بگذر ز من ای آشنا
چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو
چون دیگران با سرگذشتم
میخواهم عشقت در دل بمیرد
می خواهم تا دیگر
در سر یادت پایان گیرد
بگذر ز من ای آشنا
چون از تو من دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو
چون دیگران با سرگذشتم
هر عشقی میمیرد
خاموشی می گیرد
عشق تو نمی میرد
باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمی گیرد
علی در عرش بالا بی نظیر است علی بر عالم و آدم امیر است
به عشق نام مولایم نوشتم چه عیدی بهتر از عید غدیر است . . .؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
میثم بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا