عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت
عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

عـــــشـــــــــــــقهای ســــــــــــــــــوخــــتــــــــــه

همیشه حــــــرارت لازم نیست، گـــــاه از ســـــردی یک نگاه میتوان آتـــش گرفــــــت

خنده های

خنده های زورکی اشکای یواشکی

شبو روزی بی هدف لحظه های الکی

ساعتای پر سوال دلخوشیها تو خیال

حسرت پرنده ی دل که نداره پر و بال

این دو روز رندگی کی شده تو کهنه گی

می دونم دیگه بریدی تو هوای خستگی

می دونم خسته شدی مرغ پر بسته شدی

میدونم طاقت نداری واسه سوز تشنگی

دل خوشیا یه لحظه به خندش نمی ارزه

از همه کس طلبکار یه دنیا زیر قرضه

نه خط خطی نه ساده مسافره گم و گیج

یه جاده سخت و دشوار به مقصد پر از نیش

هوای تازه می خوای نگاه بی بهونه

خود خوده صداقت جوابه عاشقانه

یه حرفه راستی راستی از ته دل می خواستی

اون که بسازه از نو تو رو با همه کاستی

یک شبه بارونی بسه برای از نو تر شدن

یک گل شمعدونی بسه برای عاشق تر شدن

دروغ چرا؟

دیگه دروغ چرا؟

امشب واسه اولین بار دلم واسش تنگ شد . دوباره....

اون که قرار نیست بیاد و اینجا رو بخونه . پس بذار بگم . بابا ملت دلم واسش تنگ شده . واسه فرهنگم .واسه عشقمون . واسه دلتنگیائی که داشتیم . واسه دعواهامون.....

بابا دلم واسش تنگ شده . از وقتی رفته دیگه نتونستم شعر بگم  حتی دیگه نتونتم عاشق کسی بشم . خیلی سعی کردم ولی نشد......

خدایا کمکم کن یه بار دیگه.....

خدایا یه بار دیگه کمکم کن.....

 

تشویق به ازدواج کرد و ازدواج نکردن

مقدمه

بخش دوم از قسمت مربوط به عادات از کتاب (( محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء ))

بسم اللّه الرحمن الرحیم

سپاس خداى را که تیرهاى اندیشه درباره شگفتیهاى آفرینش او به جایى نرسد، و عقل و خرد به هنگام تفکر در بدایع نخستینش جز آنکه سرگردان و متحیر بماند، راه به جایى نبرد، در صورتى که همواره نعمتهاى لطیف او براى جهانیان یکى پس از دیگرى ، چه بخواهند و چه نخواهند استمرار دارد؛ و از جمله الطاف زیبایش آن است که از آب بشرى را آفرید و او را وابسته و خویشاوند قرار داد و بر مخلوقات شهوت را مسلط کرد تا بدان وسیله ناخواسته وادار به تولید مثل شوند و از این راه به حکم جبر و بدون اختیار نسلشان باقى بماند؛ وانگهى مساءله انساب را مهم شمرده و به آن ارج نهاده است و بدان وسیله زنا را حرام داشته و به خاطر منع و جلوگیرى از آن این عمل را سخت زشت شمرده و ارتکاب آن را هرزگى و کار زشت دانسته است و مردم را به ازدواج دعوت کرده و به صورت امرى مستحب و فرمانى الهى بر آن تشویق کرده است .

پاک و منزه است خداوندى که مرگ را بر بندگان مقرر فرموده و بدان وسیله آنان را محکوم به مرگ و در هم شکستگى کرده و از طرفى بذر نطفه ها را در زمین رحمها پراکنده ساخته و افراد جدیدى از آن به وجود آورده و آن را وسیله جبران مرگ قرار داده است ، تا آنان را آگاه کند که دریاى مقدرات او از لحاظ سود و زیان ، خیر و شر، دشوار و آسان ، پیچیده و گسترده ، براى جهانیان فیض بخش است .

و درود بر محمّد (ص ) که براى بیم و امید دادن برانگیخته شده است و بر آل و اصحاب او، درودى که حسابگران از عهده شمارش و اندازه آن برنیایند و سلامى فراوان بر ایشان باد!

بارى ، براستى که ازدواج پشتوانه دین و خوار کننده شیاطین و در مقابل دشمن خدا دژ استوارى است و وسیله زیاد شدن افرادى است ک سرور انبیا (ص ) بدان وسیله بر دیگر پیامبران مباهات مى کند. بنابراین چقدر بجاست که وسایل ازدواج را فراهم و آداب و سنن آن را حفظ کنند. از این رو باید اهداف و نیازمندیهاى آن را شرح و فصول و ابواب آن را تفضیل داد و آن مقدار از احکام نکاح را که داراى اهمیت است در سه باب به شرح زیر بیان مى شود:

باب اول در تشویق به ازدواج کرد و ازدواج نکردن .

باب دوم در آدابى که باید در عقد و عقد کنندگان رعایت شود.

باب سوم در آداب معاشرت پس از عقد تا زمان جدایى .

ادامه مطلب ...

زیبا

مردی در نمایشگاهی گلدان می فروخت . زنی نزدیک شد و اجناس او

 

رابررسی کرد .

بعضی ها ساده و بدون تزئین بودند ، اما بعضی ها هم طرح های ظریفی

 

داشتند .

زن ، قیمت گلدان ها را پرسید و شگفت زده دریافت که قیمت همه ی آنها

 

یکی است .

او پرسید : « چرا گلدان های نقش دار و گلدان های ساده ، یک قیمت

 

هستند ؟ چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است ،

 

همان پول گلدان ساده را می گیری ؟ »

فروشنده گفت : « من هنرمندم . قیمت گلدانی را که ساخته ام می گیرم .

 

زیبایی ، رایگان است . »

دخترک

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود

دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش برود و یا پسر خا له اش با ان همه احساس و ابراز محبت و انوقت او عاشق بی احساس ترین ادم دنیا شده بود در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند

عاشق این شعرم...

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا

روزگاری

روزگاری یک نگه گرمای صد اغوش داشت اشک عاشق مزه ی گل چشمه های نوش داشت یک نوازش میزد اتش بر دل هر بیقرار یک سخن پویایی یک بستر گل پوش داشت خنده ها بوی خوش عشق و محبت داشتند چشمها گیرایی یک چشمه ی خود جوش داشت ای که اغوشت ز سردی میزند پهلو به غم یاد ان روزی که اغوشت تب اغوش داشت

گریه نمی کنم

گریه نمی کنم، نه اینکه سنگم 




مرد برای هضم دلتنگی هاش 



گریه نمی کنه،  قدم می زنه 



گریه نمی کنم، نه اینکه خوبم 



نه اینکه دردی نیست، نه اینکه شادم 



یه اتفاق نصف، نیمه ام که 



یهو میونه، زندگی افتادم 



یه ماجرای تلخ ناگزیرم 



یه کهکشونم ولی بی ستاره 



یه قهوه که، هر چی شکر بریزی 



بازم همون تلخی نابو داره 



اگه یکی باشه منو بفهمه 



براش غرورمو بهم می زنم 



گریه که سهله، زیر چتر شونش 



تا آخره دنیا قدم می زنم 

 


گریه غرورمو بهم می زنه 

سوالاتی که در خواستگاری باید پرسیده شود

چه سئوالاتی در جلسات آشنایی دختر و پسر جهت خواستگاری و ازدواج باید مطرح شود:

ما در این مقاله سعی داریم تا نحوه ساختن سئوال را در این جلسات برای شما بازگو کنیم .

در طرح سئوالات جلسه خواستگاری و شناسایی دختر و پسر، که به آن ها  کمک می کند تا نسبت به طرف مقابل شناخت عقلانی ( نه احساسی) کسب کنند شرایطی حائز اهمیت است که بعضی از آنها به قرار ذیل است:

ادامه مطلب ...