. به او که باران را بیشتر دید

به او که پاییز را همیشه در نقاشی هایش کشید و همیشه به کلاغهای بد خبر و پیغام های خوش قاصدک مثل هم خندید.

به او که با همهء کم سنو سالیش بزرگ است بزرگتر از سرفه های ممتد پدر بزرگش و دردش عمیق تر از آنست که برگه جواب آزمایشش میگوید....

نه او دعا نمیخواهد او زندگی نمیخواهد او فقط میخواهد اجازه بدهید به همه چیز بخندد به همان اندازه که خنده دار است نه بیشتر نه کمتر .. !!!!

او فقط اجازه میخواهد ... به او این اجازه را بدهید .. همین... 

مسافر شهر رویا

نوشته ای از سر ناامیدی

* امروز یکی از دوستام زنگ زد که با فلانی قهر کردم. به خاطر فلان بحثی که کرد، اعصابم خورد شد. یه دفعه ای حرفشو قطع کردم که همین الان برو باهاش تماس بگیر، ازش عذرخواهی کن و باهاش حرف بزن. طفلک یک دفعه ای خشک شد. بعدش گفت: عجب! کوتاه اومدن؟ اونم از طرف تو زهرا؟ آخرشم گفت به نظرم داری میمیری! برو وصیت نامه ات رو بنویس. حرفات شبیه آدمهاییه که به زودی میخوان بمیرن. نمیدونم چرا بعد از شنیدن این جملاتش دقیقا همین حس به من دست داد که به زودی میمیرم. من البته اگه الان بمیرم هیچ آرزویی ندارم. نه اینکه آرزوهام برآورده شده باشن ها، نه فعلا تو مرحله ای هستم که فکر میکنم دیگه آرزوهام برآورده نمیشن و بهتره بی خیال اینهمه دویدن بشم وحداقل برای یک مدتی یه گوشه ای آرام بنشینم! بارها شده که وقتی چیزی رو رها کردم برای مدتی واقعا سبک شدم