عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

بدون شرح

به نام خداوند که تنها کسیه که تا حالا زیر دست بابام نیومده خودکار بر دست گرفته و در راهرو های بی انتهای ادبیات فارسی قدم برداشته و انشایی می نویسم با موضوع «در آینده می خواهید چی کاره باشید»

 

اینجانب محمد تقی تق تق زاده دانش آموز کلاس سوم دبستان مدرسه ابتدایی ادیب تصمیم گرفتم در آینده مثل بابام «بازجو » بشم.بازجو بودن خیلی خوبه و مضایای بسیار زیادی داره که در زیر به سمح و نظر شما می رسونم.

 

اولین مضایای بازجو بودن اینه که آدم در هر برحه ای از زندگی یه اسم خاصی دارد.که به آن اسم سازمانی می گویند.مثلاً بابای من که بازجو است تا پنج سال پیش بهش عسگری می گفتند و دو سال پیش بهش اصغری می گفتند و امسال بهش جعفری می گویند! تازه توی فامیل به یه اسم دیگه می شناسنش و ما هم توی خونه به یک اسم دیگر صدایش میزنیم و هنوز خود ما نمی دونیم اسم بابایمان چی است و فکر می کنم بابایم خودش هم نمی داند اسم واقعیش چیست که این خیلی حال میدهد. اسولاً این که بابای آدم مرموز باشد خیلی کیف می دهد و باعث می شود همه از ما بترسند.

از دیگر مضایای شغل بابای من این است که آدم معروف هایی را که قبلاً تلویزیون زیاد نشان می داد را کتک میزند و جلویشان به مادر و زنشان فحش می دهد که این خیلی خوب است.مثلاً یک آدمی که تا دیروز نصف مملکت را می چرخانده امروز بابای من آن آدم را به هر سمتی که بخواهد می چرخاند!

همچنین بازجو بودن بابای من باعس شده است تا دید من نسبت به وسایل و اشیای اطراف کاملاً عوض شود.مثلاً یک عدد بطری برای شما بطری است اما برای بابای من یک دنیا خاطره و برای آدم هایی که زیر دست بابای من بوده اند یک دنیا تجربه! البته ما سعی می کنیم در خانه مان وسایلی از غبیل بطری و تخم مرق را از دسترس بابایمان دور نگه داریم  چون ممکن است یک وقت خدای نکرده بابایمان از ما عصبانی شود و ما دردمان بیاید! به همین ترتیب من با کاربرد اصلی وسایل دیگری مثل موی دمب اسب و وزنه و سوزن و ناخن و لاله گوش به خوبی آشنا هستم...

 

خوبی شغل بابای من این است که هیچ نیازی به درس خواندن و کتاب و مدرسه و دانشگاه ندارد و فقط باید وفادار بود و خشن و بد اخلاق باشی و فحش های خوب بلد باشی.و من از آنجاییکه که تصمیم دارم مثل بابایم بازجو شوم روزانه یک فحش مادر و خواهر  به معلومات خودم ازافه می کنم.تازه خیلی از کسانی که یک عالمه درس خوانده اند و کتاب خوانده اند تا مثل بقیه آدم ها فکر نکنند و یک جور دیگر بیندیشند آخرش سر و کارشان به بابای من می افتد و آن وقت بابایم به آنها یک ورق و خودکار می دهد و بعد به آنها دیکته می گوید و آنها هم باید هر چه را که بابایم می گوید بنویسند وگرنه دیدشان نسبت به وسایل و اشیای ظاهراً بی مصرف مثل بطری عوض می شود!

 

از دیگر خوبی های شغل بابایم این است که هیچ کس نمیداند بابای من چه کاره است و هر کسی هم که بداند ممکن است یهو ماشینش منفجر شود و خانه اش آتش بگیرد و او در آتش بزغاله شود!

به هر حال من خیلی دوست دارم که مثل بابایم شوم ولی از انجایی که شما الان میدانید بابای من چه کاره است من کار خاصی تمی توانم برایتان بکنم جز آنکه برایتان آرزوی موفقیت و آمرزش کنم. شما خانم یا آقایی هم که الان داری این متن را میخوانی و نیشت باز است مواظب خودت باش و با کسی این قضیه را درمیان نگذار که یک وقت بابای من سراغت نیاید.خیلی عادی برخورد کن. ضمناً تا چند دقیقه دیگه قراره کامپیوترت منفجر شه.از ما گفتن بود!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد