هیچی مثل این مساله رو اعصاب نمیره که :
با یه نفرخداحافظی کنـیـــــم، بعد هم مسیر بشیــــــم...
بعد کنار هم هی راه بریــــــم...
بعد سرعتــــمون رو کم و زیاد کنیـــم که بیشتر از این ضایع نشیــم !
☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺
روز تولدم مامانم میگه :”،برو جارو و گردگیری کن،
شب مهمونا میان.
میگم: مامان من تازه به دنیا اومدم،برم جارو کنم؟
رفته زیر پتو میگه :
من هم تازه زاییدم، باید استراحت کنم !!!!
☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
باز هم آفتاب غروب کرد و شب اومد
به جون خستهام باز هم تب اومد
باز هم از لاله خونین قلبم
خدایا بانگ یارب یارب اومد
شب اومد باز شب اومد باز شب اومد
به جون خستهام باز هم تب اومد
هوا تاره چراغ هم سوت و کوره
تنم داره میسوزه مثل کوره
خدایا یار من کی برمیگرده
آخه این از خداوندی به دوره
هوا تاره چراغ هم سوت و کوره
تنم داره میسوزه مثل کوره
خدایا یار من کی برمیگرده
آخه این از خداوندی به دوره
چه کجدار و مریضی دارم امشب
چه درد نالهخیزی دارم امشب
خدایا این حبیــبه یا طبیــبه
چه مهمون عزیزی دارم امشب
خدایا این حبیــبه یا طبیــبه
چه مهمون عزیزی دارم امشب
باز هم آفتاب غروب کرد و شب اومد
به جون خستهام باز هم تب اومد
بازم از لاله خونین قلبم
خدایا بانگ یارب یارب اومد
شب اومد باز شب اومد باز شب اومد
به جون خستهام باز هم تب اومد
17 راز جالب از آقایان که خانمها حتما باید بدانند
اگر دختری در سنین ازدواج هستید، بهتر است مردان را بهتر بشناسید ... شناخت روحیه مردان نه تنها مشکلات زوجین را کم می کند بلکه باعث برقراری رابطه بهتر بین آنها می شود. روانشناسانی که نقش جنسیت را در برقراری ارتباط مطالعه می کنند، این ۱۷ نکته را در مورد شناخت مردان با اهمیت می دانند.
1- مردان در مورد احساسشان صحبت می کنند اما...
ادامه مطلب ...پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...
پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!
اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...
آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!
نتیجه داستان :
عذاب وجدان همیشه متعلق به کسی است که صادق نیست اما آرامش سهم کسی است که صادق است...
لذت دنیا متعلق به کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند بلکه آرامش دنیا سهم کسی است که با وجدان صادق زندگی میکند...
داستانی از پائولو کوئیلو
گناه
چه دلپذیراست
خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
رمز نو شدن را باید دانست
وگرنه بهار... یک فصل تکراریست!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عشق همیشه نافرجام است برای درخت ها!
به آسمان هم که برسند به همدیگر نمیرسند...
تبرها مگر کاری کنند...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
حکایت رفاقت من با تو
حکایت " قهوه" ایست که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم...
که با هر جرعه اش بسیار اندیشیدم
این طعم رو دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تموم شدنش را نداشتم!
و تمام که شد فهمیدم
باز هم قهوه میخواهم...حتی تلخ تلخ!!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
زندگی رقص واژگان است:
یکی به جرم تفاوت تنهاست
یکی به جرم تنهایی متفاوت...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عجب!
عمر گران می گذرد...
پیشاپیش سال 1392 مبارک...
یادت باشه من اولین نفر بودم که تبریک گفتم!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
آقایون و خانوما توجه کنن
.
.
.
.
... ... ... .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از توجهتون ممنونم ایشالا که جبران کنم
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
مامانم در طول شبانه روز فقط یکبار بهم میگه مهندس
اونم آخره شباست که صِدام میزنه مهندس بیا آشغالا رو بزار دَم در!!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
ساعت 5 دارم از خونه میرم بیرون میگم 11 میام .
بابام میگه حالا خودت به درک اون دختره صاحاب نداره ؟؟؟!!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
همیشه در بچگی دخترها عاشق عروسک ها هستند ...
و پسرها عاشق مردان غول پیکر ...
ولی نمی دانم چه حکمتی است که وقتی بزرگ می شوند ،
دختر ها عاشق مردان غول پیکر میشوند و
پسرها عاشق عروسک ها ... !
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
آموزش سریع تفاهم در زندگی مشترک
برای خانومها:
هیچ وقت با هیچ مردی بحث نکنید... بلافاصله گریه کنید!!!
برای آقایون:
هیچ وقت با خانومها بحث نکنید... بلافاصله ببوسیدشون!!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
ما که هرجایی دهَنمـــون سرویس میشه میگن امتحان الهیــه !!
اگه اینجوری باشه که من دیگه دکترای الاهیات گرفتم...
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
دقت کردین همیشه خنده دار ترین موضوعات زمانی به مغزت میرسه که وسط مراسم ختم هستی؟
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
اعتراف میکنم
اولین روزی که رفتم دانشگاه نیم ساعت تو حیاط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن برم سر کلاس!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
همیشه فکر میکنم یه چیزی تو یخچال هست و من ازش بی خبرم!!!
ولی هرچی میگردم پیداش نمی کنم....
شماچطور؟
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
داشتم ماشین رو دنده عقب میآوردم تو حیاط
مامانم اومده فرمون میده…. بیا…. بیا…. بیا…. بیا ….
نیا !!
لوله آب شیکست !
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
قدیما مراسم خواستگاری برای این بود خونواده ها دختر پسر رو بهم نشون بدن
الان برای اینه که دختر و پسر خونواده هاشونو بهم نشون بدن!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
مادر شوهر ها میگن : عروس مثل لیمو شیرینه اولش شیرینه ،آخرش تلخه !
ولی لیمو شیرین تا زمانی شیرینه که کارد به جیگرش نخورده باشه.
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
از96 ماهی شما 55 تا غرق شد چند تا ماهی دارید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله ؟؟ مشغول جمع و منها بودی؟
تقصیر این مدرسه ها است که عمر شما را به فنا داده اند
تا حالا کسی شنیده که ماهی غرق بشه؟
حتما الان دانشجو هم هستی!!!!!!!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
این آدمایی که سه صفحه بهشون اس ام اس میدی
بعد مثل معلولا فقط یه کلمه تایپ میکنن OK
باید بگیری اون دکمه های کیبورد موبایلشونو با بیل داغون کنی
ازش فقط یه o بمونه با یه k
تا حالشون جا بیاد!!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
یارو A: پراید خریدم
یارو B : مدلش چنده؟؟
A: قرمزه
B : گرون خریدی!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
یارو میره بهشت
رو دیوار مینویسه:
لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا سیب بخورد!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
یارو تو اتوبوس هی میره صندلی شماره 3 هی میره شماره 15
ازش میپرسن چرا اینکارو میکنی؟
میگه خیر نبینه اونی که گفت دوتا صندلی بگیر شب راحت بخوابی!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
یارو اومده کامنت گذاشته "استفاده از فیلتر شکن حرام است" شماها همه
دارین گناه میکنید...!
یکی نیست بگه، مرتیکه خودت با قند شکن اومدی تو فیس بوک؟
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
رفتم از عابربانک پول بگیریم میگه : در حال حاضر دستگاه حاضر به ارائه سرویس نمی باشد . بعد مینویسه
آیا درخواست دیگری دارید؟!
آره 4 تا جوک بگو بخندیم...
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
بچه ها توی کلاس داشتند سر و صدا می کردند که ناظم میاد تو با عصبانیت می
گه : اینجا طویله است؟
یکی از بچه ها می گه : نه آقا اشتباهی اومدید!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
شکسپیر میگه: هر وقت زنت گریه میکنه میخواد خرت کنه و هر وقت میخنده
مطمئن باش خرت کرده!؟
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
هیچ وقت، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم...!!!!آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها...
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
دقت کردین اگه اسمت میرزا پشمک الدین گل کلمیان هم باشه
وقتی میخوای ایمیل درست کنی
میگه قبلا با این اسم ساخته شده؟
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
عاشق اینم که وقتی استاد می پرسه
تا کجا درس دادم؟
همه مثه بـُــز همدیگه رو نگاه می کنن و هیچ کس جوابی نمی ده ...!!!عاشق این اتحاد و هماهنگیم توو وا نکردن لای جزوه!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
دوستم تعریف میکرد: "مامانم هر موقع میخواد چایی بیاره، واسه من تُو یه لیوانِ بزرگ میآره و همیشه به همه تأکید میکنه این لیوان مالِ دختر گُلمه،، مخصوصِ مخصوص... منو از همه بچه هاش بیشتر دوس داره، خیلی ماهه"...
یه روز من رفتم خونشون، مامانش چایی آورد.
2تا استکان معمولی و یه لیوان بزرگ. و گفت: "اون لیوان بزرگه مال دخترمه"...
دوستم پرسید: "مامان، منو از بقیه بیشتر دوس داری که همیشه واسم چایی مخصوص میاری، نه؟"
مامانش گفت: "آخه یه بار که از دانشگاه خسته و کوفته اومدی و با این استکانها چایی خوردی خیلی دلم برات سوخت دخترم"...
دوستم: "چرا مامانی؟"....
مامانش: "آخه نه که این استکانها کوچیکه، دماغت توش جا نمیشد".......
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
توی کافهی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار میکشید؛
یکی دیگه رفت جلو گفت: - ببخشید آقا!
شما روزی چند تا سیگار میکشین؟
- منظور؟
- منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع میکردین
به اضافهی پولی که به خاطر این لامصب خرج دوا و دکتر میکنین
الان اون هواپیمایی که اونجاست مال شما بود!
- تو سیگار میکشی؟
- نه!
- هواپیما داری؟
- نه!
- به هر حال مرسی بابت نصیحتت
ضمناً اون هواپیما که نشون دادی مال منه
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در آلمان هستیم.../span>
یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست آلمانی است، سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند و سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد اما وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست !!!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند.
جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد !
دختر آلمانی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را.
همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند...
زن آلمانی بلند میشود تا قهوه بیاورد و اینجاست که پشت سر مرد سیاهپوست، کاپشن خودش را آویزان روی پشتی صندلی میبیند، و ظرف غذایش را که دستنخورده روی میز مانده است...
توضیح پائولو کوئلیو :
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که در برابر مهاجران با ترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند.
داستان را به همۀ این آدمها تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان، مهاجران را از بالا نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمقها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ آلمانی که فکر میکرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانشآموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و همزمان میاندیشید: این اروپاییها عجب خُلهایی هستند!!!
پائولو کوئلیو در ادامه مینویسد:
این مطلب در اصل به اسپانیولی در معتبرترین روزنامۀ اسپانیاییزبان یعنی «ال پائیس» منتشر شده است. در آنجا عنوان شده که این داستان واقعی است اما اینطور نیست !
این داستان، در واقع بر مبنای یک فیلم کوتاه که برندۀ نخل طلایی جشنوارۀ کن شده بود، نوشته شده است...
منبع : وبلاگ شخصی پائولو کوئلیو
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم:
هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد...!
پابلو نرودا
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
زنان قـــــــــوی
دردهای خود را مانند کفشهای پاشنه بلند میپوشند !
مهــم نیست چقـــــدر اذیت می شوند
شما فقــــــط زیبایی آنهـا را می توانید بینیــد....
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
داشتــم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی سفیدِ آرزوها ...
که رفت و غرق شد ...
... سپـــاسگزارم از تـــو .........
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره
متر رو بجای قدش دور قلبش میگیره
امیدوارم قلبِ بزرگی داشته باشیم....!!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در گذر این لحظات پر شتاب شبـانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتـی
فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چه حس قشنگیه
وقتی از نگاهش می خونی
که از نگاه کردنت واقعا لذت می بره...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
من همینم!
نه چشمان آبی دارم
نه کفش پاشنه بلند
.کتانی میپوشم!
روی چمن ها غلت میزنم
نگران پاک شدن رژ لبم نیستم
...خالصانه همینم!
مرا اینگونه اگر میخواهی،
بســــــــــــــــــم الله...!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دچار یعنی عاشق .
و فکر کن که چه تنهاست ،
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد !
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دو نقطههای انتهای sms هایت را دوست دارم.
دو نقطههایی که سه نقطه نشدهاند از حیا
و خواهش نکردن برای ادامه
و نقطه نشدهاند از ترس پایان رابطه.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در ته فنجان قهوه ام
کفشهای تو پیداست
نمیدانم می روی یا می آیی !!؟
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
تاکسی، کرایه را نیم بها حساب کرد
رستوران، شام را نیم بها حساب کرد
گیشه، بلیط فیلم را نیم بها حساب کرد
همه می خواهند نبودنت را تسکین دهند
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
ای کاش پرده میفهمید!!!
تاپنجره بازاست فرصت رقصیدن دارد...
وباد همه ی فرصت اوست...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
کی گفته زمان طلاست؟
من مزه مزه اش کردم...
زمان عین الکله... ثانیه ثانیه میسوزونه میره تو عمق وجودت...
مست مست که شدی, چشاتو باز میکنی
میبینی عمرت گذشته و تو موندیو خماری از دست رفتن یک عمر...!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
ترکــت می کنم تا هر سـه راحت شویم
من ، تـو ، رقـــیبم
مـن از قید تو
او از قید من
و تـــــو از قید خیــانت !!!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
زندگی من به اندازه کافی شبیه فیلم های هندی بی سر و ته هست
تو دیگر پشت درخت های تقدیر و حادثه پنهان نشو ....
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
زخمی ام کردی.....!!!!!
میبخشمت....!!!!!
یادم نبود کاکتوس را نوازش نمی کنند.....!!!!!!!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دیـــــگر بتــــو فکـــر نـــمیـــکنـــم ....
گنـــاه اســـت ...
چـــــشم داشــــتن به مــــالِ غــــریبــــه هــــا...!!!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دلم تنگـ می شـود گاهـی !
برای ِ ... یک « دوستت دارم » ِ سـاده !
دو « فنجـان قهــوه ی داغ »
سه « روز » تعـطیلی در عیـــــــــد !
چـهار « خنـده ی بلنــد »
و پنــج « انگشـت » ِ دوست داشتـنی !
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
وقتـــی از همــه دنیـــــا ناراحتمــــــــــ
فقط با فکـــــــر کردن به تــــو آرومـــــ مــــی شمــــــــ
امـــــــا وقتــــــــی تــو ناراحتمـــــــ مـــی کنـــــی
همـــــــه ی دنیــا همـــ نمـــی تونـــه آروممــــــــــ کنــــه
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چشــم هایت را بــتکان
واژه ها یم
هجــوم آورده اند
سوی تو ...!!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختند، و برای عشق مرز
غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جای می گیرد ، و نه عشق.....مرز می شناسد.!!!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
کِرم مرطوب کننده، کِرم دست ، کِرم پا، ضدآفتاب، ضد چروک، کِرم شب ، کِرم روز
کِرم رفع تشنگی پوست ، کِرم رفع کبودی و پف دور چشم .....
ای کاش کِرمی برای "رفع غم درون چشم" وجود داشت...
چیزی که با هیچ آرایشی نمی توانم پنهانش کنم.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
امروز تصمیم گرفتیم آینده را برای مدت نامحدودی به تعویق بیندازیم
هرگز نخواستیم آخرین کسانی باشیم که نخستین بار ، دل به سادگی زمان حال دادند
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
داروخانه ها را بیهوده نگردید
درمان ندارد
درد را از هر سو که بخوانی درد است
آینه « نامرد » را « درمان » می کند
و درد… همچنان درد است…
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
این شب و روزها ..
شب و روز خرید است !..
کاش میان این همه لباس ..
برای یک بار هم ..
آغوش مرا پرو میکردی !
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
تسبیح شدی بر ذهنم
و هر روز ذکر تو را می گویم
ای ذکر شده در تنهایی
حضور ات مامنی ست
برای گریز از تکرار
من خود تکرارم
تو ، هوایِ تازه ی فردا
ای هوا شده در معبر بی هوایان
من ، بی تو هیچ نخواهم بود
تنها و
تکراری...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عادت می کنم...
به داشتن چیزی و سپس نداشتنش
به بودن کسی و سپس به نبودنش
تنها عادت می کنم اما فراموش نه !
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
آهای سرنوشت...
اسکار حق توست ...
سالهاست که مرا فیلم کرده ای ...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
جهان چیزی
شبیه موهای توست:
سیاه و سرکش و پیچیده!
خیال کن چه بد بختم
من که به نسیمی حتی،
جهانم آشوب میشود...!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عشق ِ من لکهء آفتابی ست ، که بر فرشی افتاده باشد …
با شست و شو نمیرود …
فرش را برداری ، نمیرود …
پنجره را ببندی ، نمیرود …
پرده را کلفت تر بگیری ، نمیرود …
این لکه وقتی میرود ، که خورشیدم رفته باشد !!!…
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
نبودنهایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند.
کسانی هستند که هرگز تکرار نمی شوند.
حرفهایی هست که معنیشان را خیلی دیر میفهمیم ، خیلی دیر .....
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
معشوق من!
کاش من و تو
دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه ھای کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را
گاهی مرا
تن ها به سبب تشدید دلتنگی هایمان
به امانت می بردند
معشوق من!
کاش می دانستم
پشت آن جلد کهنه چه چیزی را پنهان می داری
که همواره
خواب مرا
بر می آشوبد
شاید آخر قصه را...
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤