خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تومی دید
اگه گفتم خداحافظ نه این که رفتنت سادست نه این که می شه باور کرد دوباره آخر جادست
خداحافظ واسه اینکه نبندیم دل به رویا ها بدونیم بی تو با تو همین جسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ همین حالا خدا حافظ
سلام به داداش گلم خوبی میثم جان
ببخشید دیرآمدم خودت میدونی که گرفتارم
مثل همیشه عالی و خوندنی بود
دوباره هوا سرد می شود،برگ ریزان با همه قشنگی اش دل تنگ می کند آدم را وقتی قرار است کسی بیاید و نمی آید.اگر خدا قول نداده بود به آمدنش که تا بحال بغض هایمان ته کشیده بود در این وانفسای آهن و سنگ.
مادرم می گوید خدا همه چیز دارد اما نه،من خدایی دارم که او ندارد،به بنده اش ایمان دارد.
سلام دوست خوبم صبحتون بخیر
سلام من اولین باره که اومدم به وبلاگت
قشنگ بود
آپم ...