عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

........... دخترک .........

........... دخترک .........

پیرمرد نابینا عصایش را تکان می داد و می گفت: یک نفر مرا از خیابان عبور دهد. وضع ظاهری پیرمرد بسیار نامرتب بود گویا مدت ها بود حمام نرفته و لباسش را عوض نکرده بود.

زنگ دبیرستان دخترانه زده شد. دخترها دسته دسته از مدرسه بیرون می آمدند و بی توجه از کنارش می گذشتند. بعضی به تمسخر چیزی گفته و می خندیدند. در این اثنا دختر هفت هشت ساله ای متوجه پیرمرد شد. دست پیرمرد را گرفت و سر شانه خودش گذاشت و گفت: برویم.

وقتی دخترک با پیرمرد از خیابان رد شدند مادرش از طرف دیگر صدا کرد مواظب خودت باش! آن طرف خیابان چه می کنی؟ صبر کن بیایم دستت را بگیرم!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
اگهی90 سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 http://www.agahi90.com

درج اگهی استخدام
درج اگهی رایگان
کالا و خدمات خود را به رایگان معرفی نمایید
اگهی 90
www.agahi90.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد