یک صبح تابستانی ۲۹ مرداد ماه سال ۱۳۶۹
اشکی چکید بر زمین ...
اشکی از چشمان یه پسر کوچولوی ناز ...
صبح تمام شد و آن روز بود که برای اولین بار صبحی دیدم
حالا سالها گذشته و دوباره سالی بر سالهای زندگی پسر کوچولو افزوده می شود
می شنو ی ؟؟؟
از همه سو می گویند :
تولدت مبارک مصطفی عزیزم