البوم : یکی را دوست می دارم
یکی را دوست می دارم - راز - محض رضای خدا - قسم به عشق -
کوچه - طناز - بیا دستم بگیر - دل بلا
-----------------------
یکی را دوست می دارم
اواز
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی اویخت تا اورا بخنداند
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم
ولی ناگه ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید
من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالامال درد اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در ارزویم عشقبازیست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
من عاشق عاشق شدنم
در کدامین مکتب و مذهب جرم است پاکبازی
در جهان صدها هزاران پاکباز از سینه دارم
کار هرکس نیست مکتب داریه این پاکبازان
هدیه از سلطان عشق بر هر دو پایم پینه دارم
من عاشق عاشق شدنم
من از بیراههای حله بر می گردم و اواز شب دارم
هزار و یک شبی دیگر نگفته زیر لب دارم
مثال کوره می سوزد تنم از عشق امید طرب دارم
حدیث تازه ای از عشق مردان حلب دارم
من عاشق عاشق شدنم.........
-----------------------
راز
چشای تو نور کوچه باغ رازه
چشایه من ظلمت شب نیازه
با همدیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت دور و درازی داشتیم
اما پس از اون اشنایی اون همدلی اون همزبانی از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم برام گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمی دونم کجایی
کاشکی یکی بود ما رو باهم اشتی میداد
کاشکی چشامون باز تو چشم هم میوفتاد
امروز اگه تاریک وخاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید دوباره
-----------------------
محض رضای خدا
محض رضای خدا به من بگو بی وفا
بعد یه عمر اشنایی چرا گشتی جدا
گفتی تا روز پیری تا وقتیکه بمیری
تا دنیا دنیا باشه پیشم می مونی و نمیری
بگو با که هستی حالا کی و می پرستی
دستای گرمتو گذاشتی تو چه دستی
تو تاریکیه شبهای من زار
بگو شمع شب افروز که هستی
محض رضای خدا به من بگو بی وفا
بعد یه عمر اشنایی چرا گشتی جدا
-----------------------
قسم به عشق
اواز
بی تو ای روشنگر شبهای من
بوسه میزد ناله بر لبهای من
در بلور اشک من یاد تو بود
در سکوت سینه فریاد تو بود
مخمل سرخ شفق رنگ تو داشت
پرده های ساز اهنگ تو داشت
تو شادیه گذشتمی بخت سعید رفتمی
تو این هیاهوی غریب بهونه یه قشنگمی
گفتی نگو دوست دارم حرفتو باور ندارم
اشتباه می کنی بازم اشتباه می کنی بازم
دوست دارم قدر خدا قدر تمام قصه ها
تو رو قسم به عشقمون تو رو قسم به عشقمون
یه شب دیگه پیشم بمون یه شب دیگه پیشم بمون
چرا تو باور نداری حرف دل عاشقمو
چرا تو تنها میزاری دستهای سرد خستمو
بیا که با صدای تو مهر سکوتو می شکنم
هزار هزار شعر و غزل نخونده فریاد میزنم
-----------------------
کوچه
اواز
امشب ای سرو من در کنار کیستی
دوش بودی یار من امروز یار کیستی
برده ای صبر و قرار از من رفتی از نظر
ای قرار جان و دل صبر و قرار کیستی
امشب سر هر کوچه دنبال تو می گردم
هر رهگذری گوید من عاشق و ولگردم
از رهگذران پرسم من جا و مکان تو
بر هر گذری گویم من نام و نشان تو
گر میشنوی صوتم اواز ده اینجایم
تا پر بکشم سویت من واله و شیدایم
من دور تو می گردم من دور تو میگردم
در مسجد و میخانه من نام تو را گویم
در کعبه و بتخانه من باز تو را جویم
-----------------------
طناز
طناز من ای ناز من ای ناز
باز از تو میگم تو شعر و اواز
باز باهم می خندیم
باز باهم می رقصیم
اما نه به این ساز
این زندگی اینجور نمی مونه
عشق من ازم دور نمی مونه
صاحب داره دنیا همه کاراش
اینجوری که ناجور نمی مونه
دنیام که به تاریکیه شبهاست
تو چشمای من اشک یه دریاست
اخ اونچه منو زنده میزاره
عشق تو عزیز و عشق فرداست
گفتم که خدا عزیزترینه
نازش بکشیم که نازنینه
باز رد میشه ابر پاره پاره
مهتاب میاد و ماه و ستاره
-----------------------
بیا دستم بگیر
من از خورشید عشق تو جوونم
من از تو و تو رو از خودم می دونم
بذار بتابه خورشیدت به جونم
بمون ای خود من تا من بمونم
ببین اوای تلخ گریه هامو
تویی فقط که میشنوی صدامو
تویی تنها که با من همزبونی
تویی که مثل زندگی می مونی
دلم تنگه نخون اواز رفتن
مثل مرگ برام از تو گذشتن
بیا دستم بگیر افتادم از پا
نذار جون بسپارم اینگونه تنها
تو که نیستی غم چشمام یه دنیاست
دلم سیاه تراز تموم شبهاست
بیا بشکن طلسم این شبا رو
بیا نابود کن این سایه ها رو
دارم از دست میرم چاره ای کن
بگو باشم فقط اشاره ای کن
-----------------------
دل بلا
اواز
ازاد بودم من گرفتارم تو کردی
مفتون مه رویان عیارم تو کردی
من اهل بودم رند میخارم تو کردی
با می فروشان اینچنین یارم تو کردی
ای دل بلا ای دل بلا ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی
از مای اخر خصم جان ما چرایی
دیوانه جان اخر چه ای کار کجایی
روزم سیه حالم تبه کردی تو کردی
ای دل بسوزی هر گنه کردی تو کردی
تا چند می سوزی دلا خود را و ما را
ما هیچ رحمی کن به خود اخر خدا را
تا چند خواهی عشق درد بی دوا را
تا کی بجان باید خریدن این بلا را
مجنون شوی دیوانه ام کردی تو کردی
از خود مرا بیگانه ام کردی تو کردی
اخر دلا تا کی غم بیهوده خوردن
ما را به این میخانه ان میخانه بردن
روزم سیه حالم تبه کردی تو کردی
ای دل بسوزی هر گنه کردی تو کردی
دوباره تنها شده ام، دوباره دلم هوای تو را کرده .خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم.دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟ در آواز شباویز های عاشق در چشمان یک آ هوی مضطرب؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند ، برای تو نامه بنویسم وتو نامه هایم را بخوانی وجواب آنها را به نشانی همه غریبان جهان بفرستی .ای کاش می توانستم تنهاییم را برایت معنا کنم واز گوشه های افق برایت آواز بخوانم.
دلم می خواهد همه دیوارها پنجره شوند ومن تو را در میان چشمهایم بنشانم .
دوباره تنهایی دوباره خود کاری که باهمه ابرهای عالم پر نمی شود.
دوباره شب دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگهداشته.
دوباره شب ، دوباره تنهایی، دوباره سکوت ،
دوباره من ویک دنیا خاطره......