عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

متن عاشقانه

متن عاشقانه

شب که می رسد به خودم وعده می دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا می رسد و نمی توانم بگویم
رسیدن شب را بهانه میکنم
و باز شب می رسد و صبحی دیگر
و من هیچ وقت نمی توانم حقیقت را به تو بگویم
بگذار میان شب و روز باقی بماند که
چه قدر
دوست دارم......

 

بعد از رفتنت......
شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم.تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم!
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی :
( دلم حیران و سرگردان چشماییست رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی ان چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم!)
همین بود اخرین حرفت.....
و من بعد از عبور تلخ و غمگین نگاهت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غرور ساکت و نلرنجی خورشید وا کردم.
نمی دانم چرا رفتی؟ نمی دانم چرا ؟ شاید خطا کردم! و تو بی انکه فکر غربت چشمان من باشی!!!! ؟! نمی دانم چرا؟ تا کی؟ برای چه؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید.... و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت.....و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد...
و بعد از رفتنت گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربونی دانه بر میداشت!! تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد....وبعد از رفتنت انگار کسی حس کرد که من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت!!!
ناگهان کسی حس کرد که من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد....و بعد از رفتنت دریاچه بغض کرد.کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد!!!!!
هنوز اشفته ی چشمان زیبای توام
دپببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد؟ ؟؟؟
کسی از پشت قاب پنجره ارام و زیبا گفت:(تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو:)
در راه انتخاب او خطا کردم و من در حالتی مابین اشک و تردید وحسرت کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است!!! و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر... نمی دانم چرا؟؟؟؟
 شاید به رسم و عادت و پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ ارزوهایش دعا کردم!

نظرات 1 + ارسال نظر
ملودی سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:48

خوشکل بود.راز زیباییشم کلمه نارنجی بود بین اون همه کلمه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد