گریستن در خلوت
این است انچه که تو را از پر هم سبکتر میکند
گریه حجامت روح است
ما دیگران را دیر میشناسیم
خودمان را دیرتر
اضطراب!
نکند بد از اب در اید
نکند قدر تو را نداند
نکند یک روز ارتفاع صدایش از حقارت
روحش خبر بدهد!گمان مبر که وقتی دست مرا
در دست میگیرد من اگاه نیستم بر اینکه چگونه
برقی از انگشتانش میجهد و حرکت میکند
و به سر تا سر تن تا قلب میرود و روح را میلرزاند...
اما عشق حرف بیشتری دارد
چنین مپندار که من هرگز صدای رعد غریبی را که
از برخورد برق اسای نگاهمان-دو نگاه مغلوب-دو نگاه
رنگین و معطر پدید می اید نشنیده ام
اما عشق حرف بیشتری دارد
ما باید بسیار پرهیز کنیم از اینکه به ریسمان
پوسیده ی کلمات و جمله های سست بیاویزیم و از
انها مستمسکی بسازیم.
کلمات همیشه دست اویزیست برای بهانه جویان-نه
برای عاشقان
گاه از سر خشم گاه از سر بی خیالی و بی قیدی و
گاه به دلیل تهاجم یک احساس کلماتی را به کار میبریم
که به کار بردنشان جرم است.احتیاط باید کرد
حرمت هر کلمه تنها هنگامی اشکار میشود که ان را
در جایگاه راستین خودش به کار گیریم
نه بر اثر لغزش ها
روزی شاید انسان بتواند کلمات را چنان بتراشد که
هر کلمه فقط بتواند یک حفره ی ذهن را پر کند...شاید
اماعشق حرف بیشتری دارد
مگذار درد هایم از همه سوی ظر ف زنگیم چنان لبریز
کند که های های گره هم نتواند مرا چنان تخلیه کند
که اندیشه ی سر شر از دنائت خودکشی را از سرم
برانم.انوقت است که خودم را یا از بند عشقت رها
میکنم یا از بند دنیا...
دختری بود عاشق همه چیز
عاشق شعرهـای دفـتـرخود
عاشق دوستهای کودکی اش
خنده های قشنگ مادرِِخود
عاشق شعرهای حافـظ بود
دوست دارِ مسافرِ سهراب
زیر ِلب عاشقانه های بنان
اهل موسیقی ولباس وکتاب
آن روز که تو را دیدم وبه آن نگاه پرخروشت دل باختم
غربت چشمانت را چه آشنا یافتم
آن نگاه با من غریبه نبود
نگاه تو را در امتداد رویاهایم دیده بودم
آن روز که نگاهم به نگاهت پیوند یافت قلب بیمار اما عاشقم به
تپش افتاد
ومن
ومن زندگی دوباره را با عشق تو یافتم
ای زندگانی من
ای همه وجود من
ای آغاز وپایان من
با تمام وجود ترانه دوست داشتن تو را فریاد می زنم
ادامه مطلب ...