اول یک آدمم بعد یک انسان یا اول یک انسانم بعد یک آدم؟
برای انسان بودن شرایط و مسائلی را باید در نظرگرفت که همواره بین انسان و آدم بودن آدم رو عقب جلو میکنه! انسان بودن را بیشتر دوست دارم! فصل مشترک بین یک انسان با یک حیوان! خیلی کمتر از فصل مشترک بین یک آدم و یک حیوانه! ادم بودن رو زمان حس میکنم که یهو صدای کسی رو میشنوم که میگه : هویییی یارو چه مرگته؟ چته بدبخت؟
به انسان بودنم افتخار میکنم به اینکه هستم! تلاش میکنم! و همواره به فکر پیشرفتم اما گاهی بعضی انسان نماها باعث میشوند که از انسان بودنم پشیمون بشم!
گزینش قبول شدم! گزینش یکی از مهترین و سختترین . حساسترین مراکز دولتی ! سازمان صدا و سیما برای یکی از حساسترین مشاغل ! کارگردانی تلویزیونی! توی این گزینش زمانی رسید که حتی به مسلمون بودن خودم هم شک کردم! ولی خدایا ازتو بیشتر متشکرم که مرا با انسانها و عقایدی آشنا کردی که به واسطه بدی آنها تو را بیشتر بشناسم
زمانهایی پیش میآید که بین وجدان و عقل دین و چیزهای دیگر مثل پاندول درحال جابجایی هستی! میدونی اون پاندول تا زمانی که به یک نخ به جایی وصله نمیتونه مسیر رو پیدا کنه و مدام در حال رفت و برگشته! گاهی لازمه اون نخ یا طناب رو پاره کنی!
یک باز از من خواست که نخ را پاره کند اما من نخواستم و به یکباره این من بودم که یکباره از اون پاندول جدا شدم! خوب بود یا بد؟ نمیدانم! اما این را میدانم که خدا هنوز هم من را بسیار دوست دارد!
انسانها مجموعهای از رفتارهای خوب بد و پسند و ناپسند دارند اما شناخت بد از خوب یا حتی بد از بدتر گاهی بسیار سخت میشود!
دوست اگر از نظر تو اشتباهی انجام میدهد باید گوشزد کنی! اما گاهی سکوت از حرف زدن تاثیر بیشتری دارد!
مدتهاست سکوتم بسیار بیشتر از گفتنم شده است (به وبلاگ نگاه کنید میبینید) اما مدتی است که سکوت دارد به عادتم تبدیل میشود! آیا عادت خوبیست؟
خستهام و فقط تغییرات است که میتواند مرا از این خستگی خارج کند ! آیا شما تغییر خوبی سراغ ندارید؟ چند است قیمت این تغییرات؟