عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

یاد تو

 

بگو که گل نفرستد کسی به خانه من
که عطر یاد تو پر کرده آشیانه من
تو چلچراغ سعادت فروز بخت منی
بجای ماه تو پرتو فشان به خانه من
به شوق روی تو من زنده ام خدا داند
برای زیستن اینک تویی بهانه من

باز امدم از راه سفر

 

 

باز امدم از راه سفر یکبار دگر در خونه ی تو

گل داده باز گلخونه دل از بوی تو و دوردونه تو

سر می نهد این خانه بدوش شادان وخموش بر شونه تو

پر می کند از باده ی شوق چشمون خود را پیمونه تو

باز امشب این دیوونه دل بر بام و بر سر می زنه

غم اومده تا پشت در باز حلقه بر در می زنه

یاد تو و دوریه تو اتیش به جونم می زنه

من می روم اما دلم در سینه پر پر می زنه

سرد و غمین می خونه این ویرونه دل

باز امشب این دیوونه دل بر بام و بر سر می زنه

آواز

 

جانا به غریبستان تا چند ز چه می مانی

بازا از ان غربت تا چند پریشا نی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

یا نامه نمی خوانی یا راه نمی دانی

بازا که در ان محبس قدر تو نداند کس

با سنگدلان منشین تو گوهر این خوانی

اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم

اگر جایی شود پیدا تو را تنها نمی یابم

اگر جایی کنم پیدا و هم تو را تنها یابم

ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم

هر یار اهل نیرنگ هر دوست اهل حیله

 

 

هر یار اهل نیرنگ هر دوست اهل حیله

 با پشت خورده خنجر موندم تو این قبیله

راتو برو مسافر بر گشتنت عذابه

 من تشنه لب تکیدم آب این طرف گلابه

از دورها چه زیباست امواج ابیه عشق

 اما دریغ و افسوس چون میرسی سرابه

هر یار اهل نیرنگ هر دوست اهل حیله

با پشت خورد خنجر موندم تو این قبیله

نشنیدام من از تو یک حرف از صداقت

 افسانه های دل را بردم بسوی ظلمت

زهر است در دل جان ریزی چو باده در کام

 گویند نوش و در دل صدها هزار دشنام

جاده دروغ نمیگه فریاد از رهاییست

برای پای خسته پیغام اشنایست

کنار خط جاده هر سایه بون یه طاقه 

یه سر پناه امن تصویری از اتاقه

ای دریغ

 

چون سرابی در کویر ، چون خیالی دلپذیر
رفته بودی آمدی ، اما چه دیر ، اما چه دیر

رفتی و آمد بهار ، بیقرارم بیقرار
خاطراتت را فقط از من مگیر ، از من مگیر

از میان قاب دودی رنگ شیشه
می بریدی از من اما تا همیشه
تا همیشه ، تا همیشه

با همه دریا دلی دل را به دریاها زدم

پشت پا بر اصل بی بنیاد این دنیا زدم

با هزاران آرزو ، با صد هزار شوق و امید
از پس دیروز و امروز ناگهان فردا رسید

ای دریغ از عمر رفته ، ای دریغ
قصه
ٔ ابریشم و بیداد تیغ

خاطراتم لحظه لحظه رنج موعودم شده
چشمه وقت تشنگی آب گل آلودم شده

همچو ماه آسمان از من گریزان میشوی
مثل شب در ظلمت هر سایه پنهان میشوی

جدا شدن

 

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردم و نوشتم نازینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
 تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
من که تو بن بست غربت
زخمی از آوار پاییز
فکر چشمای تو بودم
با دلی از گریه لبریز
شب عاشقونه ی من که حروم شد
مهلتی بودن با تو که تموم شد
ندونستم باید از تو می گذشتم
وقتی از غربت چشمات می نوشتم
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

برای دیدن تو از حادثه ها گذشتم

هنوزم یار تنهایم، به دیدار تو می آیم، باز می آیم
اگر که فرصتی باشد، مجال صحبتی باشد، حرف خواهم زد
برای دیدن تو از حادثه ها گذشته ام
کفر اگر نباشد این من از خدا گذشته ام
عذاب این دریده ها، مرا شکسته بی صدا
دستی بکش به زخم من، که از شفا گذشته ام
باورم کن، باورم کن، من که با تو صادقم
اگه خسته ام، یا شکسته ام، هر چه هستم، عاشقم
منو بشناس و باور کن که خسته ام، خیلی خسته ام، اما هستم
تهی ماند و نشد آلوده دستم، من به دنیا دل نبستم
هر چه بلا کشیده ام، من از وفا کشیده ام
که از وفاداری این اهل وفا گذشته ام، من از وفا گذشته ام

نیرنگ

به من اونکه بدی آموخت تو بودی
من و آتیش زد و خود سوخت تو بودی
اونکه با تیغ به زهر آلوده عشق دل و دیدم و بهم دوخت تو بودی
اونکه با شعبده بازی به نیرنگ لب فریاد من و دوخت تو بودی
آخر این قصه ما از خود ما از ابتدا پیدا بود نیرنگ بود رویا بود
دشمن ما از خود ما هر لحظه بین ما بود از ما بود با ما بود
تو من و به بازی تلخی کشوندی
که ندونسته به انتها رسوندی
من به خواب تو تو جادو شده خواب

دشمن ما رو سر سفره نشوندی
اونکه دل به قصه ها باخت توبودی
خونمون را روی آب ساخت توبودی

حیران

تو حیرانی در این هنگامه، من هم از تو حیرانتر
تو در آغاز آبادی، منم هر لحظه ویرانتر
در این بن بست ظلمانی، رهایی را چه میدانی؟
فرار از خود به سوی هم، و یا از هم گریزانتر
اگر از راه برگردیم سراپا حسرت دردیم
گذشتن، مرگ؛ ماندن، درد کدامین است
 
آسانتر؟کدامین پیک را گویم
که من هم از تو می جویم
نشانت را و ماندم بی خبر در آن پریشانتر
در این تنهایی ممتد فقط دست تو بر دستم
ندیدم از تو ای دیرآمده
  ناخوانده مهمانتر

محله ما سال ۱۳۵۲

 

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم 

 

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید : تو به من گفتی :

از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

 

با تو گفتم :‌

"حذر از عشق؟

ندانم!

سفر از پیش تو؟‌

هرگز نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم،

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"

باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

 

اشکی ازشاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید،

یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده  خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!