غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای بخت،بی بال وپرم کرد
به من گفتی:صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی برسرم کرد
عاشقم،عاشق به رویت گرنمی دانی،بدان
سوختم درآرزویت گرنمی دانی ،بدان
این دل دیوانه ام امشب چه محشرمی کند
هرچه پندش می دهم دیوانه بدترمی کند
اندرتودلی شکسته داریم ای دوست
جزتونظربه کسی نداریم ای دوست
گفتی که به دل شکستگان نزدیکی
مانیزدلی شکسته داریم ای دوست
سوزنده ترازشرارآهم کردی
افتاده ترازغباراهم کردی
دانی چه زمان دین ودلم دزدیدی
آن لحظه که دزدیده نگاهم کردی
مرایک دم دل ازخوبان جدانیست
ولی صدحیف که درخوبان وفانیست
به خوبان دل سپردن کارسهل است
دل ازخوبان گرفتن کارما نیست
درکنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کسی جای دراین کلبه ی ویرانه ندارد
دل رابه کف هرکه نهم بازپس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
یک رنگی وبوی تازه ازعشق بگیر
پرسوزترین گدازه ازعشق بگیر
درهرنفسی که می تپی ای دل من
یادت نروداجازه ازعشق بگیر