عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

قصابی...

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد

 

یک آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت : ابرام اقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم










جوون گفت: نژادش چیه مادر؟!







 

 
سخن روز:
 بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی...
قصابه هم شروع کرد به وراجی که: خوبی به این جماعت نیومده آقا … و از این چرندیات  ... و من همینجور مات مونده بودم ...
پیرزن گفت: ما غذای سگ نمیخوریم ننه … بعد فیله ها رو گذاشت اونطرف و اشغال گوشتهاش رو برداشت و رفت !
جوون با شرمندگی گفت: چرا !
پیرزن بهش گفت: تو مگه ایناره برای سگت نگرفته بودی؟!
جوونه رنگش عوض شدچند تیکه بزرگ از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشتای پیرزن
پیرزنه گفت: بهش میگن توله سگ دوپا ننه …ایناره برای بچه هام میخوام ابگوشت بار بذارم !
پیرزن گفت: میخوره دیگه ننه … شکم گشنه سنگم میخوره
 
جوون گفت: اره … سگ من این فیله هارو هم با ناز می خوره … سگ شما چجوری اینارو می خوره؟!
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سگ؟!!
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی می کرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟!
قصاب آشغال گوشت های اون جوون رو می کند ومیگذاشت برای پیرزن  ...
پیرزن یکم فکر کرد و گفت: بده ننه!
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تومن فَقَط اشغال گوشت میشه ننه … بدم؟!!
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همینه گوشت بده ننه !
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاشهمینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی میخوای ننه ؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد