عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

فقط تــــو...

وقتی صبحگاه روی بوم سپید نگاهم ؛تصویر چشمانت را می نگارم...

وقتی با نسیم ملایم بودنت از نو آغاز می کنم...

وقتی تو هستی...تو ...تو...تو...

زندگی رنگ و معنایی دیگر دارد...

و چون تو را می نویسم قلمم نیز رنگی دیگر...

همیشه من و قلم و بوم سفید مبهوت عظمت نگاه توایم...

چگونه چشمانت را نقاشی کنم که اقیانوسی بیکران است...

مرا توان کشیدن اقیانوس نگاهت نیست که هر موجش  مرا به دوردستهای افکارم

پرتاب میکند...

مداد رنگیهای ذهنم را زیر و رو میکنم...بی فایده است... نخواهم یافت...

نخواهم یافت در این جعبه هزار رنگ، یک رنگی نگاه تو را...

امتداد نگاهت موازی چشمان من است...

هر دو به یک چیز می نگریم...

و گویی چشمانم ترجمان رنگی ترین تصویر نگاه بی رنگ توست...

وای از زمانیکه نگاهمان به هم گره میخورد...

وای از گرمی و نجابت و صداقت نگاه تو...

هنوز هم میگویند دو خط موازی هرگز به هم نمیرسند؟؟؟

که من در موازای نگاهت به تو رسیدم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد