عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

ماجرای عشق شهریار

 

 

زمانی که شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران آمد، همراه با مادرش در خیابان ناصرخسرو کوچه مروی یک اتاق اجاره می کند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه می شود. صحبتی بین مادران آن ها مطرح می شود و یک حالت نامزدی بوجود می آید....

ادامه مطلب ...

همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما

همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما
کوه ما سینه ما ، ناخن ما، تیشه ما

بهر یک جرعه می ، منت ساقی نکشیم
اشک ما ، باده ما ، دیده ما ، شیشه ما

ماه من ، شاه من ،
بیا دمی به برم
بیا ای تاج سرم

دل به یار بی وفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
 
زخم فرهادو من از یک تیشه بود
او به سر زد ، من به پای خویشتن

هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن

اگر دل می بری جانا، روا باشد که دلداری
میان دلبران الحق ، به دل داری سزاواری

دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل ، تو هم گشتی رقیب من

"واسه ی اومدنت برنامه هاست"

روی ماه دستمال نمدار می کشم
نوک قاشق آسمونو می چشم

می پاشم ستاره ها رو سر رات
که بیای قدم بذاری رو چشم

شبا رو جمع می کنم تا می زنم
رنگ روغنی به فردا می زنم

همه ی تلخیا رو دور می ریزم
طعم شیرینی به دریا می زنم

واسه ی اومدنت برنامه هاست
همه ی جاده ها آب پاشی می شه

نوک هر پرنده ای شاخه گلی
کف رودخونه هامون کاشی میشه

یه حساب تازه ای باز می کنم
شکل ماهتو پس انداز می کنم

من و شب !

شبو خوب می شناسمش
من و شب
قصه داریم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شینیم حرف می زنیم !
من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه
که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!
وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!
من و روز
همو هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره
من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!
وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره !

شهر ما....

شهر ما خالی و خاموش و خراب است و پلید
کس در این شهر ز دلدار وفایی که ندید

مردمش خسته و غمگین و پریشان حالند
در دل هیچ کسی نیست رسیدن به امید

دل عشاق ز دلتنگی و تنهایی سوخت
آتش و شعله ی غربت به همه شهر دمید

دلخوشی نیست در این شهر ،بدان ای دل تنگ
عزم رفتن کن از این دولت اندوه سپید

کو جوانمردی و آن عزٌت و تقدیر نکو؟
مرغ شادی ز سراپرده ی این شهر پرید

ناگزیرست گریزد به گذرگاه خیال
مست دیوانه ی شیدا، جگر عشق درید

دل من تا سخن مرگ و فنای تو شنید
سوی آن برزخ تنهایی و تاریک دوید

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشقست خدا را به که گویم 
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد

گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

عکس و کلیپ ماه رمضان

 

الف) گالری تصویرهای های زیبا با موضوع ماه مبارک رمضان:


عکس شماره 1        عکس شماره 2              عکس شماره 3        عکس شماره 4


ب) کلیپ های صوتی زیبا با موضوع "مناجات با خدا " :


کلیپ شماره 1 من اومدم بین خوبا، آشتی کنم باهات خدا...


کلیپ شماره 2  آه ای خدا خسته شدم از توبه‌های الکی...


نکته: مجموعه ی بالا در طول ماه مبارک رمضان به روز می شود، پس آدرس وبلاگ را به خاطر بسپارید!