عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

اس ام اس

SMS

201- مامانه داشته واسه بچش لالایی میخونده. بعد از یه ربع، بچهه میگه: خوب مامان خفه شو میخوام بخوابم!
 
202- لره ساعت خریده بوده، رفیقش هی ازش میپرسید ساعت چنده. آخرش لره شاکی میشه، میگه: حالا آنقدر بَپِرس بَپِرس تا بَرینی توش!
 
203- ترکه میخواسته هواپیما بدزده، میره تو کابین خلبان، تفنگ میگذاره رو شقیقه خلبان، میگه: یا میری آمریکا یا...بوم!
 
204- یارو زنگ میزنه فلسطین، میبینه اشغاله!
 
205- به لره میگن چندتا تن ماهی نام ببر، میگه: تن شیلانه، تن جنوب، تن سیکارو، تن چابهار، تن پیر، تن پیغمبر، ‌تن هر کی دوست داری دست از سر ما بردار!
 
206- آدم خوره با پسرش رفته بودن آدم شکار کنن، یه زنه رو میبینن خیلی چاق بوده، پسره میگه بابا اینو بخوریم؟ باباهه میگه: نه این همش چربیه، به درد نمی‌خوره. میرن تا به یه زنه لاغره میرسن، پسره گرسنش شده بوده، میگه: بابا جون اینو بخوریم؟ باباهه میگه: نه بابا این خیلی لاغره فایده نداره. دوباره راه میفتند، بعد از یک مدتی میرسند به یه زنه خوشگلِ باحال. پسره دیگه داشته از گشنگی ضعف میرفته، میگه: بابا جون دیگه اینو بخوریم؟ باباش میگه: نه پسرم، اینو می‌بریم خونه، مامانو می‌خوریم!
 
207- ترکه با کُت و زیر شلواری تو خونشون نشسته بوده. ازش می‌پرسند: واسه چی تو خونه کت پوشیدی؟ میگه: آخه شاید مهمون بیاد! میپرسن: پس چرا دیگه زیر شلواری پوشیدی؟! میگه: خوب شاید هم نیاد!
 
208- ترکه رستوران میزنه، رو درش مینویسه: وقت نهار و نماز تعطیل است!
 
209- ترکه میخواسته خودکشی کنه یه تیر به مغز خودش شلیک میکنه، نیم ساعت بعد میمیره! از همه دنیا دانشمندا جمع می‌شن که ببینید قضیه این چی بوده، ‌بعد از دوسال تحقیق می‌فهمند که تیره تو این مدت داشته دنبال مغزیارو میگشته!
 
210- به ترکه میگن اگه همه دنیا رو بهت بدن چی کار میکنی؟‌ میگه: میفروشم میرم خارج!
 
211- ترکه میره مشهد حرم امام رضا رو میبینه، میگه: امام رضا! قربونت برم! تو بااین همه طلا چرا هشتم شدی؟!
 
212- ترکه می‌میره، تو اون دنیا بهش میگن: تو  2344.59  رکعت نماز بدهکاری و باید بری جهنم! ترکه میگه: خوب اون  2344  رکعتش قبول، ولی دیگه اون  0.59  رکعتش دیگه چیه؟! بهش میگن: اون مال نمازهاییه که درست رو به قبله نخوندی، ضربدر cos  زاویه انحرافش کردیم!
 
213- یه یارو میره زیر غلطک، ترکه میره خبر مرگش رو به خانوادش بده. میره در خونشون به پسر یارو میگه: بابات چه جوری بود؟ میگه: دراز وباریک. ترکه میگه: حالا دیگه صاف وپهنه!
 
214- ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!
 
215- به ترکه میگن با رضا جمله بساز، میگه: من و حسن و حسین رفتیم پارک. میگن: پس رضاش کو؟ میگه: آخه رضا کارداشت، نیومد!
 
216- ترکه داشته بالای یک ساختمون پنجاه طبقه کار می‌کرده، یهو یکی ازون پایین داد میزنه: هوی غضنفر! خونتون آتیش گرفته،‌ زن و بچت سوختن،‌ مردن! ترکه هم میگه: دیگه این زندگی برای من معنی نداره، خودشو ازون بالا پرت میکنه پایین. همینجور که داشته می‌افتاده،‌ یهو به خودش میگه: اِااه.. من که بچه ندارم! دوباره یخورده میره، یهو میگه: اِاِاه.. منکه زن ندارم! میرسه نزدیکای زمین،‌میگه: اِاِااه..! منکه غضنفر نیستم!
 
217- ترکه تلویزیونشون روشن نمیشده، میزنه کانال دو، هُل میده!
 
218- ترکه سوار یه خره عکس میگیره. عکس رو میفرسته برای مادرش،‌ زیر عکسه مینویسه: «سلام بر ننم،‌ بالایی منم!
 
219- یک بابایی رو می‌فرستند ماموریت آذربایجان. یارو روز اول وارد شهر میشه، از یکی می‌پرسه: ‌ببخشید، بهترین هتل این شهر کجاست؟ ترکه یکم نگاش میکنه، میگه: گریبی؟! اینجا بهترین، ‌بدترین هتل نداره که. یک مسافرخونه داره، اونم دوتا چهار راه جلو تر دست چپه. خلاصه یارو مستقر میشه. شب حوصلش سر میره، میگه حالا که بیکاریم ‌یک سینما بریم. میره از یکی می‌پرسه: ببخشید، اینجا بهترین سینماش کجاست؟ یارو یکم چپ چپ نگاش میکنه، میگه: گریبی؟! اینجا بهترین، بدترین سینما نداره که. یک سینما داریم، اونم سه تا چهار راه جلو تره. خلاصه یارو سینما رو پیدا می‌کنه، میره جلوی باجه بلیط فروشی، میگه: یک بلیط بدین برای همین سانس،‌ فقط جاش خیلی جلو نباشه. بلیط فروشه یک نگاهی بهش می‌کنه، میگه:‌گریبی؟! جای جلو،‌ جای عقب نداره که. بلیط میخری، میری تو، هرجا گیرت اومد وامیستی! خلاصه یارو میره تو، از قضا یک جایی تو بالکن گیرش میاد. وسطای فیلم، احتیاج به قضای حاجت پیدا میکنه. از کناردستیش میپرسه: ‌ببخشید، ‌دستشویی کجاست؟ طرف یک نگاهی بهش میکنه،‌ میگه: ‌گریبی؟! داستشویی ماسشویی نداره که،‌ همین جا بلند میشی وامیستی، کارت رو می‌کنی! یارو با خودش میگه: بابا این عقلش ناقصه. از اونیکی کنار دستیش می‌پرسه،‌ اونهم همین جوابو میده. خلاصه یارو داشته خیلی بهش فشار میومده، می‌بینه چاره ای نداره. بلند میشه، قضیه رو درمیاره، بسم الله شروع می‌کنه به شاشیدن! یهو یکی ازون پایین داد میزنه: هـــوی! گریبی؟! یک جا نگیریش، تکون تکونش بده، گلاب پاشش کن!
 
220- دو تا لره با هم میرن هتل، ‌یکیشون رفته بوده توالت فرنگی،‌ یه دفعه اون یکی سرمیرسه، میگیره میزنه دهن یارو رو سرویس میکنه. ملت همه جمع میشن، ‌میگن: چی شده؟ چرا این بدبخت رو میزنی، ‌مگه چیکار کرده؟ میگه: مُو دو روزه داُرم از ای چشمه اُوْ مخورم، ای اومد ریده مینِش!
 
221- ترکه دو تومنیش میفته تو جوب، یه پنج تومنی از تو جوب ور میداره، سه تومن میندازه تو جوب!
 
222- عربه میگوزه، کونش رگ به رگ میشه!
 
223- ترکه داشته میرفته ماشین بخره،‌ زنش ازش می‌پرسه: داری کجا میری؟ میگه: دارم میرم ماشین بخرم. میگه: ایشاالله بگو. ترکه میگه: برو بابا دلت خوشه! ماشین خریدن که ایشاالله گفتن نداره. از قضا میره تو راه پولشو میدزدن. دست از پا دراز تر بر میگرده خونه‌، در میزنه. زنش میگه: کیه؟ ‌میگه: ایشالله منم!
 
224- ترکه میفته تو جوب زنگ میزنه، عربه میره در رو باز میکنه!
 
225- ترکه رو میکنن رئیس صدا و سیما، بعد از دو روز بر کنارش میکنن. رفیقاش ازش می‌پرسند: چی شد؟ میگه: هیچی فقط وسط اذون آگهی پخش کردیم!
 
226- به عربه میگن تو چقدر خری! میگه: آقام معرکس!
 
227- رفیق ترکه بهش میگه: من سیدم، فرزند امام حسینم! ترکه میگه: اِاِاِ..! علی اصغر تویی؟! ماشالله چقدر بزرگ شدی!
 
228- یه جشنواره شکار بوده تو جنگل‌های آمازون. یه آمریکاییه بوده، یه انگلیسیه با یه ترکه. آمریکاییه میره چند تا خرگوش و گوزن میزنه، انگلیسیه هم میره چند تا آهو و خرگوش و یه چند تا حیوون دیگه میزنه. نوبت ترکه میرسه، میره دو تا خرگوش میاره، بهش میگن: چی شد، فقط همین دو تا رو زدی؟! میگه: نه، والله من چند تا دونتشوت هم زدم اما خیلی بزرگ بودن نتونستم بیارمشون. میگن: دونشوت دیگه چیه؟ ‌این چه نوع حیوونیه؟! ترکه میگه: ‌والله منم نمیدونم، امایه حیوونایی وایساده بودن هی می‌‌گفتند:DON'T SHOOT!! DON'T SHOOT!!
 
229- به ترکه میگن خر بهتره یا گاو میگه: گاو. میگن چرا؟ میگه:‌آخه آدم خوب نیست از خودش تعریف کنه!
 
230- ترکه نشسته بوده تو تاکسی که یک زنه خیلی چاق سوار میشه. ترکه برمی‌گرده به زنه میگه: می‌بخشید خانم، اسم شما چیه؟ زنه با عشوه ‌میگه: غنچه! ترکه میگه: وای تو باز بشی چی میشی؟!
 
231- ترکه واستاده بوده دم ترمینال می‌خواسته بره شمال. خلاصه یک سواری گیر میاره، همینکه سوار می‌شه، آرم بنزه توجهشو جلب میکنه. از راننده میپرسه: آقای راننده، می‌بخشید ‌این یارو چیه؟ رانندهه میگه: این آرمشه. ترکه میگه: ‌آرم چیه، فحشه؟! میگه: نه بابا، این سمبلشه، نشونه ماشینه. ترکه: میگه: آآهان! پس ‌نشونشه، فهمیدم! خلاصه راه میفتند. همینجوری که داشتن تو جاده میرفتن یه دفعه یه پیرمرده و خرش میان وسط جاده. راننده با هزار بدبختی ردشون میکنه و میگذره، بعد ‌بر میگرده تو آینه نگاه میکنه میبینه خره یه ور پرت شده پیرمرده هم یه ور. میگه:‌اِه! من که نزدم بهشون؟ ترکه میگه: برو بابا! نشونشه، نشونشه! اگه من درو باز نکرده بودم که نمیخورد بهشون!
 
232- ترکه زنش حامله بوده، نگاه میکنه به شکم زنش، میگه: خانم جان این چیه؟‌ میگه: بچه ست. میگه: دوستش داری؟ میگه: آره خوب، معلومه. میگه: پس چرا قورتش دادی؟!
 
233- ترکه میره نونوایی، هیچکی هم تو صف نبوده، میگه: آقا دو تا نون بده. شاطره با خودش میگه این بابا ترکه، بگذار یکم سرکارش بذاریم! میگه: آقا نوبتو رعایت کن، برو آخر صف وایسا! ترکه یکم نگاه میکنه‌ میبینه کسی نیست، ‌دوباره میگه: برادر دو تا نون بده، ‌چرا اذیت میکنی؟ دوباره شاطره میگه: ‌بابا این همه آدم تو نوبته، برو ته صف وایسا! ترکه شاکی میشه، یه سنگ ور میداره میزنه سر تا سر شیشه مغازه رو میشکنه. شاطره داد می‌زنه: هوی! شیشه رو چرا میشکنی!؟ ترکه میگه: این همه آدم اینجا وایسادن، چرا خر منو چسبیدی؟!
 
234- ترکه ده هزار تومن تو جیبش بوده می‌خواسته بره عرق بگیره. تو راه نیرو انتظامی رو میبینه، پولا روپرت میکنه تو جوب!
 
235- ترکه چراغ علاالدین پیدا میکنه، شروع میکنه تمیز کردنش که یه دفعه غوله از توش در میاد و میگه: من غول چراغم هرچی میخوای آرزو کن تا برات برآورده کنم! ترکه هم ازون حزبلای تیر بوده، میگه: برو قدس رو آزاد کن! غوله میگه: بابا دمت گرم! ما رو با این اسرائیلیا در نیانداز، اینا خطرناکن، بمب اتمی دارن، آمریکا پشت سرشونه، سر جدت یه چیز دیگه بگو! ترکه یکم فکر میکنه، میگه: باشه، ‌بیا یه کاری کن دیگه به ما ترکا نگن خر! یهو غوله شروع می‌کنه بند و بساطش رو جمع جور میکنه که بره، ترکه بهش میگه: هوی! کجا داری میری؟! میگه: قربونت! میرم همون قدس روآزاد کنم!
 
236- ترکه میره کتابفروشی میگه: آقا کتاب ترکها آدم میشوند رو دارین!؟ یارو میگه: نه آقا ما کتاب تخیلی نداریم!
 
237- ترکه شاکی میشه، میگه: آخه چقدر میگن ترکها خرن؟! اصلاً من میرم زیر اقیانوس زندگی میکنم، دیگه از روی زمین خسته شدم! خلاصه لوازم قواصی رو جور میکنه و میره زیر اقیانوس. هنوز پنج دقیقه نگذشته بوده که یه دفعه یه کوسه میاد بهش میگه: ببخشید، شما ترکید؟! ترکه خیلی شاکی میشه، میگه: آخه لامصب! تو از کجا فهمیدی؟! کوسهه میگه: آخه فقط ترکها کپسول گاز به خودشون میبندن میان زیر آب!238- یک بابایی رو می‌خواستند تو آذربایجان اعدام کنند. بهش می‌گند: ‌چون تو اینجا غریبه هستی و مهمان ما به حساب میای، ما بهت یک تخفیف میدیم، تو حق داری نوع مرگت رو انتخاب کنی. یارو هم اتاق گاز رو انتخاب میکنه. خلاصه میگیرند میبرنش تو یه اتاقی، یارو نگاه میکنه میبینه اتاقه سقف نداره! می‌زنده زیر خنده، میگه: هِهِه! اتاق گاز ترکا رو ببین! ترکا بهش میگن: بخند! وقتی کپسولای گاز افتادند رو سرت، اونوقت می‌فهمی!
 
238- به ترکه میگن جسم شفاف چه جسمیه؟ میگه جسمی که از این طرفش بشه اون طرفش رو ببینی. میگن یه مثال بزن. میگه نردبون!
 
239- ترکه و اصفهانیه و قزوینیه رو میخواستن اعدام کنند. به اصفهانیه میگن: چه جور میخوای اعدامت کنیم؟ میگه: با چوبه دار. میان اعدامش کنن یه دفعه طناب دار پاره میشه. قانون اعدام هم این بوده که اگه طناب پاره شه دیگه یارو بخشیده میشده. خلاصه ولش می‌کنند بره پی کارش. بعد میرسن به قزوینیه. بهش میگن تو رو با چی اعدام کنیم؟ میگه با گیوتین. اینم تا میان اعدام کنن یه دفعه وسط راه گیوتین گیر میکنه و پایین نمیاد. خلاصه قزوینیه هم بخشیده میشه. نوبت ترکه میشه، ‌بهش میگن: تو دوست داری چطوری اعدام شی؟ میگه: والله طناب دارتون که پاره میشه، گیتینتون هم که خرابه،‌ مارو تیربارون کنین!
 
240- ترکه زنش گم شده بوده، میره به کلانتری اطلاع میده. افسره نگهبان ازش می‌پرسه: خوب مشخصات خانمتون چیه؟ ترکه میگه: یعنی چی؟ مشخصات چیه؟! افسره بهش میگه: ببین، مثلا خانوم من قدش بلنده، موهاش بوره، چشماش آبیه روشنه. ترکه میگه: خوبه همینو بدین!
 
241- رشتیه میرفته کلاس غیرت ترکها. نصفه شب خانمش بلند میشه، میگه: خانم جان! اینوقت شب کجا میری؟ میگه: میرم دستشویی. میگه: نمیخواد، بشین خودم میرم!
 
242- یه ترکه داشت با کایت پرواز می کرد. یک کلاغ از بغلش رد شد و گفت: به حق چیزای ندیده، من کرکس دیده بودم ولی خرکس ندیده بودم!
 
243- یارو ترکه هی می‌نشست و با گریه و زاری دعا می کرد و می گفت: یا امام رضا قربونت برم، یه کاری کن من توی مسابقه ارمغان بهزیستی صد میلیون تومن برنده بشم…یک شب امام رضا اومد به خواب زن ترکه و بهش گفت: برو به این شوهرت بگو این که این همه گریه و دعا می کنه آخه بره حداقل یک کارت ارمغان بخره که من برنده‌اش کنم!
 
244- به یک ترکه گفتن :تو که این همه کارت ارمغان بهزیستی میخری اگه زد و توی صد سالگی‌ات صد میلیون تومن بردی، با اون پول چیکار می کنی؟ گفت: میدم صد هزارتا توالت باهاش بسازن. گفتن: این همه توالت برای چی؟ گفت: برای اینکه همه بیان و بشاشن تو شانس من که تو صد سالگی برنده شدم.
 
245- یه لره از روستا اومده بود تهران. اون بیچاره که تا اون موقع توی روستاشون دختر قشنگ یا چیزی ندیده بود، تا یک دختر خیلی خوش تیپ تهرانی از بغلش رد شد و بوی عطر اون مستش کرد، با حسرت به خودش گفت: ای قوربانش برم اگه چوسش اینه، پس گوهش خوردنیه!
 
246- یارو لره اسمش یوسف بود. شب دیر وقت اومد خونشون و چون نخواست مزاحم خواب بچه هاش بشه، چراغ را روشن نکرد و مثل همیشه رفت سراغ جایی که می دونست زنش می خوابه، سرش را گذاشت و خوابید دست بر قضا زنش اون شب جایش را عوض کرده بود و سر و ته خوابیده بود و چون آن شب لوبیا خورده بود، هی ازش باد بی صدا خارج می شد. لره که فکر می کرد سرش پهلوی سر زنش است، با خود گفت: ای قوربان این زن برم که اینقده منو دوست داره که حتا توی خواب هم منو صدا می کنه و هی میگه: یوفس…یوفسسس…
 
247- ترکه پیراهن مشکی پوشیده بود. گفتند: خدا بد نده چی شده؟ گفت: انگشت بابام رفته زیر تریلی! گفتند: خب این که پیراهن مشکی پوشیدن نداره! گفت: آخه انگشت بابام توی دماغش بوده.
 
248- ترکه رفت ساندویچی و گفت: داداش یه همبرگر بده با دوتا از اون نوشابه زرد بزرگها. بعد از اینکه ساندویچ و نوشابه هایش را خورد و رفت برای حساب، دید صاحب مغازه خیلی گران حساب می کند، با عصبانیت گفت: مگه دو تا نوشابه چنده؟ یارو خندید و گفت: داداش اونی که تو خوردی نوشابه نبود، روغن مازولا بود!
 
249- ترکه دوتا پیراهن مشکی روی هم پوشیده. گفتند: چرا دوتا پیراهن مشکی روی هم پوشیدی؟ گفت: آخه مامان و بابام دوتاشون با هم توی تصادف مرده اند.
 
250- به ترکه پول دادند و گفتند: برو یک روزنامه کیهان یا اطلاعات بخر. بعد ازیک ساعت دیدند همشهری سر یک خر را گرفته و با خود می آورد. با تعجب پرسیدند: تو رفتی کیهان بخری این چیه؟ گفت: راستش کیهان و اطلاعات نبود، منم « همشهری» خریدم.
 
251- یارو یه سیاهپوست را دید و بهش گفت: آقا ببخشین، شما شب هستین؟ سیاهپوسته هم یک چک آبدار زد توی گوشش. یارو با خودش گفت: عجب شب بدی بودها!
 
252- یارو یه سیاهپوست را دید و بهش گفت: آقا ببخشین شما شب هستین؟ سیاهپوسته گفت: نه! یارو با خودش گفت: آهان پس برقش رفته!
 
253- به ترکه گفتند: سلام. گفت:هان؟ گفتند: نگو هان ، بگو علیک سلام گفت: آهان.
 
254- به ترکه گفتند: سلام. گفت: هان؟ گفتند: نگو هان بگو هین که هم خرت راه بیفته، هم جواب مارو داده باشی!
 
255- ترکه رفت توی یک طویله که پر بود از خر و الاغ. با خودش گفت: عجب آینه کاری قشنگیه ها!
 
256- یه ترکه میره ورزشگاه تو موج مکزیکی غرق میشه!
 
257- آبادانیه میرسه به رفیقش، میگه: کاکا شنیدی آبادان  12  ریشتر زلزله اومده؟! رفیقش میگه: ای بابا، یعنی آبادان با خاک یکسان شده؟ آبادانیه میگه: په! چی میگی کاکا! مگه بچه‌ها گذاشتن!؟ 
 
258- یک کنفرانس بین‌المللی بوده در مورد فواید کلاهک آلت تناسلی. اول آمریکاییه میاد، از نظر فیزیولوژی یک سری فاییده مطرح میکنه. بعد فرانسویه میاد، میگه به فلان و بیسار دلیل این کلاهک برای تولید مثل ضروریه. آخر ترکه میاد، میگه: اینا همش کس‌شعره! اینو گذاشتن که موقع جلق زدن دستت در نره بخوره تو چشت!
 
259- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش و میگه: سلام... ببخشید من لهجه دارم... دختره میگه: آره! ترکه می‌گه: پس قطع می‌کنم دوباره می‌گیرم!
 
260- از ترکه میپرسن: میدونی فامیلی خدا چیه؟ میگه: نمیدونم، ولی به گمانم وکیلی باشه! (اگه جناب دوزاری مبارک نیافتاد، یک بار اسم و فامیل رو پشت هم بگید، شاید یک فرجی شد!)
 
261- لره با هواپیما میاد تهران، تو فرودگاه به رفیقش میگه: اگه میدونستم اینقدر نزدیکه با ماشین میومدم!
 
262- عربه میره داروخونه، میگه: ولک یک بسته کاپوت بده. طرف میگه: چه سایزی؟ عربه میگه: من سایز مایز حالیم نیست، یک بسته کاپوت میخوام! خلاصه بعد از یک ربع کلنجار، آخر قرار میشه آقای دکتر یک دست به معامله طرف بزنه و سازش رو در بیاره، فقط به شرط اینکه روشو اونور کنه تا عربه خجالت نکشه!! خلاصه جناب دکتر معامله آقا رو میگیره دستش، داد میزنه: پسر یک بسته کاندوم سایز  2  بیار.. نه نه واستا.. یک بسته کاندوم سایز  3  بیار... نه نه..سایز  4.... پسر یک دستمال بیار!
 
263- برای «علی آقا» یک مرسدس بنز آخرین سیستم میارن، خلاصه با رانندش میرن که یک دوری بزنن، بعد یک مدت علی آقا هوس میکنه خودش یکم بگازه، به رانندش میگه تو بشین بغل خودم میرونم. خلاصه میشینه پشت فرمون و تیک آف و دنده  2  و  3  و  4  و  5  ... سه چهار تا چراغ رو هم رد میکنه، یهو یک افسر (صد البته ترک!) میندازه دنبالش، میگه: بنز مشکی نمره سیاسی بزن کنار!! خلاصه علی آقا میزنه کنار، ترکه میاد جلو، میگه:کارت ماشین و گواهی نامه. خلاصه اینهان رو چک میکنه، تازه دوزاریش میافته کیو گرفته! فوری بیسیم میزنه مرکز، میگه: جناب سرهنگ، یکی ازون گردن کلفتاشو گرفتم!! سرهنگه هم ازون سرهنگای زمان دایی بوده، میگه: خیالی نیست، ورش دار بیار. ترکه میگه: جناب سرهنگ، این آخه خیلی گردن کلفته! سرهنگه شک میکنه، میگه: حالا کی هست؟ ترکه میگه: ایلده منم نمیدونم، ولی هرکی هست رانندش آقای خامنه‌ایه!
 
264- قزوینیه میمیره، به علت عظمت معامله، هرکار میکردن نمیتونستن تو قبر جاش بدن. دَست آخر کیر آقارو میبرن و میکنن تو مقعدش و بعد هم خاکش میکنن. چند وقت بعد زنش میاد پای قبرش میگه: مَرد یادته میگفتم کلفته؟! حالا بکش!
 
265- سه تا آبادانیه داشتن واسه همدیگه خالی میبستن، اولی میگه: مو مثل حضرت علی هستُم با یه دست میتونُم در خِیبر رو بلند کُنُم! دومی میگه: این که چیزی نیست کاکا، مو مثل حضرت عباس هستُم با یه شمشیر میزنُم  100  نفر رو میکُشُم! نفر سومشون همین جور ساکت وایستاده بوده، دریا رو نگاه میکرده. بهش میگن: تو چرا هیچی نمیگی؟ میگه: کاکا تا حالا دیدی خدا حرف بزنه؟!
 
266- ترکه میره اداره ثبت، میگه من یک واحد جدید کشف کردم، میخوام ثیتش کنم. یارو بهش میگه: شما واحد چیو کشف کردی؟ ترکه میگه: واحد جلق!! مرده کف میکنه، میگه خوب حالا واحدش چیه؟ ترکه میگه: مچ بر ثانیه!
 
267- جاهله میره آمپول بزنه، تزریقاتیه ازش میپرسه: چپ بزنم یا راست؟ جاهله میگه: داداش این کون ما رو سیاسی نکن! همون وسط بزن بریم!
 
268- ترکه میره خواستگاری، بابای دختره ازش میپرسه: شما شغلتون چیه؟ ترکه میگه: قازی! باباهه حال میکنه، میگه: کدوم شعبه؟ ترکه میگه: ایلده ایران قاز!
 
269- ترکه قاچاقی میره سیرک تماشا کنه، از بخت بد همون اولِ کار خِرِشو میگیرن که بلیطت کو؟! ترکه بدبخت هم که صد البته بلیط نداشته (اگه داشت که کس‌خل نبود قاچاقی بره تو!). بعد یک مدت ننه من غریبم بازی، بهش میگن یا باید پول بلطیت رو بدی، یا باید به جاش یک مدت اینجا کار کنی. ترکه میگه: سگ خور بابا، کار میکنم. خلاصه میبرنش پیش مسئول تربیت حیوانات، مدیر سیرک بهش میگه: خوب نگاه کن این چیکار میکنه که یاد بگیری. ترکه نگاه میکنه، میبینه جناب مربی یک تمساح هیولارو از قفس درآورد، کیرشو چپوند تو دهن تمساحه، بعدم صحیح و سالم درش آورد! مدیر سیرک میگه: یاد گرفتی؟ ترکه میگه: آره بابا کاری نداره!! مدیره کف میکنه، میگه: خوب حالا برو جلو نوبت توه. ترکه میگه: فقط اینجا یک مشکل کوچیک هست.. مدیر سیرک میگه: چه مشکلی؟ ترکه میگه: ایلده من فکر نکنم دهنم اینقدر وا شه!
 
270- یه ترکه برای خرید عروسی میره کفش فروشی، به کفاشه میگه یه کفش عالی میخوام. کفاشه میگه: یه کفش بهت میدم تو کل ایران لنگه نداره! ترکه داد میکشه: آخه مرد حسابی با یه لنگه کفش که جلو مهمونا آبروم میره!
 
271- یه نفر رفته بود تو یه رودخونه کم عمق و داشت ماهی میگرفت و میخووند: من مرد ماهگیرم آب رسیده به زانوم! یه نفر رد میشد، وقتی شعر طرف رو میشنوه میگه: یه کم برو جلوتر تا شعرت قافیه دار شه!
 
272- به ترکه میگن باباتو بیشتر دوست داری یا مامانتو؟ میگه مامانتو!
 
273- به ترکه میگن شما آشغالاتون رو تو چی میریزید؟ میگه لای نون! میگن لای نون؟ میگه نمیدونم لای نون یا نای لون!
 
274- جاهله واستاده بوده سر کوچه، هی اخ و تف مینداخته، باخودش میگفته: نامرد عجب دست فرمونی داشت! یک بابایی ازش میپرسه: ببخشید، میشه بگید چیکار میکنید؟ جاهله (یک تف غلیظ میندازه) میگه: تو کوچه شیش متری... (یک تف پدر مادردار دیگه) ... پدر سگ عجب دست فرمونی داشت! یارو میگه: بابا یجور بگو ماهم بفهمیم. جاهله باز یک تف اساسی میندازه، میگه: تو کوچه شیش متری.... (اخخخ تــف!) ...با تریلی هیجده چرخ اومده بود... (خخخخ تـف!) میخواست دور بزنه.... (خخخ..تــــف) گفتم نمیشه.... (تف) ...گفت: اگه شد چی؟ (ااخخخخ تتف) گفتم اگه شد بیا برین تو دهن من! (اخخخخخخ تـــف!) ...نامرد عجب دستفرمونی داشت!
 
275- لره رو میفرستن جبهه، بعد شیش هفت ماه برمیگرده، در میزنه، داداش کوچیکش با یک تپه ان ریش درو وا میکنه! لره هول میکنه، میگه: چی شده!؟ ننه مرده.. بوا مرده؟! داداشش هیچی نمیگه، فقط یک نگاهِ معنی داری بهش میندازه و میره تو. لره جفت میکنه، میره تو میبینه داداش بزرگش هم تا زیر گردن ریش گذاشته! بدبخت پاک شلوارشو خیس میکنه، میگه: اصغرجون، تورو خدا بگو چی شده؟! کی مرده؟! داش اصغر هم یک نگاه به لره میکنه و از اتاق میره بیرون. لره بدبخت سراسیمه میره تو اتاق باباش، میبینه ریش باباش رسیده تا دم نافش! لره دو دستی میزنه تو سرش، میگه: بوا... بگو آخه چه بلایی سرمون اومده؟ ننه مرده؟! باباش میگه: ای کاش ننت مرده بی... کاش بوات مرده بی... پسر آخه این ریش تراشو چرا بردی؟!
 
276- ترکه میره مرغداری، جو میگیردش... تخم میکنه!
 
277- فرمانده به سربازاش می‌گه: توی همین خیابوس پاسداری بدین. از ساعت  9  شب به بعد هم هر کس رو که دیدید با تیر بزنید چون حکومت نظامیه، فهمیدین؟ همه می‌زنند بالا و فرمانده تا میاد بره سوار ماشینش بشه صدای تیر می‌شنوه. بر می‌گرده و می‌بینه یکی از سربازهای ترک یک بنده خدایی رو کشته. می‌گه: احمق بیشعور... مگه من نگفتم بعد از ساعت  9  تیر اندازی کنین؟ الان که ساعت  6  است. سربازه می‌گه: ایلده قربان یه آدرسی رو پرسید که تا ساعت  11  شب هم پیداش نمی‌کرد!
 
278- به یه ترکه می‌گن: خر عاقلتر است یا گاو؟ می‌گه: خوب معلومه دیگه گاو! می‌گن چرا؟ می‌گه: ایلده وقتی گاو می‌خواد از اینطرف جاده بره اونطرف اول یه نگاه به اینطرف می‌کنه بعد یه نگاه به اونطرف می‌کنه بعد از جاده رد می‌شه. ولی خر... عین گاو سرشو می‌اندازه پایین و از جاده رد می‌شه!
 
279- یه روز یه ترکه داشته به دیوار مرقد امام میشاشیده یهو بسیجی ها میریزن سرش و یه کتک حسابی بهش می زنن. ترکه داد و بیداد می کنه و میگه: بابا من شاش بند شده بودم اومدم اینجا آقا شفام داده دیگه!
 
280- یک سوسکه مست میکنه، شب میره بغل دمپایی میخوابه!
 
281- ترکه میره صدا و سیما تست دوبلوری بده، خلاصه میشینه اون پشت و مسئول اونجا میگه شروع کن. ترکه میگه: پدر هانا: هانا بیا شامتو بخور . مادر هانا: هانا بیا شامتو بخور. برادر هانا: هانا بیا شامتو بخور! جناب مسوول شاکی میشه، میگه: برو بیرون آقا وقت مارو نگیر! ترکه میگه: آخه چرا!؟ یارو میگه: مرتیکه ابله، هانا اصلاٌ پدر مادر نداره! ترکه میگه: آقا تورو جون بچه‌هات یک فرصت دیگه به من بده. خلاصه اونقدر خایه مالی میکنه تا طرف راضی میشه. باز ترکه میره پشت دستگاه، میگه:
 
282- خانواده دکتر ارنست... دکتر ارنست: هانا بیا شامتو بخور!
 
283- آبادانیه رو برق میگیره، میگه: ولک ولم کن تا ولت کنم!
 
284- از رشتیه میپرسن: از زنت میترسی؟ میگه: من؟! ...مـــن؟! ...مـــــن؟!... عین سگ!
 
285- ترکه میخواسته یک کبریت سوخته رو روشن کنه، (طبعاً) هرچی میزده کبریت مادرمرده روشن نمیشده. رفیقش بهش میگه: بابا خوب شاید کبریتش خرابه! ترکه میگه: نه بابا، ایلده همین پنج دقیقه پیش روشن شد!
 
286- کچله میرسه سلمونی، تا از در میره تو همه میزنن زیر خنده... کچله هم میگه: چیه؟ اومدم آب بخورم!
 
287- ترکه داشته با بچش گرگم به هوا بازی میکرده، یهو جو میگیردش بچشو میخوره!
 
288- از ترکه میپرسن: میگذاری پسرت بره دانشگاه؟ ترکه میگه: آره، به شرطی که به درسش لطمه نزنه!
 
289- آبادانیه نشسته بوده وسط صحرا، داشته فکر میکرده. بعد یک مدت یک آبادانیه دیگه میاد، بهش میگه: ولک برو یکم اونورتر، جا باز شه ماهم بشینم!
 
290- ترکه ادعای پیغمبری میکرده، ملت بهش میگن: بابا پیغمبری همین ریختی الکی که نیست... پیغمبرا معجزه دارن، کتاب دارن.. تو اصلاٌ کتابت کو؟ ترکه یکم فکر میکنه، میگه: ایلده کتابا هنوز چاپ نشده، فعلاٌ جزوه میگم بنویسید!
 
291- ترکه قدش کوتاه بوده، کلش بو جوراب میداده!
 
292- ترکه می‌ره انگلیس. صبح پاشد با زنش رفت بیرون توی خیابون. یه مرده از کنارشون رد شد و گفت: «گود مورنینگ سر». ترکه جواد داد: «سر مورنینگ گود»! زن ترکه پرسید اوا آقا جعفر چی شد؟ ترکه گفت هیچی! این یارو انگلیسیه گفت: «سلام علیکم» و منم بهش گفتم: «علیکم سلام»!
 
293- به ترکه می‌گن: سخن زرتشتو بگو. میگه: گفتار نیک، پندار پیک، بی‌بی خشت 
 
294- یک روز یک گوز دست یک چس را گرفته بود و میبرد. یکی پرسید: کجا میبریش؟ گوزه گفت: گفتار درمانی!
 
295- به یه ترکه میگن: اگه یک کامیون پول بهت بدن چیکارش می کنی؟ ترکه می گه: 2500  تومان میگیرم خالیش می کنم.
 
296- یک روز یه عربه افتاده بود روی یک نفر و دبزن! و مرتب داد میزد: مردم کمک، کمک کنید مردم....! به او گفتند: مرد حسابی تو که خوب داری طرف رو مشت و مال میدی. دیگه برای چی کمک میخوای؟ گفت: پدرسوخته بهم گفته اگه بلند شدم می کشمت!
 
297- یه روز یه ترکه میره یه خونه دزدی، چون چیزی برای دزدیدن پیدا نمیکنه، مشقای بچه رو خط میزنه.
 
298- یه روز یه گاوه میره کلاس انگلیسی بعد که میاد بیرون میگه: و و و و و ی ی ی ی ی ی 
 
299- یک روز یه سوسک از سوراخ دستشویی میاد بیرون. از اون میپرسند: چرا اومدی بیرون؟ میگه: به امید یه هوای تازه تر... گفتیم از رفتن و خوندیم از سفر...!
 
300- ترکه میره بقالی میگه: آقا نوشابه خانواده دارید؟ بقاله میگه بله قربان... سیاه یا زرد؟ ترکه میگه: اونش دیگه به تو ربطی نداره!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد