SMS
401- یه ترکه میخواد بره کربلا، سوار اتوبوسهای امام حسین میشه! /o>
/o>
402- یارو تلویزیون رو روشن میکنه. کانال 1: قرآن. کانال 2: قرآن. کانال 3: قرآن. کانال 4: قرآن. کانال 5: قرآن. کانال 6: قرآن. پا میشه تلویزیون رو میبوسه میذاره رو طاقچه! /o>
/o>
403- سه نفررشتی و تهرانی و ترک داشتن تو خلیج فارس علیه آمریکا شعار میدادن و میگفتن: خلیج فارس ایران محل دفن ریگان. یه ناو آمریکایی که از اونجا رد میشد اینا رو دستگیر میکنه. به تهرانیه میگن خب تو چی میگفتی؟ تهرانیه یهو جوش میاره میگه: خلیج فارس ایران محل دفن ریگان! میگیرن میکشنش. به رشتیه میگن تو چی میگی؟ میترسه میگه والا به خدا من فقط گفتم خلیج فارس ایران محل ماهیگیران! آزادش میکنن. به ترکه میگن تو چی میگی؟ میگه: من گفتم خلیج فارس ایران آسفالت باید گردد! /o>
/o>
404- به یارو میگن نظرت راجب آتروپات چیه؟ میگه خوبه ولی یخمک خوشمزه تره! /o>
/o>
405- یارو آخر عمری بچه هاش رو جمع میکنه به هر کدوم یه تیکه چوب میده میگه بشکونین. همه میشکونن! به هرکی 5 تا دسته بیل میده میگه بشکونین. همه میشکونن! به هر کی 10 تا دسته بیل میده میگه بشکونین. همه میشکونن! به هر کی یه بسته دسته بیل میده میگه بشکونین. همه میشکونن! میگه حیف که همتون خرین وگرنه نصیحتتون میکردم. /o>
/o>
406- یه ترکه داشته آب جوش میریخته توی باغچه! وقتی میگن چرا این کارو میکنی میگه: آخه چای کاشتم! /o>
/o>
407- به ترکه میگن برو رو دایو استخر شیرجه بزن تو آب، بعدش بیا بالا شامپو گلرنگ رو تبلیغ کن. خلاصه میره بالا و شیرجه میزنه، منتها از بخت بد کلش میخوره به کف استخر... بعد یک مدت بالاخره میاد بالا، رو میکنه به دوربین، میگه: میخوام سالاد درست کنم!/o>
/o>
408- ترکه عاشق میشه، نوار خالی گوش میکنه! /o>
/o>
409- عربه داشته زن میگرفته، ازش میپرسن: جشن عروسیت رو کجا میگیری؟ میگه: تو یک مدرسه! میگن: آخه چرا مدرسه؟! عربه میگه: ولک آخه خـَیـلی کلاس داره! /o>
/o>
410- از ترکه میپرسن: پیغمبر کی به رسالت رسید؟ میگه: ایلده بیلمیرم، من سید خندان پیاده شدم! /o>
/o>
411- ترکه به رحمت خدا یک دونه مو هم تو کلش نبوده. یک روز میره سلمونی، ملت همه پوزخند میزنن، میگه: چیه؟ اومدم آب بخورم! /o>
/o>
412- بروجردیه به همشهریش میگه: قدرت، موُ هر جا مِرُم خرمآبادیانه بیحیثت مُکونِم! قدرت میگه: چجوری؟ میگه: هرجا میرُم قین میِم، بعد مواِم خرمآبادیم! /o>
/o>
413- اصفهونیه و رشتیه و ترکه با هم یکجا کار میکردن. یک روز ساعت ناهار، اصفهونیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه قورمهسبزیه, میگه: ااای بازم قرمه سبزیِس! اگه فردا باز قورمهسبزی باشه، من خودمو از این برج پرت میکنم پایین! بعد رشتیه ظرف غذاشو باز میکنه، میبینه کله ماهی داره .. اونم شاکی میشه، میگه: ااووو! اگه فردام همین باشه منم خودمو پرت میکنم پایین! آخری ترکه ظرف غذا رو باز میکنه، کوفته داره.. حالش به هم میخوره، میگه: ایلده اگه منم این ظرفو فردا باز کنم ببینم کوفتهس.. خودمو پرت میکنم پایین! خلاصه فردا سه نفری میان سر کار و در غذاها رو باز میکنند و از قضا هر سه تا تکراری بوده، اینها هم خودشون رو پرت میکنند پایین! باری، پلیس میاد واسه تحقیقات و بازجوه خِـرِ زناشون رو میگیره که تقصیر شماهاست! زن اصفهونیه میگه: جناب سروان من نمیدونستم، تو خونه هم هروقت قورمهسبزی درست میکردم میخورد غر نمیزد! زن رشتیه میگه: اووو! تو رشت همه کله ماهی میخورن، من روحمم خبر نداشت این دوست نداره. زن ترکه میگه: جناب سروان به ولله من یه هفته بود خونه مادرم بودم، این خودش واسه خودش غذا درست میکرد! /o>
/o>
414- از ترکه میپرسن: چرا ترک شدی؟ میگه: ایلده نمره منفی داشت! /o>
/o>
415- رفیق ترکه بهش میگه: غضنفر بیا بریم یک دست پینگپنگ بزنیم... ترکه میگه: ول کن بابا، پینگپنگ هم شد فوتبال؟! /o>
/o>
416- یارو داشته پسرشو در مورد ازدواج نصیحت میکرده، میگه: پسرم خواستی زن بگیری، برو از فامیل زن بگیر.. ببین تو همین دور وبر خودمون، داییت رفته زن داییت رو گرفته... عموت رفته زن عموت رو گرفته... حتی خود من، اومدم مادرت رو گرفتم! /o>
/o>
417- ترکه داشته تو بینهایت راه میرفته، یهو از پشت یک صدای خفن بلند میشنوه... برمیگرده، میبینه دو تا خط موازی خوردن بهم! /o>
/o>
418- ترکه میره تو یک بار، به بارمَن میگه: قربون دستت، یک آبجو بریز. یارو یک آبجو براش میریزه، ترکه میگه: به حساب من، یکی هم واسه همه مشتریها بریز! یارو یک دور هم واسه همه ملت میریزه، ترکه میگه: یک دونه هم واسه خودت بریز. ملت همه کف میکنن، که عجب مرامی داره یارو. خلاصه آبجو رو میخورن، باز ترکه میگه: یک آبجو بریز... بارمنه میریزه براش... میگه: یکی هم واسه همه مشتریا... آخرشم یکی هم واسه خودت بریز. به همین منوال 4-5 تا آبجو میخورن و آخری ترکه بلند میشه تلو تلو خورون بره بیرون. بارمنه میگه: کجا اخوی... پولش چی شد؟ ترکه میگه: ایلده من پول ندارم که!! خلاصه میگیرن تا نفس داره کتکش میزنن و بعدم با لگد پرتش میکنند بیرون. دو هفته بعد، باز ترکه میاد تو بار، به بارمن میگه: قربون دستت، یک آبجو بریز... یارو یکم چپ چپ نگاش میکنه، یک آبجو براش میریزه. ترکه میگه: یکی هم به حساب من واسه همه مشتریا بریز... باز بارمنه یکم چپچپ نگاش میکنه و واسه همه ملت یک آبجو میریزه. بعد یک مدت از ترکه میپرسه: برای خودم نریزم؟! ترکه میگه: نه بابا... ایلده تو باز بد مستی میکنی، کتک کاری راه میندازی! /o>
/o>
419- مارمولکه میره مشهد، میشه مشمولک! چند وقت بعد بزرگ میشه، میشه مشمول... میبرنش سربازی! /o>
/o>
420- ترک میشینه تو تاکسی، راننده بهش میگه: داداش دستت لای در گیر نکنه. ترکه هم میاد آخر مرام بگذاره، میگه: داداش سرت لای در گیر نکنه! /o>
/o>
421- لره دوزاری سیاه پیادا میکنه، میره تلفن عمومی گوشی رو برمیداره، میگه: الو آفریقا؟! /o>
/o>
422- از بجه تهرونیه میپرسن: امام اول کیه؟ یخورده فک میکنه، میگه: بابا یک راهنمایی بکنید... میگن: شمشیرش معروفه.. میگه: آها... ZORO! /o>
/o>
423- ترکه میرسه به یه هیئت، از یکی جلو در میپرسه: آقا اینها این تو چی کار میکنن؟ یارو میگه: اینها ده روز سینه میزنن! ترکه میگه: ای بابا، ایلده کنترات بده 3 روزه میزنیم! /o>
/o>
424- ترکه پشتش میخواریده، هرکار میکرده دستش نمیرسیده.... میره رو صندلی! /o>
/o>
425- از بسیجیه میپرسن: میدونی خدا کیه؟ میگه: نماینده ولی فقیه در کائنات! /o>
/o>
426- علی آقا میخواسته حال اکبرآقا رو بگیره، براش یک ریشتراش خدای آلمانی کادو میفرسته. خلاصه اکبر آقا کادو رو باز میکنه، ریش تراش رو میبینه، پاک میخوره تو پرش.. میگه من باید حال اینو بگیرم. چند روز بعد علی آقا میبینه براش یک کادو اومده از طرف اکبرآقا... باز میکنه، میبینه توش یک پِلِی اِسْتیِشنه! /o>
/o>
427- سه تا ترک که دیر به قطار رسیده بودند، دنبال قطار دویدند. دو تا از آنها با زحمت سوار قطار شدند. آخری که به قطار نرسیده بود، ایستاد و شروع کرد به خندیدن. از او پرسیدند: حالا که از دوستانت عقب افتادهای چرا میخندی؟ او گفت: آخر من مسافر بودم و آنها برای بدرقه آمده بودند! /o>
/o>
428- معلم ورزش: غلام، چند رشته از ورزش دوومیدانی را نام ببر. غلام: پرتاب خطکش توسط معلم، فرار صدمتر از دست معلم، پرش طول از دیوار و در نهایت پرشه سه گام از محوطه مدرسه به بیرون مدرسه! /o>
/o>
429- یه روز یه ترکه خبر داغ میشنوه، گوشش تاول میزنه. /o>
/o>
430- ترکه خورد به جدول، حلش کرد. /o>
/o>
/o>
431- لطیفه موزون: یه روز یه مرده، میخوره به نرده! /o>
/o>
432- یه روز یه ترکه داشته رد میشده، یه نمره بهش میدن قبول بشه! /o>
/o>
433- یک روز عروس رفت گل بچینه، شهرداری گرفتش! /o>
/o>
434- یک روز یه ترکه از حال رفت، از آشپزخانه اومد تو! /o>
/o>
435- از سه تا ترک میپرسند که کی به دنیا آمدید؟ اولی میگوید: در نیمه اول سال، دومی میگوید: در نیمه دوم سال، سومی میگوید: لابد منهم در وقت اضافه! /o>
/o>
436- بیمار: آقای دکتر، متاسفانه من همه چیز را خیلی سریع فراموش میکنم. دکتر: این مسئله از کی شروع شد جانم؟ بیمار: کدام مسئله آقای دکتر؟! /o>
/o>
437- یه روز یه ترکه بلیت هواپیما میگیره، میره ایستگاه قطار، سوار اتوبوس میشه، با دوچرخه میره مسافرت! /o>
/o>
438- معلم: حمید سهتا حیوان وحشی نام ببر. حمید: آقا اجازه، شیر، پلنگ و بیژن، اینهم جای گاز گرفتنش! /o>
/o>
439- ترکه باباشو میکشه میره مرحله بعد! /o>
/o>
440- یه روز به یه قزوینیه میگن چرا زن نگرفتی: میگه: هنوز برادرزن مورد علاقهمو پیدا نکردم!/o>
/o>
441- ترکه عینک آفتابی میزنه. بچهاش میاد توی اتاق. به بچهاش میگه: کجا بودی تا این وقت شب...؟! /o>
/o>
442- یه عربه یه تنه نخل گذاشته بود رو دوشش و میرفت یکی بهش میگه اینو کجا میبری؟ عربه میگه: ای گل برای دلبرم میبرم! /o>
/o>
443- به ترکه میگن با غضنفر جمله بساز، یارو رو دنبال می کنه. میگن: حالا چرا دنبالش میکنی؟ میگه: آخه آدم با باباش هم جمله میسازه؟! /o>
/o>
444- یه روز یه ترکه رادیو پیام رو روشن میکنه. رادیو میگه: مسیر آزادی به امام حسین بسته است. ترکه میگه: بابا چرا قسم میخوری، نمیخواد، همه باور میکنن! /o>
/o>
445- یه روز یه پدر داشته دختر کوچولوی شیطونش رو نصیحت میکرده. حرفهاش که تموم میشه میگه که دیگه بابا رو اذیت نمیکنی که... چون هر بار کار بد بکنی یکی از موهای من سفید میشه. دخترک شیطون حاضرجواب میگه: حالا فهمیدم چرا همه موهای بابابزرگ سفیده!؟ /o>
/o>
446- ترکه خیلی بدشانس بوده. وقتی میمیره روحش میره لای پنکه! /o>
/o>
447- یه ترکه زنگ میزنه 118 میگه: آقا ببخشید 110 چنده؟! /o>
/o>
448- یه بار دو تا سوسک به هم میرسند. یکی از اون یکی میپرسه: ببینم تو اتاق شما هم دانشجو پیدا میشه؟! /o>
/o>
449- از یه زن میپرسن: فرق تو با حوا چیه؟ میگه هیچی... فقط شوهر اون آدم بود، شوهر من آدم نیست!؟ /o>
/o>
450- سه تا آبادانی داشتن برای هم خالی میبستند. اولی میگه: من مثل حضرت علی هستم. با یه دست در خیبرو از جا میکنم. دومی میگه: این که چیزی نیست. من مثل حضرت عباسم. با یه ضربه شمشیر 100 نفر رو میکشم. سومی چیزی نمیگه و زل می زنه به دریا و ساکت میشینه. دوستاش میگن: کا... چرا چیزی نمیگی؟ میگه: تا حالا دیدی حضرت مهدی حرف بزنه؟! /o>
/o>
451- سوسکه میخواد خودکشی کنه، میره کنار دمپایی میخوابه! /o>
/o>
452- به خرگوشه میگن: تو چرا اینقدر هویج میخوری؟ میگه: هوینجوری...! /o>
/o>
453- یه روز یه مرده پشت موتور گازی نشسته بوده و هی از یه بنز جلو میزده... راننده بنز عصبانی میشه و میزنه کنار و به موتوری میگه: آقا تو چطور از من جلو میزدی؟ مرده میگه: ببخشید... کش شلوارم به آینه بغل شما گیر کرده بود! /o>
/o>
454- به چوپونه میگن که تو اینهمه با این گوسفندها میگردی، روت تاثیر نداشته؟ میگه: نع نع نععععع! /o>
/o>
455- افسر جلوی ترکه رو که از چراغ قرمز رد شده بود میگیره و میگه: کارت؟ ترکه میگه: برو واسه خودت...! /o>
/o>
456- یه روز یه ترکه میره عروسی، به عروس شماره تلفن میده! /o>
/o>
457- یک آبادانی رفت خون بده برای جبهه. ازش پرسیدند: چند سیسی خون میخواهی بدی؟ آبادانی یه نگاهی به اطراف کردن و گفت: من سیسی میسی حالیم نیست. شیلنگ بزن وصل کن به جبهه!؟ /o>
/o>
458- یه روز یه ترکه یه لوبیا میگیره دستش میگه: یاد تو در دل من طوفان به پا میکنه!؟ /o>
/o>
459- یه روز یه ترکه نون میخره. سر راه نونش توی جوب آب میافته. بعد با ناراحتی کنار جوب میشینه و میگه: قدرتی که تو داری، لواش نداره بربری! شکلی که تو داری، تافتون نداره بربری! هیکلی که تو داری، سنگک نداره بربری! من نمیگم، همه ترکا میکن: بیسکویت مادری! بربری! بربری! بربری! بربری!؟ /o>
/o>
460- به غضنفر میگن: سه تا فوتبالیست نام ببر. میگه: علی دایی، کریم باقری، فرار مهدوی کیا!؟/o>
/o>
461- ترکه داشت اظهار نظر میکرد: این جلال آل احمد که هی ازش تعریف میکنن، فقط یه کتاب خوب نوشته که اسمش بوف کوره. یکی گفت: بوف کور که مال صادق هدایته! ترکه گفت: دیگه بدتر، یه کتاب خوب داره، اونم صادق هدایت براش نوشته!؟ /o>
/o>
462- یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نطق انتخاباتیاش گفت: ما همه با هم برابریم. رنگ پوست معیار خوبی برای جدا کردن آدمها نیست. همه مثل هم هستیم. چه سفیدهایی که خوشگلند، چه سیاههای بوگندو، چه زردپوستهای کوتوله زردنبو، چه سرخپوستهای وحشی، هیچکدام با هم فرق ندارند! /o>
/o>
463- دزد مسلح جلوی مردی رو گرفت و اسلحه روی پیشونیاش گذاشت و گفت: هر چی پول داری بده وگرنه مغزتو داغون میکنم. مرد گفت: پول نمیدهم. چون تو این مملکت بدون مغز میشه زندگی کرد، ولی بدون پول نمیشه. /o>
/o>
464- عابر از یک تروریست پرسید: آقا ساعت چنده؟ تروریست گفت: نمیدونم ولی این ساختمون روبهرویی هر وقت بره روی هوا، ساعت هشت شبه!؟ /o>
/o>
465- زن با شوهرش دعوا کرد. مرد از جا برخاست، کتش را پوشید و از خانه بیرون رفت. هشت سال گذشت... مرد به خانه آمد و در را باز کرد. کتش را در آورد و به جالباسی آویزان کرد. زن با بهت و حیرت آمد و به مرد گفت: کجا بودی؟ مرد با خونسردی گفت: رفته بودم بیرون!؟ /o>
/o>
466- رئیس ساعتش را گم کرد و آبدارچی را متهم به دزدی کرد، اما بعد از دو روز ساعت را پیدا کرد و از آبدارچی عذرخواهی کرد. آبدارچی گفت: اشکالی نداره! شما فکر میکردین من دزد هستم، من هم فکر میکردم شما شعور دارید، حالا معلوم شد هردومون اشتباه کردیم! /o>
/o>
467- غضنفر یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی ابهر سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا! غضنفر گفت: ببخشید! عوضی گرفتم. /o>
/o>
468- سوسکه بدمستی میکنه میره پیش دمپایی میگه: بزن... دبزن... اگه جرات داری بزن...! /o>
/o>
469- یه مرد متاهل تنهایی میره مسافرت. وقتی برمیگرده زنش میپرسه: خوش گذشت؟ عالی بود! خیلی کیف کردم! خوب حالا چقدر خرجت شد؟ ده هزار دلار! خوب معلومه که حسابی دعواشون میشه. خانمه میگه حالا که اینجور شد من هم تنها میرم مسافرت. وقتی برمیگرده شوهره میپرسه: خوش گذشت؟ عالی بود! خیلی کیف کردم! خوب حالا چقدر خرجت شد؟ ده دلار! مگه میشه؟ چرا نمیشه؟ شب اول ده دلار دادم یه نوشیدنی دم بار خوردم، بعد با یه احمقی مثل تو آشنا شدم! /o>
/o>
470- دیه پری افسانهای به یه مرد میگه: یه آرزوت رو بگو تا برآورده کنم. مرده میگه: یه کاری کن که زنم حسابی احمق بشه تا بتونم با خیال راحت بهش دروغ بگم و هی مچم رو نگیره. پریه قبول میکنه و میگه: برو خونه تون. آرزوت رو برآورده کردم. مرده خوشحال میره خونه، میبینه زنش تبدیل به یه مرد شده! /o>
/o>
471- ترکه با رشتیه دعواش میشه. یه چک میخوابونه زیر گوشش! رشتیه هم غیرتی میشه و میگه: «یا پنج تن». بعد ترکه رو بلند میکنه و میکوبه زمین! ترکه پا میشه و میگه: این خیلی نامردیه! ۶ نفر به یه نفر! /o>
/o>
472- یه روز یه ترکه رفته بود غازش رو بفروشه. یکی اومد گفت: خر چند؟! ترکه گفت: این که خر نیست بابا غازه! یارو گفت: کی با تو بود؟! با این غازه بودم! /o>
/o>
473- یه جایی جشن بوده، ترکه همینجوری میره تو و شروع میکنه به رقصیدن و بخور بخور. یکی ازش میپرسه: ببخشید! شما رو کی دعوت کرده؟ ترکه میگه: من از خونواده عروسم. یارو میگه: ببخشید، ولی اینجا جشن تولده! /o>
/o>
474- پسر: پدر، کی آنقدر بزرگ میشوم که هر کاری دلم خواست انجام دهم؟ پدر: نمیدانم پسرم، تا حالا کسی اینقدر عمر نکرده! /o>
/o>
475- یه روز یه ترکه داشته خودش رو میزده! بهش میگن: چرا خودت رو میزنی؟ میگه : شما دخالت نکنید مساله خونوادگییه!؟ /o>
/o>
476- یه روز دو تا ترک سوار یه تاکسی میشن. به راننده میگن که یه نوار بذار برامون. راننده هم میگه که نوارها تو داشبورده. هر کدوم رو که میخواهین خودتون بذارین. یکیشون شروع میکنه به گشتن و خلاصه یه نوار ویدیویی در میاره و فشار میده که بذارتش تو ضبط! رفیقش هم تا میبینه میزنه زیر گوشش و میگه: احمق! این مال ضبط تریلیه! تو میخوای بذاریش تو ضبط پیکان! /o>
/o>
477- ترکه واستاده بوده دم مسجد، داشته خرما خیرات میکرده. خلاصه هرکی رد میشده، یک خرما برمیداشته و یک صلوات میفرستاده. بعد یک مدت، یک بابایی دست میکنه یک مشت خرما برمیداره، ترکه دستشو میگیره میگه: هوووی! چه خبره؟! یک نفر آدم مرده، اتوبوس که چپ نکرده! /o>
/o>
478- زن به دامپزشکی مراجعه کرد و گفت: من اصلاً حالم خوب نیست. دامپزشک گفت: شما اشتباهی اومدین اینجا، اینجا دامپزشکیه! زن گفت: نه دکتر، درست اومدم، آخه من صبحها که بلند میشم اخلاقم مثل سگه، ازصبح تا ظهر مثل خر کار میکنم، ظهرها هم مثل گاو غذا میخورم، بعد از ظهر مثل خرس میخوابم، تازه شب که شوهرم میآد بهم میگه سلام سوسک سیاه. /o>
/o>
479- دکتر از دیوانه پرسید: تو رو برای چی به تیمارستان آوردند؟ دیوانه گفت: بدون هیچ دلیلی، فقط به خاطر اینکه من معتقدم جوراب نخی خیلی بهتر از جوراب نایلون هست. دکتر گفت: این که دلیل نشد، منم معتقدم جوراب نخی بهتر از جوراب نایلون هست. دیوانه گفت: چه جالب! راستی شما جوراب نخی رو با سس سفید میخورید یا با سس گوجه فرنگی؟ /o>
/o>
480- زن دوستش رو تو خیابون دید که صورتش کبود شده و پاش میلنگه و روی گلوش خراش افتاده. با نگرانی بهش گفت: چی شده عزیزم؟ بیا زودتر برسونمت خونه. زن گفت: لازم نیست، تازه دارم از اونجا میآم./o>
/o>
481- مرد شروع کرد به رژیم گرفتن و لاغر شدن. زنش با خوشحالی به پسرشان گفت: پسرم، تا دو هفته دیگه پدرت یه مرد خوش هیکله. پسر گفت: یعنی تو میخوای از بابا جدا بشی؟ /o>
/o>
482- مأمور سرشماری از زن پرسید: چندتا بچه داری؟ زن گفت: چهار تا. پرسید: چند سالشونه؟ زن گفت: هشت، هفت، شیش، پنج!!! مأمور پرسید: شوهرت چیکاره است؟ زن گفت: از پنج سال پیش که اینترنت خریده دائماً پای اینترنته! /o>
/o>
483- دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت: معاف، به دلیل ضعف جسمانی. پسر لاغر با خوشحالی گفت: آخ جون! فوری میرم زن میگیرم. دکتر نوشت: و همچنین ضعف عقلانی... /o>
/o>
484- وکیل مدافع گفت: متأسفانه من نمیتونم هیچ کاری برات بکنم. متهم به قتل گفت: بیا مردونگی کن، قبول کن که تو اصغر رو کشتی، اون وقت من تبرئه میشم. /o>
/o>
485- زن: در این ده سال دستپخت من عوض نشده؟ مرد: چرا، خیلی بهتر شده، قبلاً بدمزه بود، حالا بیمزه است. /o>
/o>
486- زن و شوهر با هم دعوا میکردند. شوهر گفت: من فقط به خاطر اینکه بابات پولدار بود باهات ازدواج کردم. زن گفت: باز تو یه دلیلی داشتی، من بدبخت چی؟ /o>
/o>
487- به یه ترکه میگن: دو دو تا! میگه: هان؟ میگن: بابا دودوتا! میگه آهان... /o>
/o>
488- یه عشقلاتی با رفیقش میرن جاده چالوس. بعد از مدتی رفیق یارو میخوابه. یارو عشق لاتیه، همینجور که رانندگی میکرده یهو میزنه روی ترمز و میبینه: ای دل غافل، ترمز بی ترمز...! خلاصه هر کاری که میکنه میبینه نمیتونه ماشینو نگه داره. سرشو که بلند میکنه میبینه یه تریلی هم از روبرو پیچید و داره میاد... میزنه رو پای رفیقش و میگه: «اصغر... پاشو تصادفو حال کن...!» /o>
/o>
489- یه اسب زنگ میزنه سیرک. تلفنچی میگه: بله... بفرمایید.... اسبه میگه: با مدیر سیرک کار داشتم. تلفنچی تلفن رو وصل میکنه به مدیر سیرک. مدیر سیرک میگه: بفرمایید. اسبه میگه: من کار میخوام. مدیر سیرک میگه: چی کار بلدی؟ اسبه میگه: بلدم روی پاهام بلند شوم... دنده عقب برم... از روی مانع بپرم و... مدیر سیرک میپره توی حرف اسبه و میگه: نه بابا... کار درست و حسابی و جدید چی بلدی؟ یه دفعه اسبه شاکی میشه میگه: الاق... دارم حرف میزنم....!؟ /o>
/o>
490- یه روز یه مار، اند افسردگی بوده... سرشو انداخته بوده پایین و داشته میرفته که یکی بهش میگه: کجا میری؟ میگه: دست رو دلم نزار که خونه... دارم میرم خودمو بکشم...! یارو میگه: چرا؟ مگه چی شده؟ ماره میگه: داستانش طولانیه.... 5 سال از این راهی که میرفتم سر کار، وقتی به اینجا میرسیدم، توی اون زمین چمن رو که نگاه میکردم، میدیدم یه مار خوشگل و خوش هیکل، خوابیده توی چمنهای اونجا و داره آفتاب میگیره. من عاشق اون ماره بودم تا اینکه امروز بعد از 5 سال به خودم جرات دادم و گفتم برم باهاش آشنا شوم. وقتی رفتم جلو و صداش کردم دیدم که شیلنگه! /o>
/o>
491- یه مادر و دختر بودند که مادره باسن خیلی بزرگی داشته و دخترش هم سینههای خیلی کوچیکی. یه روز میرن پیش جراح پلاستیک و جراح پیشنهاد میده که از باسن مادر تکهای برداشته و به سینه دختره اضافه کنند. دکتر به مادر گفت: این کار سه فایده داره. اول اینکه باسن شما کوچیک میشه! دوم اینکه پستان دخترتان بزرگ میشه! سوم اینکه داماد شما همیشه از کون مادرزنش میخوره! /o>
/o>
492- تو تبریز یه مار 90 متری پیدا کردن. برای تشخیص نوع مار، فرستادن آزمایشگاه. بعد از دو هفته آزمایشگاه جواب داد: 90 متر شیلنگ آب ایرانی! /o>
/o>
493- یه روز یه گوسفند پشت یه ترکه میگه: بععععع.... ترکه بر میگرده و میگه: بـــــــــــــــه.... سلام! /o>
/o>
494- یه روز یه ترکه میبینه وسط میدون یه چیزی ریخته. میره یه انگشت میزنه و میزاره توی دهنش و میگه: مزه قورمهسبزی که نمیده... یه انگشت دیگه میزنه: مزه خورشت قیمه هم که نمیده... دوباره یه انگشت دیگه میزنه: مزه کوفته هم که نمیده... خلاصه، نصف قضیه رو هی انگشت، انگشت میخوره و یه دفعه میگه: اه اه اه... اینکه عن بود... خوب شد کفشم رو روش نزاشتم! /o>
/o>
495- از یه ترکه میپرسن: چرا ترکها به «ق» میگن «گ»؟ ترکه میگه: اون گبلن گبلنها، گدیم گدیما میگفتیم، حالا دیگه نمیگیم! /o>
/o>
496- یه زن به شوهرش میگه: اگه میخوای که برای تولدم یه کادو بخری، یه چیزی بخر که به پالتو پوستم بخوره! مرد میگه: از قبل فکر اونو کردم! زنه میگه: چی خریدی؟ مرد میگه: نفتالین! /o>
/o>
497- به ترکه میگن:خاصیت نوشابه را بگو. میگه: آب دارد گاز دارد ولی متاسفانه تلفن ندارد! /o>
/o>
498- عربه میره توالت، تا میاد بشینه یهو یک آروغ اساسی میزنه... پا میشه، میگه: باز برعکس نشستم! /o>
/o>
499- عربه میره تو طویله، گاوش شروع میکنه میگه: مــا مــا مــا... عربه میگه: ولک ما بیشتر! /o>
/o>
500- ترکه گوشش درد میکرده، میره گوششو میکشه! رفیقش بهش میگه: بابا دیوونه، چرا دادی گوشتو کشیدن؟! ترکه میگه: آخه خیلی درد میکرد! رفیقش میگه: خب کسخل میدادی مثل من پرش میکردن!