همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما
کوه ما سینه ما ، ناخن ما، تیشه ما
بهر یک جرعه می ، منت ساقی نکشیم
اشک ما ، باده ما ، دیده ما ، شیشه ما
ماه من ، شاه من ،
بیا دمی به برم
بیا ای تاج سرم
دل به یار بی وفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
زخم فرهادو من از یک تیشه بود
او به سر زد ، من به پای خویشتن
هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن
اگر دل می بری جانا، روا باشد که دلداری
میان دلبران الحق ، به دل داری سزاواری
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل ، تو هم گشتی رقیب من