عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

سخنرانی در مورد عشق

کسی می‌شنود که در مهمانی آگاتون که سقراط هم بوده از عشق سخن گفته‌اند. پس در میان راه پیرائوس-آتن جلو آپولودوروس از دوستان سقراط را می‌گیرد و خواهان شنیدن داستان آن ضیافت از او می‌شود. آپولودوروس می‌گوید که این داستان به سال‌ها پیش بازمی‌گردد و خود او از اریستودموس از پیروان سقراط شنیده‌است. آریستودموس چنین گفته بود که روزی وی سقراط را برخلاف همیشه آراسته می‌بیند. از او می‌پرسد که کجا می‌روی و سقراط پاسخ می‌دهد به مهمانی آگاتون و از او می‌خواهد که همراهش شود و پیاپیش وی راه بیفتد. اریستودموس به خانهٔ آگاتون می‌رسد ولی سقراط بر ایوان خانهٔ همسایه به اندیشیدن نشسته و از او جا مانده‌است. آگاتون سقراط را به خانه می‌آورد. این مهمانی به شادانهٔ پیروزی آگاتون در مسابقهٔ ادبی آتن برپاگشته بود و دیگر مهمانان هم فدروس، پوزانیاس، اروکسی‌ماخوس و اریستوفانس بوده‌اند.

با آمدن سقراط مهمانان در بارهٔ باده‌گساری سخن‌می‌رانند و چون چند تنی از ایشان روز گذشته را مِی‌ نوشیده بودند ترجیح دادند که در این کار زیاده روی نکنند و در عوض در باب عشق سخن بگویند.

سخنرانی فدروس

اولین سخنران فدروس است. او عشق را از جمله یکی از خدایان می‌شمارد که بواسطه آن نیکی و شادی حاصل می‌شود. در نگاه او عشق واقعی در ارتباط یک مرد با یک پسر جوان تعریف می‌شود. ولی عشق ایده آل وقتی اشت که پسر مذکور اهل فضیلت و آداب باشد و ارتباط فقط به رابطه جنسی مختوم نباشد.

سخنرانی پوزانیاس

دومین سخنران پوزانیاس است. پوزانیاس بک همجنسگراست که با آگاتون رابطه عاشقانه دارد. نگرش پوزانیاس یه فدروس شباهت دارد ولی از پیچیدگی بیشتری برخوردار است. از دیدگاه او عشق دارای سلسله مراتب است. از دیدگاه وی ابتدایی ترین نوع آن، رابطه عاشقانه با زنان است و نوع متعالی آن رابطه عاشقانه با پسران زیبای صاحب اندیشه و خرد است.

او از لزوم قانون مدار بودن ارتباط بین طرفین صحبت می‌کند و جوامعی که دارای این قوانین نیستند را به چالش می‌کشد. به عنوان مثال او از دولت وقت ایران به سختی انتقاد می‌کند (در ایران آن زمان ارتباط عاشقانه بین همجنسان قابل قبول نبود). پوزانیاس این امر را توطئه‌ای از سوی به گفته وی «مستبدین حاکم بر ایران» می‌داند. او اینگونه استدلال می‌کند که حکام ایران خواهان آن هستند که عشق حقیقی بین حاکمان و مردم تعریف شود و از عشق متعالی که بین دو مرد تعریف می‌شود هراس دارند. دقت شود که او به رابطه عاشقانه زن و مرد که طبیعتاً در ایران نیز وجود داشت توجه خاصی ندارد.

سخنرانی اروکسی‌ماخوس

اروکسی‌ماخوس یک پزشک است و او در سخنرانی اش عشق را مفهومی بسیار جهانشمول تر تعریف می‌کند و آن را از انحصار روابط انسانی بیرون می‌کشد.

او عشق را عامل اعتدال و برقراری نظم و هماهنگی می‌داند. او مثالهایی متعدد از پزشکی، موسیقی، ورزش، کشاورزی و نظام طبیعت مطرح و تئوری خود را تشریح می‌کند. از دیدگاه او عشق نیرو و انگیزه‌ای است که افراط و تفریط را از بین می‌برد و آسایش حقیقی را به ارمغان می‌آورد. برقراری تعادل بین سرد و گرم، تلخ و شیرین، خشک و تر و غیره‌است و این به دانایی میزبان بستگی دارد که چه نوع عشقی را جذب کند تا تعادل حقیقی را برقرار کند. به بیان دیگر او نیز تئوری عشق پست و عشق متعالی را مطرح می‌کند.

به عنوان مثال تعریف او از موسیقی این است: «موسیقی، در حقیقت هنری است که عشق، خود را در قالب ریتم و هارمونی نشان می‌دهد.» و یا از دیدگاه طبیعی او طبیعت را مجموعه‌ای از تضادها و افراط و تفریط‌ها که شامل سرما و گرما، خشکی و رطوبت و... می‌پندارد و عشق در این میان عامل برقراری اعتدال است که باعث می‌شود انسان از طبیعت لذت ببرد.

سخنرانی اریستوفانس

او چنین ادعا می‌کند که در آغاز جهان به جز زن و مرد جنسی دیگری به نام نرماده هم وجود داشته‌است. ولی نهایتا نرماده از بین می‌رود و به نر و ماده تقسیم می‌شود. عامل دوپاره شدن نرماده توطئه‌ای بود که از جانب زئوس، خدای خدایان، تدارک دیده می‌شود تا قدرت بالای نرماده از بین برود. او اینگونه استدلال می‌کند که عشق نیرویی درونی است که در تمام انسانها وجود دارد و آنها را به پیدا کردن جفت گمشده با پاره تنشان تحریک می‌کند. از دیدگاه او انسان دارای اشتیاق درونی پنهانی است که تا به ذات اولیه خود بازنگردد و جفت خود را پیدا نکند آرام نخواهد شد و روی خوشی نخواهد دید.

او این استدلال را تعمیم می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که عشق چیزی نیست جز میل به وحدت و کامل شدن.

سخنرانی آگاتون

مانند اروکسی‌ماخوس مفهومی مجرد از عشق مطرح می‌کند و با ستایشی شاعرانه، عشق را مظهر زیبایی در جهان می‌داند.

سخنرانی سقراط

سخنرانی سقراط متفاوتتر از سایرین است چون او سعی می‌کند تعریفی دقیق و فلسفی ارائه دهد و در سخنرانی او اثری از مدح و ستایش دیده نمی‌شود. به طور خلاصه تئوری سقراط به این شرح است:

۱- عشق میل است چون همیشه به همراه چیزی می‌آید که شخص آنرا ندارد مثل عشق به زیبایی، عشق به دانش و..

۲- آن چیزی که عشق آن را طلب می‌کند فاقد آن است و سعی در تصاحب آن دارد.

۳- آن چیزی که عشق آن را طلب می‌کند حتما خوب است چون باعث آسایش و راحتی می‌شود.

۴- هیچ کس چیز خوبی را بطور موقت طلب نمی‌کند و می‌خواهد برای همیشه مالک آن باشد.

۵- میل به داشتن چیزی برای همیشه، چیزی نیست جز میل به جاودانگی.

۶- «جاودانگی نسبی» با خلق اثر حاصل می‌شود. خلق اثر می‌تواند تولید مثل یا فرزند باشد و یا خلق یک اثر ماندگار ادبی یا هنری.

۷- خلق اثر یا خلاقیت در شرایطی میسر است که زمینه و محیط آن فراهم باشد که زیبایی لازمه آن است.

۸- بنابراین عشق و زیبایی در این نقطه به هم می‌رسند و باعث جاودانگی می‌شوند.

بنابراین از دیدگاه سقراط:

الف: همگان میل شدیدی به جاودانگی دارند.

ب: خلاقیت محصول میل به جاودانگی است.

سقراط برای زیبایی سلسله مراتب تعریف می‌کند: زیبایی ظاهری، زیبایی درونی و فکری، زیبایی کسب خرد و دانش و زیبایی مطلق که خرد و فلسفه نام دارد. و جاودانگی حقیقی با عشق به زیبایی مطلق حاصل می‌شود که عشق به خرد و فلسفه‌است.

سخنرانی آلسیبیادس

آلسیبیادس دوست پسر سقراط، یکی از زیباترین جوانان آتن بوده‌است. او پس از سخنرانی سقراط وارد مهمانی می‌شود. هنگام ورود او کاملا مست بوده‌است.

او در سخنرانی اش تنها به تشریح روابط عاشقانه اش با سقراط می‌پردازد. او می‌گوید از اینکه شخصیت بسیار کاریزماتیکی مثل سقراط او را برگزیده‌است بسیار خرسند است ولی در رابطه آنها جای عاشق و معشوق عوض شده‌است و او عاشق سقراط شده‌است. او از اینکه سقراط با او آمیزش جنسی نمی‌کند به وضوح گلایه می‌کند ولی اعتراف می‌کند که برداشت سقراط از عشق از توان فهم او خارج است. او به این نکته اشاره می‌کند که سقراط همیشه سعی می‌کند با او و جوانان رابطه برقرار کند و آنان را به کسب خرد و دانش برمی انگیزد.

او در سخنرانی اش تعریف بسیار رمانتیک و شاعرانه‌ای از فضایل اخلاقی سقراط به عمل می‌آورد.

پس از این سخنرانی گروهی رفتند و گروهی در خواب شدند ولی سقراط و آگاتون اریستوفانس تا بامداد به گفتگو نشستند. با آمدن پگاه آن دو تن دیگر هم به خواب رفتند و سقراط پس از شستشو از خانه بیرون رفت و اریستودموس هم که بیدار شده‌بود از پی‌اش به راه افتاد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد