عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

نبــرد رستم و جومونگ

نبــرد رستم و جومونگ


با اینکه جومونگ و دار و دستش دیر زمانی بود که از این مملکت رخت بربسته بودند و خبری ازشون نبود، کم و بیش می دیدیم که سی دی دی وی دی های جومونگ داره تو دست و بال یه عده جومونگیسم می چرخه. البته کسی هم مانع رونق بازار این اسطوره ی چشم بادومی ها نشد ولی از اونجا که میگن دست بالای دست بسیاره، اخیرا در خبرها آمده است که پس از پخش سریال "افسانه جومونگ" و استقبال فراوان بینندگان ایرانی (منظور همون جومونگیسم هاست) از این مجموعه خارجی (کره ای الاصل) برای مدتی پخش سریال‌های کره‌ای از تلویزیون ایران متوقف بود (خب الحمدلله) که با پخش "امپراطوری بادها" (همون سری دوم جومونگ یا نوه جومونگ خودمون) که ادامه سریال "افسانه جومونگ" محسوب می‌شود، (اونم با 36 قسمت) بار دیگر این روند در تلویزیون ایران از سر گرفته می‌شود (خدا بخیر کنه) یعنی جومونگیسم ها اینقدر آه و ناله کردند تا با وساطت صدا و سیما و مسئولین ذیربط شبکه 3 دوباره جناب جومونگ برگشت تا در جمعه های هر هفته شاهزاده موهیول و شاهزاده یئون و شاهزاده دو جین و تسو و یوری و هیاپ و یئو و ملکه میو و سوریو و نالگا و گوچو ، بشن مایه ی دلخوشی جومونگیسم های پرو پا قرص این مملکت ...

خب، باز هم گلی به جمال این جومونگیسم ها که اینقدر دعاشون زود مستجاب شد حتما هم که اولین قسمتش رو دیروز (20 فروردین) دیدند و از پخش مکرر تکرارهاش هم اصلا جای نگرانی نیست!
ولی یادم افتاد که این شعر (که چه عرض کنم شاید هم معر) رو براتون بگذارم چون چیزی تو سبک و مایه های "رزم رستم و اسفندیار" سروده شده که ضمن اینکه نمیدونم شاعر باذوقش کیه ولی یاد رستم و شاهنامه رو که مطمئن نیستم، ولی اقلا خاطرات جومونگ رو دوباره زنده می کنه و علاوه بر اینکه دل تمام جومونگیسم ها رو بذوق میاره امیدوارم برای شماها هم جالب باشه ... البته آخرش کمی آنتى فمنیستیه ولی مطمئنم خانمهای محترم گروه بخاطر طنز بودن، قضیه رو زیاد جدی نمیگیرن


کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت
جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال 3 رو دیدی؟ کور که نیستی
در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:
چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین
بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:
جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!
و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:
و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!
و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان

پری

درود....

چون میدونم شنبه بعد از یکی دو روز تعطیلی خیلی براتون کسل کنندست سعی میکنم بیشتر شادتون کنم

البته ایمیل امروز به نوعی درس عبرتی برای آقایون هست که مراقب جونور بازیهای خانمها ، حتی اگه پری یا حوری بهشتی هم بودند به شدت باشند !

 

چرا ؟!

 

برای اینکه ...

..............

............

..........

........

......

....

...

..

. 

 

یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن....

اگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:

چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.

خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.

پری چوب جادووییش رو تکون داد و ...

جی     مجی    لا ترجی

 

 

دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و  شیک   QM2در دستش ظاهر شد.

  

 

حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت:  

ب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.

 

   خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو ، آرزوه دیگه  !!!

 

پری چوب جادوییش و چرخوند و .....
  
 اجی     مجی    لا ترجی

 

 

و آقا 92 ساله شد!

 

پیام اخلاقی این داستان :

مردها شاید موجودات ناسپاسی باشن ،

 ولی پریها ......

مونث هستند !!!!!!!! 

 

 

آقایون عزیز !!  مراقب باشید ...

عین کف وان حموم وقتی یک خانم زیبا دیدید کف نکنید !!