متن عاشقانه
پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم
مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
- پنج وارونه چه معنا دارد
دستهامان نرسیده ست به هم...
از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست؟
_ دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر:
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدر تر است.
هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاوردست !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین
سلطنت را که شنیده است چنین؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست.
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سر خود ، بانگ زدم :
_ هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دستهایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار !
وه چه نیروی شگفت انگیزی ست ،
دستها ئی که به هم پیوسته ست !
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دستهایش بسته ست !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیمان د و عشق !
دست در دست کسی داری اگر ،
دانی ، دست ،
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست !
لحظه ای چند که از دست طبیب ،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !
چون به رقص آئی و سر مست بر افشانی دست ،
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !
دست ، گنجینه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،
خواه در یاری نابینائی ،
خواه در ساختن فردائی !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشر است ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده ست ، ولی
دست هامان نرسیده ست به هم !
دست من اما خالیست...