عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

داستان غم انگیز یک دختر فراری

سرگذشت مونا 19 ساله‌:مرا به‌ مردان‌ اجاره‌ می‌دادند!

آفتاب:

20 سال‌ بیشتر ندارد و در یک‌ خانه‌ فساد در دام‌ ماموران‌ گرفتار شده‌ است‌. فیلم‌ گذشته‌اش‌ را به‌ عقب‌ برمی‌گرداند و تلخی‌های‌ زندگی‌اش‌ را چنین‌ به‌ تصویر می‌کشد:

اسم‌ من‌ موناست‌ و 19 ساله‌ هستم‌. پدرم‌ بنا بود. از روزی‌ که‌ به‌ دنیا آمدم‌ صدای‌ دعواهای‌ پدر و مادرم‌ در گوشم‌ نجوا می‌کردند. مادرم‌ عاشق‌ پسر دیگری‌ بود اما خانواده‌اش‌ او را به‌ زور به‌ عقد پدرم‌ درآورده‌ بودند. در دریای‌ تلخی‌، کینه‌ و درگیری‌ بزرگ‌ شدم‌ مادرم‌ اصلا اهمیتی‌ به‌ من‌ و خواهر کوچکم‌ نمی‌داد. دیگر از این‌ وضعیت‌ خسته‌ شده‌ بودم‌. حسرت‌ دست‌ محبت‌ مادرم‌ را می‌کشیدم‌. اما افسوس‌... افسوس‌ که‌ مادرم‌ تمام‌ فکرش‌ معشوقه‌اش‌ علی‌ بود. زندگی‌ ما بخاطر وجود او سیاه‌ شده‌ بود. نمی‌توانستم‌ خیانت‌های‌ مادرم‌ به‌ پدرم‌ را تحمل‌ کنم‌. از آخرش‌ می‌ترسیدم‌ اگر یک‌ روز پدرم‌ می‌فهمید چه‌ می‌شد. پدرم‌ بخاطر کارش‌ از صبح‌ تا شب‌ کار می‌کرد مادرم‌ هم‌ در غیاب‌ پدرم‌، علی‌ را به‌ خانه‌ می‌آورد. گاه‌گاهی‌ هم‌ با او به‌ تفریح‌ و گردش‌ می‌رفت‌. دلم‌ به‌ حال‌ پدرم‌ می‌سوخت‌. بخاطر مادرم‌ و بچه‌هایش‌ از صبح‌ تا شب‌ کار می‌کرد. اما چه‌ بی‌فایده‌، شب‌ها هم‌ با مادرم‌ دعوا می‌کرد. چون‌ بی‌توجهی‌هایش‌ را نسبت‌ به‌ زندگی‌ و بچه‌هایش‌ می‌دید.

بالاخره‌ اتفاقی‌ که‌ می‌ترسیدم‌ افتاد. یک‌ روز که‌ مثل‌ همیشه‌ علی‌ در خانه‌ ما بود پدرم‌ ناگهان‌ سرزده‌ وارد خانه‌ شد. هیچ‌ وقت‌ آن‌ روز را فراموش‌ نمی‌کنم‌. غوغایی‌ به‌ پا شد. علی‌ با پدرم‌ درگیر شد او را کتک‌ زد و از خانه‌ فرار کرد. مادرم‌ هم‌ با او رفت‌. پدرم‌ فردای‌ آن‌ روز تقاضای‌ طلاق‌ داد. بیچاره‌ حتی‌ شکایتی‌ هم‌ از مادرم‌ نکرد. در همین‌ گیرودار بودیم‌ که‌ پدرم‌ از غصه‌ دق‌ کرد و مرد. شاید هم‌ فکر آن‌ صحنه‌ که‌ مرد بیگانه‌یی‌ در خانه‌اش‌ بود، آزارش‌ می‌داد. بعد از مرگ‌ پدرم‌، من‌ و خواهرم‌ مجبور شدیم‌ پیش‌ مادرم‌ برویم‌. مادرم‌ هم‌ نگذاشت‌ چهلم‌ پدرم‌ بگذرد، با علی‌ معشوقه‌اش‌ ازدواج‌ کرد. علی‌ اخلاقش‌ بسیار بد بود. چون‌ مواد مصرف‌ می‌کرد، مادرم‌ را کتک‌ می‌زد. من‌ و خواهرم‌ را عذاب‌ می‌داد. یک‌ بار هم‌ علی‌ مشغول‌ کشیدن‌ تریاک‌ بود که‌ من‌ با او درگیر شدم‌ با سیخ‌ پاهایم‌ را سوزاند. به‌ گریه‌ افتادم‌. مادرم‌ هم‌ به‌ جای‌ اینکه‌ برای‌ دخترش‌ دلسوزی‌ کند با صدای‌ بلند از من‌ خواست‌ که‌ به‌ اتاق‌ دیگری‌ بروم‌ آن‌ شب‌ تا صبح‌ گریه‌ کردم‌ و می‌گفتم‌ چرا باید سرنوشت‌ من‌ این‌ گونه‌ می‌شد. چرا در این‌ خانواده‌ متولد شدم‌. چرا پدرم مرد و...

آن‌ شب‌ تمام‌ وسایلم‌ را جمع‌ کردم‌، تصمیم‌ گرفتم‌ از خانه‌ فرار کنم‌. صبح‌ زود، وقتی‌ مادرم‌ و علی‌ خواب‌ بودند، از آن‌ خانه‌ بیرون‌ آمدم‌. احساس‌ آرامش‌ می‌کردم‌ گویا کبوتر قلبم‌ آزاد شده‌ بود و در آسمان‌ پرواز می‌کرد. نمی‌دانستم‌ کجا باید بروم‌ ولی‌ خیالم‌ راحت‌ بود که‌ از آن‌ شکنجه‌گاه‌ خلاص‌ شده‌ام‌.

به‌ خانه‌ عمه‌ام‌ رفتم‌. اما عمه‌ام‌ آنقدر مادرم‌ و علی‌ را نفرین‌ کرد که‌ از آنجا ماندن‌ هم‌ خسته‌ شدم‌. از آن‌ خانه‌ راحت‌ شده‌ بودم‌، اما عمه‌ام‌ باز حرف‌ آنها را می‌زد. یک‌ شب‌ بیشتر نتوانستم‌ تحمل‌ کنم‌. فردای‌ آن‌ روز از خانه‌ عمه‌ام‌ بیرون‌ آمدم‌. نمی‌دانستم‌ کجا باید بروم‌. نه‌ پولی‌ داشتم‌، نه‌ جایی‌ برای‌ زندگی‌.

لباس‌ پسرانه‌ می‌پوشیدم‌ و در دستشویی‌ پارک‌ها می‌خوابیدم‌. یک‌ شب‌ در دستشویی‌ پارک‌ با یک‌ دختر فراری‌ که‌ سرنوشتش‌ مثل‌ من‌ بود، آشنا شدم‌. او می‌گفت‌ با پسری‌ دوست‌ شده‌ که‌ به‌ او قول‌ ازدواج‌ داده‌ است‌. گاه‌گاهی‌ هم‌ به‌ خانه‌اش‌ می‌رود. از من‌ خواست‌ که‌ به‌ خانه‌ دوست‌ پسرش‌ بروم‌. فردای‌ آن‌ روز به‌ آنجا رفتیم‌. خانه‌ بزرگی‌ در مرکز شهر بود. در آنجا دختر و پسران‌ زیادی‌ رفت‌ و آمد داشتند. آن‌ وقت‌ فهمیدم‌ که‌ آنجا یک‌ مرکز فساد است‌. رییس‌ خانه‌ فساد پیرمرد سرحالی‌ بود که‌ با نوه‌اش‌ همان‌ پسری‌ که‌ به‌ دوستم‌ قول‌ ازدواج‌ داده‌ بود آنجا را اداره‌ می‌کرد. از من‌ خواستند که‌ خودفروشی‌ کنم‌ و‌ در آنجا بمانم‌. من‌ هم‌ مجبور شدم‌ قبول‌ کنم‌. چون‌ جایی‌ برای‌ ماندن‌ نداشتم‌.

هر شب‌ مرا به‌ مردان‌ سن‌ بالا اجاره‌ می‌دادند و پولش‌ را پیرمرد (رییس‌ خانه‌ فساد)می‌گرفت‌. آن‌ دختر هم‌ که‌ در دستشویی‌ پارک‌ با او آشنا شدم‌ وسیله‌یی‌ بود تا دختران‌ فراری‌ را به‌ دام‌ بیندازد. به‌ هرحال‌ گرفتار آنجا شده‌ بودم‌. از خودم‌ بدم‌ می‌آمد. از زندگی‌ام‌، آنقدر آلوده‌ بودم‌ که‌ دلم‌ می‌خواست‌ بمیرم‌. همیشه‌ با خود می‌گفتم‌ اگر من‌ یک‌ پدر و مادر دلسوزی‌ داشتم‌ در این‌ زندان‌ سیاه‌ نبودم‌. کاش‌ حداقل‌ پدرم‌ زنده‌ می‌ماند، محبتم‌ می‌کرد. آه‌ که‌ چقدر به‌ دستان‌ نوازشگر پدرم‌ نیاز داشتم‌. اما نمی‌دانستم‌ چه‌ کار باید بکنم‌. نه‌ راه‌ پس‌ داشتم‌ نه‌ راه‌ پیش‌.

آنقدر در دریای‌ آلوده‌ غرق‌ شده‌ بودم‌ که‌ دیگر به‌ هیچ‌ چیز و هیچ‌ کس‌ فکر نمی‌کردم‌، بی‌خیال‌ شده‌ بودم‌. باید تسلیم‌ سرنوشت‌ می‌شدم‌. چند ماهی‌ گذشت‌ و یک‌ روز ماموران‌ به‌ آن‌ خانه‌ ریختند و مرا هم‌ دستگیر کردند. شاید دیگران‌ از این‌ جمله‌ من‌ خنده‌شان‌ بگیرد، اما دلم‌ برای‌ مادرم‌ هم‌ تنگ‌ شده‌ ، شاید شکنجه‌گاه‌ آن‌ خانه‌ بهتر از آلودگی‌ و گناه‌ بود. اما او چقدر بی‌محبت‌ بود. انگار از محبت‌ مادری‌ بهره‌یی‌ نبرده‌ بود. او حتی‌ بعد از فرار من‌ به‌ پلیس‌ هم‌ مراجعه‌ نکرده‌ بود که‌ از آنها بخواهد بچه‌اش‌ را برایش‌ پیدا کنند. بعضی‌ اوقات‌ به‌ خودم‌ می‌گویم‌ او مرا فدای‌ معشوقه‌اش‌ علی‌ کرد. دلم‌ برای‌ خواهر کوچکم‌ هم‌ تنگ‌ شده‌، دوست‌ دارم‌ بدانم‌ که‌ الان‌ چه‌ می‌کند. آیا علی‌ باز هم‌ او را شکنجه‌ می‌دهد. ولی‌ دلم‌ می‌خواهد تحمل‌ کند تا سرنوشتی‌ مثل‌ من‌ نداشته‌ باشد.

دختر جوان‌ به‌ فکر فرو می‌رود، بعد از چند دقیقه‌ ادامه‌ می‌دهد: بزرگترین‌ آرزویم‌ خوشبختی‌ خواهرم‌ است‌. دوست‌ دارم‌ زودتر از زندان‌ آزاد شوم‌. پیش‌ خواهرم‌ برگردم‌. هر دو کار کنیم‌ و خرج‌ زندگی‌ تامین‌ شود. چه‌ رویاهایی‌ داشتم‌. دوست‌ داشتم‌ درس‌ بخوانم‌، برای‌ خودم‌ کسی‌ بشوم‌. اما نفرین‌ بر این‌ روزگار که‌ مرا پشت‌ میله‌های‌ زندان‌ انداخت‌.

انواع خانواده ها از نظر تربیت

به طور خلاصه از نظر نحوه تربیت کودک و بطور کلی نحوه اداره سیستم خانواده می توان ۴ نوع خانواده را مشخص کنیم که عبارتند از:
۱) خانواده خشک و سخت گیر (والدین سخت گیر و مستبد)
۲) خانواده سهل گیر و آسان گیر
۳) خانواده گسسته (‌ خانواده پریشان )
۴) خانواده دمکرات (‌ خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن
این مبحث، هر یک از این ۴ دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد:


الف) خانواده خشک و سخت گیر


۱) پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
۲) تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصا پدر انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
۳) والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد - ندارند.
۴) اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ‍ ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.
۵) فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از والدین خود ندارند.
۶) والدین بر رفتا و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می کنند.
۷) والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
۸) نسبت به رعایت نظم و انضباط ،‌ ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
۹) به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند.
۱۰) در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می کنند ،‌ دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
۱۱) برای تصمیات فرزندان خود ،‌ حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ،‌ احترام قائل نیستند.
۱۲) معتقدند که چون سن ‍، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ‍، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
۱۳) برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند.
۱۴) غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
۱۵) ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
۱۶) چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری می شوند.
۱۷) بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند.
۱۸) احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
۱۹) چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ،‌ از خلاقیت کمی برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی کرده باشند.
۲۰) اضطراب ،‌ افسردگی ،‌ همچنین وسواس و کمال گرایی ،‌ نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد.
۲۱) غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می کنند. و برای هر کارشان دلیل تراشی می کنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا می کنند نه منطقشان.



ب) خانواده سهل گیر و آسان گیر


۱) پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند.
۲) به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ،‌ برای خاموش کردن صدای بچه ،‌ هر چه کودکشان از آنها می خواهد ، آنها انجام می دهند . لذا کودک پرتوقع تربیت می شود.
۳) هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند.
۴) هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند ‍،‌ شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرند.
۵) هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.
۶) نسبت به رفتار فرزندان خود ‍،‌ حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند ‍،‌ توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل می کنند.
۷) اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می کنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول است.
۸) در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی که کار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می کنند و بی تفاوت هستند (‌به یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ،‌ محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).
۹) شیوه های رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی کند.
۱۰) نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.
۱۱) آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می کنند و در این مورد ،‌ سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند.
۱۲) هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یکی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد ،‌ کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع وابستگی که بعدا برای آنان مشکل ساز خواهد بود ،‌ انجام نمی دهند.
۱۳) نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.
۱۴) فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی که مداخله آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی کنند.
۱۵) این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است ،‌ لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه کافی ، زود تسلیم میشود و شکننده هست.



ج) خانواده گسسته یا خانواده پریشان


۱) در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که تاثیر منفی روی کودکان می گذارد
۲) گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می گردد
۳) کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ،‌ بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . (‌ کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)
۴) میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ‍ ، ناچیز است
۵) چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ‍، گرفته ‍،‌ افسرده و بی احساس به نظر می آیند
۶) گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن می باشد
۷) نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند
۸) شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ‍،‌ بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است
۹) بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند
۱۰) فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ‍ ،‌ فهمیده ،‌ باشعور ،‌ اصیل و دوست داشتنی ،‌ بهره مند می شوند
۱۱) پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است
۱۲) افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند
۱۳) افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ‍ ،‌ عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می کنند یا بر عکس ‍ ،‌ احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند
۱۴) افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ،‌ تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ‍، غیر ممکن است
۱۵) افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ،‌ هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند
۱۶) افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ‍ ، شی ، صفت ،‌ مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.
۱۷) وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند.
۱۸) افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند
۱۹) افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ‍ ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ،‌ اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود
۲۰) افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می کند
۲۱) افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ‍ ، غیبت و بدگوئی از دیگران است
۲۲) دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند.
۲۳) به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ،‌ همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای ،‌ نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست
۲۴) نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود.
۲۵) فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ‍، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند
۲۶) احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود
۲۷) احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند
۲۸) افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.

د) خانواده سالم یا خانواده دمکرات


۱) افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است
۲) افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند
۳) افراد خانواده از ریسک (‌خطر کردن )‌ معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ‍ ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد
۴) افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند
۵) روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند
۶) زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ‍، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط
۷) وقتی در خانواده سرو صدا هست ‍، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران
۸) هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد
۹) اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ‍، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ‍ ،‌ کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده
۱۰) اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی
۱۱) افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند
۱۲) افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی (‌ مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ،‌ خشم خود ،‌ انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها )‌ ،‌ با یکدیگر سخن بگویند
۱۳) افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ،‌ به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ،‌ بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند
۱۴) در خانواده ،‌ زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است
۱۵) در خانواده ،‌ پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند
۱۶) اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود (‌ در قضاوت ، رفتار ،‌ بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند
۱۷) رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند
۱۸) پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ،‌ نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ،‌ استفاده کنند
۱۹) اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ،‌ بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ،‌ بیشترین بهره را بگیرد
۲۰) اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ،‌ در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.
۲۱) اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.
۲۲) اولیاء‌ خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ،‌ اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
۲۳) وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند.
۲۴) پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ،‌ راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند
۲۵) اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند



ه) خانواده آشفته :


۱) در خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.
۲ ) ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است.
۳) قواعد و مقررات خانواده ،‌ خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.
۴) پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.


و) خانواده سالم یا بالنده:


۱) سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.
۲) ارتباطها مستقیم ،‌ واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است.
۳) قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.
۴) پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.

روانشناسی فصلها

بهار

افرادی که در بهار به دنیا آمده اند، دارای رنگ های طلایی است. بعضی از متولدین این فصل چهره ای عاجی رنگ همراه با لک و کک و مک دارند و بقیه دارای پوستی شفاف و گندمگون می باشند. حتی با وجود کک و مک نیز پوست چهره ی آنها شفاف و درخشان بوده و در برابر نور آفتاب قهوه ای رنگ و برنزه می گردد. رنگ چشمهای این افراد معمولاً روشن با رگه هایی طلایی است.

رنگ های بهاری

نارنجی های روشن، هلویی، انواع رنگ قرمز، زنگاری روشن، صورتی های مایل به هلویی، قرمزهای روشن و درخشان متمایل به نارنجی، طلایی روشن و درخشان، زرد طلایی، خاکستری سایه روشن، قهوه ای متمایل به طلایی، قهوه ای مسی، آبی روشن و درخشان، آبی فیروزه ای، آبی دریایی، و آبی لاجوردی روشن تا سبزهای روشن و درخشان متمایل به زرد رنگ های متولدین فصل بهار است. مشکی و شرابی رنگ متولدین این فصل نیست.


تابستان

پوست متولدین تابستان دارای زمینه ی رنگ های آبی متمایل به صورتی است. و معمولاً پوست صورت اینگونه افراد صاف و شفاف و مهتابی بوده و رنگ موها نیز از بور بسیار تند یا خاکستری یا قهوه ای با زمینه رنگ قهوه ای متمایل به قرمز یا خاکستری متغیر است. رنگ چشمهای متولدین این فصل روشن یا خاکستری ملایم می باشد.

رنگ های تابستانی

انواع صورتی های کمرنگ و صورتی های متمایل به شرابی، تمشکی، قرمزهای متمایل به آبی، آبی، بلوطی، زرد لیموی کمرنگ، بنفش تیره و کمرنگ، بنفش مایل به ارغونی سیر، سفید ملایم، بژ متمایل به آبی، قهوه ای گوزنی، آبی تیره متمایل به خاکستری، آبی روشن متمایل به خاکستری، سبزهای متمایل به آبی رنگ های متولدین فصل تابستان است. نارنجی، طلایی، مشکی از رنگ های این فصل نمی باشد.

پاییز


پوست افرادی که در فصل پاییز به دنیا آمده اند، دارای زمینه ی رنگ های طلایی است و رنگ موهایشان قرمز یا قهوه ای متمایل به قرمز بوده و پوست چهره ی آنها لطیف و شفاف، گلگون رنگ یا طلایی تیره می باشد. افراد متعلق به این فصل، با چشمهایی روشن و کمرنگ، در رنگ های تیره ی پاییزی بهتر به نظر خواهند رسید.

رنگ های پاییزی

انواع نارنجی، هلویی تیره، زنگاری، قرمز متمایل به قهوه ای، قرمزهای تیره و متمایل به نارنجی، طلایی، طلایی متمایل به زرد، طلایی متمایل به کرم، بژ متمایل به طلایی، انواع قهوه ای، آبی، فیروزه ای، انواع سبز رنگ های متولدین فصل پاییز است. صورتی، شرابی، ارغوانی، خاکستری و مشکی جزء رنگ های این فصل به حساب نمی آید.


زمستان

پوست زمستانی ها دارای زمینه ی رنگ های آبی متمایل به صورتی است. رنگ موهای اغلب افراد متولد در این فصل تیره بوده و رنگ چهره ی آنها بژ متمایل به خاکستری یا زرد رنگ می باشد. تضاد بین سفیدی چشم و عنبیه در چشمهای این افراد بیشتر از افراد متولد فصل تابستان است.

رنگ های زمستانی

اکثر رنگ های روشن و درخشان، صورتی های متمایل به آبی روشن و تیره، قرمزهای روشن و درخشان، قرمزهای متمایل به آبی، زردهای روشن، ارغوانی متمایل به قرمز تیره، سفید، بنفش مات، خاکستری متمایل به قهوه ای، خاکستری، مشکی، آبی تیره، آبی روشن، آبی مات، فیروزه ای روشن، سبزهای روشن از رگ ها متعلق به متولدین فصل زمستان است. نارنجی و طلایی از رنگ های زمستانی نمی باشند.

دوستی های خیابانی بین دختر و پسر ایرانی

دوستی های خیابانی بین دختر و پسر ایرانی را چگونه تجزیه و تحلیل می کنید؟
به طور کلی، در آغاز نوجوانی به علت بیداری غرایز و شدت حالات هیجانی، گرایش دختران و پسران به دوستی با جنس مخالف بیشتر می شود. داشتن دوست، اعتماد به خود را تأیید و تقویت می کند و نیازهای عاطفی و احساسی را تا حدی تأمین می نماید؛ و در صورتی که پیوند دوستی گسسته شود، شخص نسبت به ارزش های وجودی خود دچار شک و تردید می شود.

بعضی از پسران ایرانی، داشتن دوست دختر را نوعی محبوبیت، قدرت اجتماعی و موفقیت برای خود محسوب می کنند و در شرایطی که توانایی تشکیل خانواده از طریق ازدواج را ندارند، عده ای از آنان، نیازهای جنسی و عاطفی خود را از طریق دوستی های افراطی برطرف می نمایند. متقابلاً برخی دختران ارتباط با پسران را نوعی جذابیت برای خود تلقی می کنند، و متأسفانه اکثر قریب به اتفاق این دختران تصور می کنند که این دوستی ها به ازدواج منتهی می شوند.

اصولاً تحول عاطفی دختران متفاوت از پسران است. پسران نسبت به جنبه غریزی تخیلات خود غافل باقی نمی مانند، اما دختران در این دوستی ها معمولاً به دنبال عشق آرمانی و رمانتیک هستند. آنها این عشق را آسمانی و پاک می دانند و خیانت در آن را گناهی بخشش ناپذیر می شمارند. با این توصیف، دوستی های دختر و پسر ایرانی کمی شباهت به دوستی موش و گربه دارد.

پسر جوان در جست و جوی لذت های جنسی خود با وعده های فریبنده و دروغین، دختر جوان را تسلیم خواسته های خود می کند. پس از مدتی روابط نامشروع، و در پی آن تسلیم نشدن پسر برای ازدواج، دختر جوان دچار آسیب روانی می شود و احساس افسردگی ، پوچی و بی ارزشی می کند. متأسفانه در فرهنگ ایرانیان، آسیب های اجتماعی، تربیتی و روانی چنین دوستی هایی بیشتر متوجه دختران است و مرد ایرانی بدون هیچ گونه محدودیتی، تجربه های متنوع این دوستی ها را پشت سر می گذارد. اما دختر ایرانی، اگر یک نمونه چنین دوستی با جنس مخالف را تجربه کند، تا پایان عمر، شأن و حرمت خویش را از دیدگاه خانواده و جامعه از دست می دهد و برچسب ناشایست بودن را با خود حمل می کند و آثار سوء این تجربهِ منفی پس از ازدواج هم به نوعی در زندگی اش نمایان می شود.

دوستی های خیابانی، عاری از شکوفایی محبت و عشق واقعی است و بیشتر یک پیوند غریزی است. اگر هم به ازدواج منتهی شود پشتوانه عشق و محبت ندارد و چنین ازدواجی دوام پیدا نمی کند؛ زیرا پسر و دختر جوان بیشتر شریک لذت های جنسی یکدیگر بوده اند و زندگی واقعی پس از ازدواج امری فراتر از ارضای غرایز جنسی است. در تجربهِ این دوستی ها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح یکدیگر به وجود نمی آید، زیرا در اوج هیجانات ناشی از غرایز جنسی، افراد نمی توانند عاقلانه و آگاهانه یکدیگر را بشناسند و انتخاب کنند. اگر هم اجباراً ازدواجی صورت گیرد، پس از مدتی کوتاه به جدایی و طلاق منتهی می شود.لطفاً در مورد آینده این دوستی ها بیشتر توضیح دهید.

متأسفانه این دوستی ها بدون شناخت واقعی جنس مخالف و براساس هیجانات و احساسات سطحی و زودگذر شکل می گیرد و حاصل آنها بروز رفتارهای نادرست و روابط نامشروع است که در این روابط ، بازنده اصلی و همیشگی غالباً دختران جوان هستند؛ دخترانی که با نهایت سادگی، زیبایی، لطافت و ظرافتی را که خدا به آنها امانت داده، در اختیار کسی می گذارند که در خیانت کردن به امانت مهارت دارد. دختران جوان باور نمی کنند که چنین پسرانی معمولاً تنوع طلب هستند. و پس از مدتی کوتاه، سراغ طعمه ای دیگر می روند و همه وعده های به ظاهر عاشقانه را فراموش می کنند. آینده این دختران به دو صورت قابل تصور و پیش بینی است:

۱. دختر جوان و آسیب خورده پس از یک تجربه دوستی خیابانی، برای همیشه درس عبرت می گیرد؛ به ارزش وجودی خود پی می برد و این دوستی ها را رها می کند.

۲. دختر جوان و و آسیب خورده تا حد وسیله ای برای ارضای جنسی نزول می کند؛ و در عین حال چنین می پندارد که با این عمل به محیط و به خانواده خود دهن کجی کرده و آزادی به دست آورده است. در حالی که این اعمال برخلاف تصور او و دیگران، بیانگر آزادی زن نیست، و سرانجام آن پشیمانی و از دست دادن سلامت تن و روان خواهد بود. چنین دختری با اراده خود، به سادگی و به ارزانی و فراوانی، تمام هستی و وجودش را در اختیار گرگ های درنده و طمعکار جامعه قرار می دهد و با دست خود، علف های هرز و میکروب های کشنده را تقویت می کند.

دوستی های خیابانی تحت تأثیر چه عواملی شکل می گیرند و افزایش می یابند؟

زمانی که خانواده و جامعه نقش اساسی خود را جهت یاری دادن به نسل جوان برای یافتن هویت سالم، مثبت، پویا و سازنده به خوبی ایفا نکنند، نسل جوان با آشفتگی هویت و خلاء وجودی مواجه می شود و برای کاهش اضطراب و رهایی از بحران هویت و سرگشتگی، به این دوستی ها تن می دهد. جوان در تصور و توهم خویش، از طریق دوستی با جنس مخالف، می خواهد به آرامش برسد. او لذت این دوستی را عامل تسکین برای بحران بی هویتی خویش می داند.

ناتوانی خانواده و جامعه در پاسخگویی صحیح و به موقع به نیازهای اساسی نسل جوان عامل دیگری جهت شکل گیری دوستی های خیابانی است. امنیت، احترام، محبت و دوست داشته شدن از جمله نیازهای روانی انسان است که متأسفانه به دلیل سرگرم شدن خانواده ها و جوامع به فراهم ساختن امکانات اقتصادی، این دو نهاد انسان ساز از هنر عشق ورزیدن و احترام گذاردن به نوجوانان محروم می شوند.

عامل دیگر، فقر فرهنگی و نشناختن هویت واقعی جنس مخالف است؛ و شاید این عامل محصول نشناختن قدر خویشتن توسط دختران جوان باشد. اگر دختران به قداست، ارزش، اهمیت و کرامت خویش واقف شوند و در مورد جنس مخالف، رفتاری توأم با متانت و بزرگ منشی و بی اعتنایی داشته باشند و به سادگی در برابر خواسته های جنس مخالف تسلیم نشوند، فرصتی برای انحراف به وجود نمی آید.

متأسفانه عده ای برای دفاع از حقوق زنان خیابانی، این تفکر غلط را تبلیغ می کنند که «فقر اقتصادی» ریشه این معضل اجتماعی است؛ اما به نظر می رسد «فقر و ضعف فرهنگی» بنیاد اصلی این معضل باشد، زیرا برخی از این عناصر اجتماعی نه تنها فقر اقتصادی را لمس نکرده اند، بلکه کمابیش از رفاه اقتصادی و امکانات فراوان برخوردار بوده اند، ولی نگرش آنها نسبت به وجود انسانی خود حقیرانه و پست بوده است. در مقابل، بسیاری از زنان پاک و فرهیخته ایرانی در نهایت فقر اقتصادی، از نظر فرهنگی کاملاً غنی اند و با نهایت عفاف و نجابت، به کارهای سازنده و مثبت می پردازند. آنان زندگی خویش را با تلاش و پشتکار به درستی اداره می کنند و تن به پستی نمی دهند. اما زنانی هستند که در اثر فقر فرهنگی و اخلاقی شدید، خود را ارزان می فروشند، آن هم در شرایطی که هیچ گونه کمبود اقتصادی ندارند و حتی از رفاه بیش از حد برخوردارند. نکته درخور توجه این است که اگر کسی فقر فرهنگی، فکری و اخلاقی نداشته باشد، به خوبی می تواند برای رهایی از چنگال فقر اقتصادی، برنامه ریزی کند.

آیا این دوستی ها به ازدواج منجر می شود؟

تعداد کمی از این دوستی ها در شرایط اضطراری و اجباری برای خروج از مرز روابط نامشروع، به اجرای تشریفات قانونی ازدواج منتهی می شود. این امر در وضعیتی صورت می گیرد که انتخاب همسر و رعایت معیارهای ضروری برای زندگی مشترک ، عملاً امکان پذیر نیست و دو دوست پس از پشت سر گذاشتن تجربهِ روابط نامشروع، ناگزیرند تن به قانون ازدواج بدهند تا به خانواده و جامعه ثابت کنند که انسان های ارزشمندی هستند.

آیا آیندهِ چنین ازدواج هایی قابل پیش بینی است؟

در پاسخ این سؤال باید تعریف مشخصی از دوستی و ازدواج به دست آوریم. نخستین امری که در اثر پیوند دوستی می شکفد، محبت است. متأسفانه دوستی های خیابانی با هیجانات احساسی ناشی از شدت فعالیت غریزه جنسی آغاز می شود و چنین ارتباطی از محبت و عشق به معنای واقعی کلمه خالی است. ازدواج پیوند عمیق میان دو انسان براساس مودّت و حُبّ شدید است. دو انسانی که واقعیت های وجودی یکدیگر را پذیرفته اند در برابر یکدیگر مسئولیت و تعهد احساس می کنند و در حق هم دلسوزی، فداکاری و ایثار روا می دارند.

دوستی های خیابانی، عاری از شکوفایی محبت و عشق واقعی است و بیشتر یک پیوند غریزی است. اگر هم به ازدواج منتهی شود پشتوانه عشق و محبت ندارد و چنین ازدواجی دوام پیدا نمی کند؛ زیرا پسر و دختر جوان بیشتر شریک لذت های جنسی یکدیگر بوده اند و زندگی واقعی پس از ازدواج امری فراتر از ارضای غرایز جنسی است. در تجربهِ این دوستی ها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح یکدیگر به وجود نمی آید، زیرا در اوج هیجانات ناشی از غرایز جنسی، افراد نمی توانند عاقلانه و آگاهانه یکدیگر را بشناسند و انتخاب کنند. اگر هم اجباراً ازدواجی صورت گیرد، پس از مدتی کوتاه به جدایی و طلاق منتهی می شود.

برای پیشگیری از بروز چنین آسیب های اجتماعی، چه پیشنهاداتی دارید؟

پیش از هر چیز باید خانواده ها به نقش حیاتی خود در برابر فرزندان آگاه شوند تا بتوانند الگوهای صحیح رفتاری را به فرزندان ارائه دهند و هویتی سالم و پویا به آنها هدیه کنند. والدین باید به نیازهای عاطفی و روحی فرزندان و شیوه های صحیح پاسخگویی به این نیازها واقف شوند.

از روش های تربیتی مؤثر در این زمینه می توان به این موارد اشاره کرد: تقویت ارزش های اخلاقی، معنوی و انسانی و سست گردانیدن معیارهای صرفاً مادی در نظر جوانان، تقویت و توسعه مراکز ورزشی و تفریحی و برنامه ریزی صحیح برای اوقات فراغت جوانان، ارائه خدمات رفاهی و اجتماعی جهت برطرف کردن کمبودهای عاطفی کودکان و نوجوانان، پرورش احساس عزت نفس و اعتماد به نفس کودک و نوجوان در خانواده و مدرسه، بهسازی وضع خانواده ها از طریق تماس با کارشناسان متخصص در امور خانواده، استفاده از فیلم ها و نوارهای تربیتی، سالم سازی محیط اجتماعی نوجوانان و از بین بردن تبعیض میان طبقات جامعه، آموزش مهارت های حل مسئله به نوجوانان و نیز شیوه های تصمیم گیری، آموزش اصول بهداشت روانی به خانواده ها و فرزندان، پرهیز از سخت گیری و تنبیه و همچنین اجتناب از آسان گیری در تربیت فرزندان ، تشویق فرزندان به رعایت تعادل و دوری از بی بندوباری، برقراری احساس امنیت در خانواده و جامعه و جلوگیری از بروز اضطراب در نوجوانان و جوانان.

توصیه شما به نسل جوان ایرانی چیست؟

سوء استفاده از جاذبه جنسی عاملی برای انحرافات اخلاقی است. این امر مانع از آن است که جوان به ارزش انسانی خود واقف شود، و کسی که نتواند ارزش انسانی خویش را درک کند، به آسانی عظمت خویش را فدای لذت های پوچ و لحظه ای می گرداند و این معامله ای زیانبار است که در بسیاری مواقع ضرر آن قابل جبران نیست. عظمت خود را دریابید.

حکایت بسیار جذاب گروه 99

پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛اما خود نیز علت را نمی دانست.

روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد. پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’ آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم. ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم…’

پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد. نخست وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!! اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.’ پادشاه با تعجب پرسید: ‘گروه 99 چیست؟؟؟’ نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست، باید این  کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!’

پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند.. آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!! او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!! فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛ اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!! آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند. تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند , او فقط تا حد توان کار می کرد!!! پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.

نخست وزیر جواب داد: ‘قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!!!

اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما راضی نیستند

یک داستان عبرت‌آمیز

یک داستان عبرت‌آمیز

 

روزی ، روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت . او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود . با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار می‌کرد و او را با جامه‌های گران‌قیمت و فاخر میآراست و به او از بهترین‌ها هدیه می‌کرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست میداشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی می‌کرد. اما همیشه می‌ترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود. همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه می‌شد، فقط به او اعتماد می‌کرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک می‌کرد. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست می‌داشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع می‌شد .

روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش می‌اندیشید و در عجب بود و با خود می‌گفت: "من 4 همسر دارم ، اما الان که در حال مرگ هستم ، تنها مانده‌ام."

 

بنابراین به همسر چهارمش رجوع کرد و به او گفت: "من از همه بیشتر عاشق تو بوده‌ام. تو را صاحب لباس‌های فاخر کرده‌ام و بیشترین توجه من نسبت به تو بوده است. اکنون من در حال مرگ هستم، آیا با من همراه می‌شوی؟" او جواب داد: "به هیچ وجه!" و در حالی که چیز دیگری می‌گفت از کنار او گذشت. جوابش همچون کاردی در قلب پادشاه فرو رفت.

 

پادشاه غمگین، از همسر سوم سئوال کرد و به او گفت: "در تمام طول زندگی به تو عشق ورزیده‌ام، اما حالا در حال مرگ هستم. آیا تو با من همراه می‌شوی؟" او جواب داد: "نه، زندگی خیلی خوب است و من بعد از مرگ تو دوباره ازدواج خواهم کرد." قلب پادشاه فرو ریخت و بدنش سرد شد.

 

بعد به سوی همسر دومش رفت و گفت: "من همیشه برای کمک نزد تو می‌آمدم و تو همیشه کنارم بودی. اکنون در حال مرگ هستم. آیا تو همراه من می‌آیی؟" او گفت: "متأ سفم، در این مورد نمی‌توانم کمکی به تو بکنم، حداکثر کاری که بتوانم انجام دهم این است که تا سر مزار همراهت بیایم." جواب او همچون گلوله‌ای از آتش پادشاه را ویران کرد.

 

ناگهان صدایی او را خواند، "من با تو خواهم آمد، همراهت هستم، فرقی نمیکند به کجا روی، با تو میآیم." پادشاه نگاهی انداخت، همسر اولش بود! او به علت عدم توجه پادشاه و سوء تغذیه، بسیار نحیف شده بود. پادشاه با اندوهی فراوان گفت: ای کاش زمانی که فرصت بود به تو بیشتر توجه می‌کردم.

در حقیقت، همه ما در زندگی کاری خویش 4 همسر داریم:

همسر چهارم ما، سازمان ما است. بدون توجه به اینکه تا چه حد برایش زمان و امکانات صرف کرده‌ایم و به او پرداخته‌ایم، هنگام ترک سازمان و یا محل خدمت، ما را تنها می‌گذارد.

 

همسر سوم ما، موقعیت ما است که بعد از ما به دیگران انتقال می‌یابد.

 

همسر دوم ما، همکاران هستند. فرقی نمی‌کند چقدر با هم بوده‌ایم، بیشترین کاری که می‌توانند انجام دهند این است که ما را تا محل بعدی همراهی کنند.

 

همسر اول ما، عملکرد ما است . اغلب به دنبال ثروت ، قدرت و خوشی از آن غفلت می‌نماییم. در صورتیکه تنها کسی است که همه جا همراهمان است.

 

همین حالا احیائش کنید، بهبود سازید و مراقبتش کنید.

داستانهای کوتاه

شیطان


دو پسر بچه ایستاده بودند و عبور شیطان را می نگریستند، نیروی مجذوب کننده چشمانش را هنوز به یاد داشتند.
- وای، از تو چه می خواست ؟
- روحم را و از تو چه خواست؟
- سکه ای برای آنکه تلفن کند.
- بهتر است برویم و چیزی بخوریم.
- آری. خیلی دلم می خواهد اما نمی توانم . زیرا تنها سکه ام را به او دادم.
- اشکالی ندارد در عوض من صاحب سکه های فراوانی شده ام.
---------------------------------
سکان را به من بده


خدا با لبخندی مهر آمیز به من می گوید:‹‹آهای دوست داری برای یک مدتی خدا باشی و دنیا را برانی؟››


می گویم:‹‹البته به امتحانش می ارزد.


کجا باید بنشینم ؟


چقدر باید بگیرم ؟


کی وقت ناهاراست ؟


چه موقع کار را تعطیل کنم؟››


خدا می گوید:‹‹ سکان را بده به من! فکر می کنم هنوز آماده نباشی››.

---------------------------------

تصادف


------------


صحنه اول :     مرد می خواست از خیابان اصلی به کوچه فرعی بپیچد . سرعتش را کم کرد ، راهنما زد و پیچید . درست در سر تقاطع با یک موتوری شاخ به شاخ شد . موتوری که با سرعت از فرعی بیرون می آمد ، تعادلش را از دست داد و به زمین خورد . ضربان قلب مرد بالا رفته بود و نفس نفس می زد . با عصبانیت و ترس از اینکه نکند موتوری طوری شده باشد پیاده شد . موتوری سر پا ایستاد . سر زانوهایش خراشیده بود و خاکی شده بود . به غیر از این طوریش نبود . مرد  به او پرخاش کرد : " اینجوری از فرعی بیرون می آیند ، مادر ... ؟ "
لحظه ای بعد مشت موتوری بود که به بینی مرد خورد . هنگامه محشر به پا شد . مردم به دور آنها که دست به یقه شده بودند جمع شدند . موتوری فریاد می زد : بی همه چیز ، چرا فحش ناموسی می دی ؟"


 و مرد نعره می زد :" بی همه چیز تویی ، مردم را جون به لب می کنی ، بی قانونی می کنی و دو قورت و نیمت هم باقیه ؟ " ساعتی بعد مرد و موتوری با بنی و لب خون آلود در راهروی کلانتری نشسته بودند و با چشم و ابرو همدیگر را تهدید می کردند .



صحنه دوم :


مرد خسته از روزی چنین پر دردسر با اعصاب داغون به خانه برگشت . اول کمی با اهل خانه پرخاش کرد . ولی بعد پشیمان شد . تقصیر آنها نبود که تصادف کرده بود و تقصیر آنها نبود که با یک آدم بی منطق دعوایش شده بود . به ناچار برای آنکه کمتر ایجاد تنش کند و آرام بگیرد به اینترنت پناه برد. یکی از وبلاگهای محبوبش را که یکسال بود هر شب می خواند و گهگاه برای آن نظر می داد ُ باز کرد . 


نویسنده این بار نوشته بود :


 " امروز حال مادرم بدتر شده بود . با دکتر تماس گرفتم . گفت باید آمپولی را که گفته بود سریعاً تهیه کنیم . با خواهرم تماس گرفتم. سرکار نبود . برای همکارش پیغام گذاشتم . موتور آقا رضا را قرض گرفتم . اینقدر هول بودم که نفهمیدم چطور از کوچه بیرون آمدم  ، با یک سواری تصادف کردم . می خواستم عذر خواهی کنم که به مادرم فحش داد . خونم به جوش آمد و یک مشت به صورتش زدم .
   نمی دانم اگر خواهرم به موقع پیغام من را دریافت نمی کرد ، مادرم در چه حالی بود .


طالع - روز -اعداد شانس-سنگ خوش یمن

طالع - روز -اعداد شانس-سنگ خوش یمن

 

خصوصیات متولدین ماه های مختلف:سمبل-عنصر-سیاره -روز اقبال-اعداد شانس-سنگ خوش یمن-رنگ
فروردین

سمبل : قوچ

عنصر: آتش

سیاره : مریخ

عضو آسیب پذیر :سر

روز اقبال : سه شنبه

اعداد شانس : 6 ، 9

سنگ خوش یمن: الماس

رنگ : قرمز

فروردینی ها در پی عشق آتشین و پر شورترین عشق ممکن اند

او خود به خود جنس مخالف را جذب می کند . لذتهای جسمانی برای او

بسیار اهمیت دارد و گاه احساس مالکیت شدیدی نسبت به معشوق خود

را دارد
-----------------------------------------اردیبهشت
سمبل : گاو نر

عنصر : خاک

سیاره : ناهید

عضو آسیب پذیر : گردن

روز اقبال : جمعه

اعداد شانس : 4و6

سنگ خوش یمن : زمرد سبز

رنگ : آبی روشن

گل : خشخاش

حیوان : گاو

جذاب است و عشقش تا حدی نفسانی.برای او عشق اهمیت زیادی

دارد و اگر عاشق شود عاشقی فداکار خواهد بودمعمولا صبر میکند

ابتدا طرف مقابل تعهد خود را ثابت کند و سپس خود را در این

تعهد شریک میکند
-----------------------------------------خرداد
سمبل : دو قلوها

عنصر : هوا

سیاره : عطارد

عضو آسیب پذیر : دست و شانه

روز اقبال :چهارشنبه

اعداد شانس : 5و9

سنگ خوش یمن : عقیق

رنگ : زرد

گل : زنبق

حیوان : پروانه

چه راحت میتوان عاشق او شد. جذابیت و شیرینی کلام او به خوبی

بر این مدعاست.او عاشق شادی و خوش بودن است و اگر نتوانی

او را شاد کنی جذابیت خود را از دست می دهی
-----------------------------------------تیر
سمبل : خرچنگ

عنصر : آب

سیاره : ماه

عضو آسیب پذیر : سینه و شکم

روز اقبال : دوشنبه

اعداد شانس :3و7


سنگ خوش یمن : مروارید

رنگ : نقره ایی

حیوان : حیوانات صدفدار

او مانند سیاره خود ، ماه در حال تغییر است اگر به او اطمینان کامل

نداشته باشی هرگز رابطه ی عاشقانه با اونخواهید داشتاو از عشق ورزیدن

لذت می برد و در عوض میخواد آن را دریافت کند
-----------------------------------------مرداد
سمبل : شیر

عنصر :آتش

سیاره : خورشید

عضو آسیب پذیر : قلب و پشت بدن

روز اقبال : یکشنبه

اعداد شانس : 8و9

سنگ خوش یمن : یاقوت

رنگ : زرد

گل : آفتابگردان

حیوان : گربه سانان

عاشق عاشق شدن است و معشوق خود را غرق هدایای خود می کند
تلاش می کند تا رابطه ی عاشقانه ی بی نقصی را خلق کند
-----------------------------------------شهریور
سمبل : باکره

عنصر : خاک

سیاره : عطارد

عضو آسیب پذیر : سیستم عصبی

روز اقبال : چهارشنبه

اعداد شانس : 3و5

سنگ خوش یمن : یاقئت کبود

رنگ : سبز

گل : بنفشه

حیوان : سگ کوچک – گربه
می تواند چنان تودار باشد که به نظر برسد که از برخورد با دیگران
منع شده .ولی آن گاه که به عشق واقعی خود دست پیدا کند دیگر این ویژگی او
را نخواهید دید.برای چنین انسان فدکارومهربان تحمل سختی بسیار با ارزش است
او به آسانی در عشق گول نمی خورد چون می داند در پی چیست
-----------------------------------------مهر
سمبل : ترازو

عنصر : هوا

سیاره : ونوس

عضو آسیب پذیر : کمر و کلیه ها

روز اقبال : جمعه

اعداد شانس : 6و9

سنگ خوش یمن : الماس

رنگ : آبی و بنفش

گل : سرخ

حیوان : خزندگان

او می تواند دوست خوب و میزبانی عالی باشد او در سیاست

دومی ندارد.

-----------------------------------------

آبان


سمبل : عقرب

عنصر : آب

سیاره : پلوتون

روز اقبال : سه شنبه

اعداد شانس : 2و4

سنگ خوش یمن : یاقوت زرد

رنگ : قرمز

حیوان : حشرات
مرموز است ولی میتواند عاشق باشد.از حمایت دیگران لذت می برد
او می تواند حسود و تودار باشد.با کسی که حس کند قابل اطمینان است
کنار می آید
-----------------------------------------

آذر


سمبل : کمان دار

عنصر : آتش

سیاره : ژوپیتر

عضو آسیب پذیر : کبد

روز اقبال : پنج شنبه

اعداد شانس : 5و7

سنگ خوش یمن : فیروزه

رنگ : ارغوانی

گل : نرگس

حیوان : اسب

اگر شخص مورد علاقه اش را پیدا کند وفادار است.مشکل اینجاست
که خواسته اش را بیان نمی کند و صبر میکند تا خودتان حدس بزنید
-----------------------------------------دی
سمبل : بز

عنصر سمبل : بز

عنصر : خاک

سیاره : زحل

عضو آسیب پذیر : زانو- استخوان

روز اقبال : شنبه

اعداد شانس :8و9

سنگ خوش یمن : عقیق رنگارنگ

رنگ : سیاه و قهوه ایی
عجله ایی در عشق ندارد.نه به سرعت عاشق می شود نه به
سادگی راز دل خود را می گوید او همواره در حرکت است ولی
نمی داند چرا.فقط می داند باید موفق شود اگر فکر میکنید می توانید
او را از رسیدن به هدفش باز دارید و به سمت خود جذب
کنید سخت در اشتباهید

-----------------------------------------بهمن
سمبل : آب گیر

عنصر : هوا

سیاره : زهره

عضو آسیب پذیر : مچ و ساق پاها

روز اقبال : چهارشنبه

اعداد شانس : 1و7

سنگ خوش یمن : یاقوت ارغوانی

رنگ : آبی

حیوان : پرندگان درشت اندام

اگر عاشق متولد بهمن باشید با تمام وجود عاشق شما خواهد شد

تنها نکته ایی که باید از آن دوری جویید این است که بر سر راه

پیشرفت او قرار نگیرید. او عاشقی صادق است. دیر عصبانی

می شود. آزار دهنده نیست .برنامه های خودش را دارد .هرگز تغییر

نخواهد کرد.اگر نتوانید خود را با ایده های گوناگون مذهبی ،فرهنگی

و اجتماعی او هماهنگ کنید هرگز شانسی برای دستیابی به عشق پایدار

او نخواهید داشت

-----------------------------------------اسفند
سمبل : دو ماهی که خلاف جهت هم شنا می کنند

عنصر : آب

سیاره : نپتون

عضو آسیب پذیر : پاها

روز اقبال : جمعه

اعداد شانس : 2و6

سنگ خوش یمن : یاقوت کبود

رنگ : سبز روشن

گل : نسرین

حیوان : ماهی

او به پای معشوق فداکاری های بسیار می کند

اگر عاشق شماست واقعا خوشبختید.

برای حفظ این رابطه از هیچ کاری رویگردان نیست

مادامی که به او وفادار باشید از آن شما خواهد بود

تست شخصیت شناسی

تست شخصیت شناسی

 

به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد و جوابی را که انتخاب می کنید یادداشت کنید که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع کنید:1) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟
الف _ صبح،
ب- عصر و غروب،
ج _ شب
۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟
الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند،
ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم،
ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو،
د _ آهسته و سربه زیر، ه- - خیلى آهسته
۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛
الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید،
ب- دستها را در هم قلاب مى کنید،
ج _ یک یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید،
د _ دست به شخصى که با او صحبت مى کنید، مى زنید،
و ه-_ با گوش خود بازى مى کنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مىکنید
۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟
الف _ زانوها خم و پاها تقریباً کنار هم،
ب- چهارزانو،
ج _ پاى صاف و دراز به بیرون،
د _ یک پا زیر دیگرى خم
۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟
الف _ خنده اى بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده،
ب _ خنده، اما نه بلند،
ج _ با پوزخند کوچک،
د _ لبخند بزرگ،
ه_ لبخند کوچک
۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛
الف _ با صداى بلند سلام و حرکتى که همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید
ب _ با صداى آرامتر سلام مى کنید و سریع به دنبال شخصى که مى شناسید، مى گردید
ج _ در حد امکان آرام وارد مى شوید، سعى مى کنید به نظر سایرین نیایید
۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛
الف _ از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى کنید
ب _ بسختى ناراحت مى شوید
ج _ حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود
۸) کدامیک از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟
الف- قرمز یا نارنجى
ب- سیاه
ج- زرد یا آبى کمرنگ
د- سبز
ه- آبى تیره یا ارغوانى
و- سفید
ز- قهوه اى، خاکسترى، بنفش
۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟
الف- به پشت
ب- روى شکم (دمر)
ج- به پهلو و کمى خم و دایره اى
د- سر بر روى یک دست
ه- سر زیر پتو یا ملافه...
۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید که:
الف- از جایى مى افتید.
ب- مشغول جنگ و دعوا هستید.
ج- به دنبال کسى یا چیزى هستید.
د- پرواز مى کنید یا در آب غوطه ورید.
ه- اصلاً خواب نمى بینید.
و- معمولاً خواب هاى خوش مى بینید
امتیازات

سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز)

سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)

سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز)

سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز)

سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)

سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)

سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)

سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)

سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، و (۱ امتیاز)

خب، امتیازهایتان را جمع زدید. عدد به دست آمده را با جدول مقابل مقایسه کنید و شخصیت خودتان را بشناسید.
نتیجه گیرى
* اگر امتیاز شما بالاى ۶۰ است: دیگران در ارتباط و رفتار با شما شدیداً مراقب و هوشیار هستند آنها شما را مغرور، خودمحور و بى نهایت سلطه جو مى دانند، گرچه شما را تحسین مى کنند و به ظاهر مى گویند«کاش من جاى تو بودم!!» اما معمولاً به شما اعتماد ندارند و نسبت به ایجاد رابطه اى عمیق و دوستانه بى میل و فرارى هستند.

* اگر از ۵۱ تا ۶۰ امتیاز دارید: بدانید دوستان شما را تحریک پذیر مى دانند، بدون فکر عمل مى کنیدو سریع از موضوعات ناخوشایند برآشفته مى شوید ، علاقه مند به رهبرى جمع و تصمیم گیریهاى سریع دارید (هرچند اغلب درست از کار درنمى آیند!) دیگران شما را جسور و اهل مخاطره مى دانند. کسى که همه چیز را تجربه و امتحان مى کند، از ماجراجویى لذت مى برد و در مجموع به دلیل ایجاد شرایط و بستر
هیجانات توسط شما، از همراهى تان لذت مى برند.

* اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید: به خود امیدوار باشید ، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم کننده و جالب و جذاب مى بینند. شما دائماً مرکز توجه جمع هستید و از تعادل رفتارى خوبى بهره مند هستید. فردى مهربان، ملاحظه کار و فهمیده به نظر مى رسید. قادر هستید به موقع باعث شادى و خوشى دوستانتان شوید و اسباب هلهله و خنده آنها را فراهم کنید و در همان شرایط و در صورت لزوم بهترین کمک بر اعضاى گروه هستید.

* اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد: بدانید در نظر سایرین معقول، هوشیار، دقیق ، ملاحظه کار و اهل عمل هستید. همه مى دانند شما باهوش و با استعداد هستید اما مهمتر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگى با دیگران باب دوستى را باز نمى کنید. اما اگر با کسى دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید. اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستانتان را دارید گرچه سخت دوست مى شوید اما سخت تر دوستى ها را رها مى کنید.

* از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز : در نظر سایرین فردى زحمت کش هستید اما متأسفانه گاهى اوقات ایرادگیر هستید. شما بسیار بسیار محتاط و بى نهایت ملاحظه کار به نظر مى رسید. زحمتکشى که در کمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بردوش مى کشد و بدون فکر و براساس تحریک لحظه اى و آنى هرگز نظر نمى دهد. دیگران مى دانند شما همیشه تمام جوانب کارها را مى سنجید و سپس تصمیم مى گیرید.

* و اگر کمتر از ۲۱ امتیاز داشتید: دیگران شما را خجالتى، عصبى و آدمى شکاک و دودل مى دانند شخصى که همیشه سایرین به عوض او فکر مى کنند، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى کنند. کسى که اصلاً تمایل به درگیرشدن در کارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندارد