عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

کاش

کاش . . .

کاش در روی زمین ظلم از آغاز نبود

زندگی ، اینهمه پیچیده و پر راز نبود

صحبت از بستن و زنجیر نمی کرد کسی

کاش در حد قفس ، وسعت پرواز نبود

جوجه ها کاش ، ز پرواز نمی ترسیدند

آسمان ، در قرق قرقی و شهباز نبود

محتسب ، کار به مستان گذرگاه نداشت

کاش ، جز میکده ها جای دگر باز نبود

کاش دستی که سبوهای خرابات شکست

غـافـل از آه جـگر سـوز سبو سـاز نبـود

صحبت از خوب و بد زاغ و زغن نیست ولی

بلبلی ، با زغنی کاش ، همـاواز نبود

شعله ای کاش نمی سوخت پری را هرگز

از ازل شمـع چنـین دلبر و طـناز نبـود

باغ ، در چنـبره ی خار گـرفـتار نبـود

کاش در مسلک نیکان ، سخن از ناز نبود

کاش « کیوان » به مدار دگری می چرخید

کاش در چرخه ی ما ، غمزه و غماز نبود

عشق یگانه

عشق یگانه

به یقین، فلسفه خلقت دنیا عشق است

آنچه نقش است در این گنبد مینا، عشق است

اهرمن، سیب، هوس، وسوسه، غفلت... بس کن

علت معجزه آدم و حوا، عشق است

بیدلی گفت به من حضرت دل آیینه ست

آنچه نقش است در این آینه، تنها عشق است

در شب قدر که برتر ز هزاران ماه است

حاجت آینه از حضرت یکتا، عشق است

آنچه لبخند نشانده است به لبها، مهر است

آنچه امید نهاده ست به دلها، عشق است

شکل یک راز قشنگ است، تماشا دارد

گل صد جلوه صحرای معما، عشق است

« از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»

بهترین زمزمه در گوش دل ما، عشق است

هر چه حسن است، تعلق به جمالش دارد

آنچه دل می برد از عقل، به مولا عشق است

قصه «مولوی» و «شمس» اگر شیرین است

علت آنست که معشوقه آنها، عشق است

راز شوریدگی «فائز» و «باباطاهر»

علت بیدلی «حافظ» و «نیما»، عشق است

نفس عشق، شفا بخش دل «مجنون» است

تسلیت گوی دل خسته «لیلا»، عشق است

روح «فرهاد»، گرفتار تب «شیرین» است

علت سوختن «وامق» و «عذرا»، عشق است

به گل سرخ قسم، «یوسف» دل معصوم است

ای ندامت نفسان، درد «زلیخا» عشق است

باز هم حادثه سیب که می افتد سرخ

جای شک نیست که تقدیر دل ما، عشق است

بچگی

فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست... اما حیف این تازه اول یک زندگیست... زندگی چیزیست شبیه یک حباب.. عشق آبادیه زیبایی در سراب... فاصله با آرزو های ما چه کرد... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد

 کاش میدانستم زندگی با همه ی وسعت خویش محعشق یک کلمه نیست عشق یعنی بودن یعنی شدن یعنی گشتن . عشق امروز و فردا و پس فردا نیست. عشق یعنی زندگی تا به ابد عشق یعنی بودن با یک هدف عشق یعنی تعلق عشق یعنی ............................................................. این است زندگی بی سر نوشت این است عاقبتفل ساده ی غم خوردن نیست

زندگی در چشم من شب های بی مهتاب را ماند،
شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند،
ابر بی باران اندوهم،
خار خشک سینه ی کوهم .سال ها رفته ست کز هر آرزو خالی ست آغوشم .نغمه پرداز جمال و عشق بودم – آه حالیا ، خاموش خاموشم ،
یاد از خاطر فراموشم
ناله من می تراود از در و دیوار
آسمان ، اما سراپا گوش و خاموش است!همزبانی نیست تا گویم به زاری: - ای دریغدیگرم مستی نمی بخشد شراب،
جام من خالی شده ست از شعر ناب،
ساز من: فریاد های بی جواب!نرم نرم از راه دور
روز ، چون گل می شکوفد بر فراز کوه
روشنایی می رود در اسمان بالا
ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است ، اما من:هم چنان در ظلمت شب های بی مهتاب ،
هم چنان پژمرده در پهنای این مرداب ،
هم چنان لبریز از اندوه می پرسم :-"جام اگر بشکست....؟
ساز اگر بگسست...؟
شعر اگر دیگر به دل ننشست...؟"

امید

میگن پشت هر سختی امیده  بعدش هم صبح سپیده  نا امید از حق نباشید ای دل از خانه بریده 

پس کو اون امید کو  اون صبح سپید؟؟؟؟؟؟

من که فکر نکنم که واسه این زخما مرهم باشه تو این دنیایی که مثل کهکشونه ،  واقعا  کی به کیه؟؟؟؟

 

به خدا منم نمیخوام همش از غم بنویسم . بارها اومدم سراغ این وبلا گ که از خوشی بنویسم اما هر وقت سر انگشتام به کلیدهای این صفحه کلید میخوره

 خودش حرکت می کنه و من وقتی متوجه میشم که ثبت هم شده مطالبم وقتی میخونم میبینم بازم غمه

ببخشید ! شاید این اخریش باشه که می نویسم یعنی مطلب اخر . متن اخر یا شاید هم نفس اخر این وبلاگ.....

 

 میدونی سخت ترین روز چه روزیه ؟؟؟

روزی که قلبهایی که در کنار هم برای هم می تپیدن از هم جدا بشن

دلهایی که محرم هم بودن محرم دل کس دیگری بشن

نگا من هنوز نفس میکشم ... هنوز راه میرم ... هنوز میتونم ببینم ... بشنوم ... دل مرده ام رو با خودم هر جا که میرم به دوش میکشم ... مرگ تدریجی روحم رو که ذره ذره تاریک و تاریک تر میشه رو جلوی چشمام میبینم ... دیگه جرقه ی سلولهای مغزم نمی تونن فاصله ی بین سطرهای خالیه کاغذ رو پر کن ... دیگه اشکی توی چشمم نمونده که سر قبر آرزوهای مرده ام بریزم ... دیگه برام کبریتی نمونده که باهاش برگهای خشگ غمم رو به آتیش بکشم و با گرمای شعله اش دلمو گرم کنم ... مدتهاست که منتظر پایان این کابوس و بیدار شدن از این خواب لعنتیم ... کابوسی که خیلی وقته دارم میبینم ... رویایی که بیدار شدن ازش به قیمت زندگی تموم میشه ... من هنوز راه میرم ... میبینم ... میشنوم ... نفس میکشم ... ولی زنده نیستم ... خیلی وقته مرده ام ... شاید این سوختن خوشتر از آن افروختن باشد

بعضی وقتا به خودم می گم چرا دلت واسه کسی می تپه که یه بار غرورتو له کرد ، عشقتو بی ارزش خوند ، قلبتو شکست ٫ چرا ازش کینه به دل نمیگیری ؟؟ چرا  ... اما هر بار یه چیزی که نمی دونم چیه ! این همه سند و عدله رو بدون هیچ دلیلی توجیه می کنه ، و تمام اون افکار رو وتو میکنه و حکم به تپیدن دلم میده !

شاید دلیلش اون قولی باشه که درست دو سال پیش تو همین ماه رمضان به خودم دادم !قول دادم هیچ وقت جواب نامردی رو با نامردی ندم ، من دو سال پیش کینه و نفرتو تو دلم کشتم ! هنوز اون سه تا قانون رو روی دیوار اتاقم دارم که هر بار چشمم بهش میفته یاد قولی میفتم که یه روزی به خودم دادم ، قولمو هیچ وقت فراموش نمی کنم  :

*** یادم باشد دلی را نشکنم

*** یادم باشد خاطری را آزرده نکنم

*** یادم باشد همیشه عشق بورزم ، دوست بدارم ...

ای کاش سرنوشت ٫ جز این می نوشت ...

برای تو

عشق عشق یعنی :خواستن ،اما نگفتن

 

عشق یعنی :سوختن ،اما ساختن

 

عشق یعنی :طغیان دل ،اما لب فرو بستن

 

عشق یعنی :با چشم سخن گفتن و با حسرت سکوت کردن

 

عشق یعنی :راز ،رازی که حتی معشوق هم نداند

 

عشق یعنی :خواستن برای دوست،

 

زیستن برای دوست،

 

بودن برای دوست،

 

مردن برای دوست،

 

بی آنکه باشی و بخواهی که باشی

.

عشق یعنی :

 

مناجات شبهای تنهایی،وضو با قطرات اشک گرفتن.

 

عشق یعنی :روزی بی صدا ،بار سفر بستن و رفتن

 

عشق یعنی :

 

پرستش بدون چشمداشت

 

نیایش ،بدون خواهش

 

ستایش ؛بی صدا

 

رفاقت ،بی جفا

 

صداقت ،بی ریا

 

عشق یعنی:

 

 چون خورشید تابیدن بر شبهای دوست

 

و چون برف ،ذوب شدن بر غم های دوست

جوانمرد

ای جوانمرد!

 

 

         در این راه مرد باش

 

 

 

                        و در مردی فرد باش

 

       

                                        و با دل پر درد باش...

 

 

 

 

         کار خام مکن و هر کاری کنی جز تمام مکن...

 

 

 

 

در هوا و هوس مقام مکن

 

            

                 و هوا و حرص را بر خود رام مکن... 

 

ای عزیز پیشینگان را یاد کن و خانه طاعت خود آباد کن،

 

 

بنگر همرهان کجا شدند و چرا از تو جدا شدند..

 

 

دی کجا رفت و امروز کجا می رود...

 

 

نماز را قضا هست و صحبت را قضا نیست ...

 

و چنین نقدی را از کف دادن روا نیست.. نماز را به حقیقت قضا توان کردن قضای صحبت یاران نمیتوان کردن

عشق در اسلام

دیدگاه‌های فرهنگی

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولا ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.

عشق در فرهنگ ایرانی

در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد،که برخی از زمانهای دور وجود داشته‌است.درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد.واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد.مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا میرود.در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و ... به یان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و راعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداخته‌اند.در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق میرسیدند که بدان عشق الهی میگفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرائیده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند.پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.

دیدگاه‌های مذهبی

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است وادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد وآنکه پرستیده می‌شود تفاوت وجود دارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

اسلام

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:

و از نشانه‏های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان دوستی و رحمت قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‏اندیشند قطعا نشانه‏هایی است.

بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، اظهار (بیان) عشق میان دختر و پسر (حتی به منظور ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه در میان است، اگرچه خواستگاری، بدون بیان عشق، برای ازدواج مانعی ندارد.[۴] تا وقتی که مفسده‌ای در میان نباشد، صرفِ داشتنِ محبت و عشقِ قلبی (بدون اظهار آن) اشکالی ندارد.

مسیحیت

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آنها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتی ۸-۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پانیده‌است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

مباحث مربوط به تعریف عشق

در اغلب لغت نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.

به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیا مانند یک خانه معمولا به صورت نگهداری و محافظت از آنها و یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.

1-« دوستی » - رابطه یا همکاری مناسب بین دوفرد.

2-« وصال » - ذوب شدن عاشق در معشوق ؛ حالت نهایی عشق راستین.

3-« خانواده » - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.

4-« پیوند روحی » - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.

توماس جای اورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقا شخصیت صورت می‌پذیرد. اورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.

منشا شیمیایی عشق

بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از : تستسترون ، اوستروژن ، دوپامین ، نورفینفرین ، سروتونین ، اوکنسیتوسین و وازوپرسین . درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولا دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [ به طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml ] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml],[۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NT‌ها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریبا برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»

دیدگاه‌های علمی درمورد عشق

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان شناسی تکاملی ، زیست شناسی تکاملی، مردم شناسی ، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدلهای زیست شناشی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف ، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولا در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.