دلم تنگ است
دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته...
خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟!
نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟
که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟
مرا اینگونه باور کن....
دیدی غزلی سرود ؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود .
افتاد. شکست . زیر باران پوسید .
آدم که نکشته بود
عاشق شده بود .