-
بعضی وقتهــآ
شنبه 4 خردادماه سال 1392 13:05
بعضی وقتهــآ... از شدت دلتنگیــــ ، گریهــ کهــــ هیچ...!!! دلــ♥ــَت می خــوآهــَد ؛ هــآی هــــآی بمیــــری...! دل اگر بســــــتی ، محـــــــکم نبند! مراقب باش گره کور نزنی...! او میـــــــــــــــــــــــرود! آنوقت تو میمانی و یک گره کور...!!! نــذر ڪـرכه ام اگـر نیآیـے ، پیـآכه از یآכت بــِروَمـ ...!
-
امـشبـ
شنبه 4 خردادماه سال 1392 12:54
امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم ! نـه آغـوشـتـ رآ نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ... فقـطـ بـیـآ مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم هـمیـن کـآفـی استـ بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم تـو فقـط بـیــآ . . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 خردادماه سال 1392 12:52
هَمیشـِـــہ آز آمَدن "ن " بَر سر " کَلـــِـــــمآت " می تَرســـَــمـ . نَــ دآشتـــَـن تُو ... نـَـ بُودَنـــ تُو ... نــَ مآندَنــــ تُو ... کآشـــ آیــن بآر حدآقل " دلِ وآژه " برآیــَــمـ مــی سُوختـــــــــ و خَبــَر میــــدآد آز " نـَـ رفتــــن " تُو
-
هـــــــر نفـــس
شنبه 4 خردادماه سال 1392 12:51
هـــــــر نفـــس ، درد اســـت که میکشـــم !!! ای کــاش یا بـــــــــــودی ، یـــــا اصـــلا نبودی !!! ایـــــن که هســـتی و کنــــارم نیســــتی ... دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد . . . .
-
بـی تــفـآوتـیهـآ
شنبه 4 خردادماه سال 1392 12:50
ایـن بـی تــفـآوتـیهـآ... ایــن بـی خــَـبــَـری هــآ... گــآهی دیــدآر از ســَـر اجـبـآر... نــَـبـودَن هآ ... نـَـدیــدَن هــآ .... یــَـعـنـی بــُـرو ...! گـــآهــی چـِـقــَـدر خِــنـگ مـیـشــویـم ...!
-
هی لعنتی ...
شنبه 4 خردادماه سال 1392 12:48
هی لعنتی ... اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ... شاید عاشقت بودم،روزی .....! ولی ببین بی تو هم زنده ام، هم زندگی میکنم ... فقط گاهی در این میان، یادت ... زهر میکند به کامم زندگی را ... همیــــــــن...
-
سرنوشت
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 10:26
ای سرنوشت ما ادمیم... به سر نوشت بگویید اسباب بازی هایت بی جان نیستند ادمند........ می شکنند ........ کمی ارامتر ... اخر ای سرنوشت .....
-
فراتر از کلیک کردن
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1392 07:36
می خواهید بدونید اسمتون چندمین اسم معروف دنیاست؟ اینجا کلیک کنید! تو مغز شما چی داره می گذره ؟ این برنامه فکر شما را می خواند مشاده ی اسم خود به خط میخی:لطفاً اسم خود را به انگلیسی وارد کنید سپس اسم خود را به خط میخی پارسی باستان ببینید. برای وارد کردن نام خود اینجا کلیک کنید. این خط مربوط به دوران هخامشی است. حدس زدن...
-
اندیشه
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 07:57
دوستی ها بیرنگ .....بی کسی ها پیداست ..... راست میگفت سهراب .....آدم اینجا تنهاست می دونی بعضی روزا دیگه نه خاطــــره . . . نه بـــــغض . . . نه اشکـــــــــــــ . . . هیچ کدوم دردی ازت دوا نمی کنه می شینی و زل می زنی یه گوشه زانوهاتو بغـــــــــل می کنی و با خودت میگی دیگــــــــــــــه زورمـــــــــــــ نمی...
-
درد دل
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 07:53
خوابِ اصحـاب کهـف ، یک شوخی ست ! در سرزمینِ من، ... یک روز هم که بخوابی از یــــاد می روی دلیل سرگیجه هام چرخش کره زمین نیس چرخش ۱۸۰ درجه ایه آدماس !! میشه تنهایی بازی کرد میشه تنهایی خندید میشه تنهایی سفر کرد ولی خیلی سخته تنهایی تنهایی را تحمل کرد !!!! + وقتی تلاش میکنی یه نفر رو بیشتر از ظرفیتش بزرگ کنی .... منتظر...
-
کجایی
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 07:51
آلیس کجایی؟! بیا... اینجا عجیب ترین سرزمین دنیاست... مقصد ... مال ِ شهر ِ قصّه ی ِ بچه گی هاست ... دنیای ِ آدم بزرگ ها ... فقط جاده دارد ...! یکی میگفت : باید از کنار مشکلات زندگی با سرعت عبور کنی و بگی: مییییگ میییییگ !!! اما انگار نمی دونست مشکلات نشستن رومون و میگن : انگوررررررری ، انگوررررررری ! دیروز ، پینوکیو...
-
حرف دل
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 07:49
بهار و این همه دلگیری ؟؟ کسی فصل ها را جا به جا نکرده ؟؟! دوست داشتن ” ﯾﻌﻨﯽ.. حـــــتی اگه … ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ !! بدونی نمیشه !! … ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ! ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ… ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺷﻮ… بــه سلــامتــی تمـــام لحظــاتـــ شیــریـــن زندگیمــــون ک ــه تـــا اومـدیـــم لــذتشـــو ببــریـــم یــا زود تمـــوم شــد یـــا سـریـــع واسمـــون...
-
چه زیبـا اجرا میکنـی
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 14:09
عزیزم چه زیبـا اجرا میکنـی خط به خط تمام گفتــــه هایم را خواســـته هایم را هه !!!!! امـــــا برای دیگری!
-
مشکل ...
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 14:06
نمی دانم مشکل از کجاست... از صبر یا کاسه ؟ این روزها زیاد لبریز می شود...
-
چه می کنی ؟
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 14:06
نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی ؟ یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی ؟ اصلا همه را پاک کن ... هر آنچه از من داری... از من که چیزی کم نمی شود ...فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟ شاید نکند آن را هم پاک کرده ای ؟ نـــــــــــــــــــــــــه !!! شدنی نیست ... نمی توانی آنچه را نداشتی پاک کنی !!!
-
« یادت میاد عزیزم؟ »
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 13:58
یادت میاد عزیزم چطور شدیم آشنا؟ با هم قدم میزدیم درست مثل عاشقا؟ یادت میاد عزیزم با هم قرار میذاشتیم؟ تو باغچه ی محبت گل عشقو میکاشتیم؟ یادت میاد عزیزم میشستم چشم به راهت؟ جون میگرفتم من با دیدن روی ماهت؟ یادت میاد عزیزم که جات بود درآغوشم؟ میگفتی عطر تنت نمیشه فراموشم؟ یادت میاد عزیزم بودم محو تار موت؟ آرزوم این بود...
-
انتهای راه
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 13:44
تا انتهای راه باید رفت............ وقتی احساس می کنید دیگر نمی توانید جلوتر بروید، بدانید قدرتی که شما را تا به اینجا رسانده تا انتهای راه نیز خواهد بود
-
پرسش
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 13:36
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید : چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ... همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم ...! با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی، چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
-
بی ریا
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1392 12:20
چه بی ریا آمدم به قلب عاشق تو باورم شد حرفای بظاهر صادق تو چه پُر غرور میروی از این دلِ شکسته انگار عهدی نبستی با این عاشق خسته جنگل چشمات هواش چه سرده هر نگاه تو حدیث درده رفتنت دیگه شده مصمم اما دل هنوز باور نکرده نکنه رنجیدی از من بگو تقصیرم چیه؟ یا که دل به دیگری دادی بگو اون کیه؟ نکنه که از حقیقت تو میخوای فرار...
-
روز دیدار
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1392 12:03
گاهی برای کشـیدنِ فـریـادهـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . گاهی برای کشـیدنِ فـریـادهـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نبودن هایت آنقدر زیاد شده اندکه هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اندیا تو ”...
-
دلم امشب
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 14:21
اگه یادش بره که وعده با من داره وای وای وای دل بیچارمو به دست غم بسپاره وای وای وای ای خدا بهار اومد گل من نیومد وای وای وای فصل کشت و کار اومد یار من نیومد وای وای وای دل من شکسته طاقت نداره والا دل من شکسته طاقت نداره والا اگه پیغوم بده دیگه دوسم نداره وای وای وای که دیگه ناله هام براش اثر نداره وای وای وای دلم امشب...
-
درکـــــم کـنـیـــد
شنبه 8 مهرماه سال 1391 10:03
یکی از دوستام تعریف می کرد : با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم جوگیر شدم ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم! بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن. خیلی احساس شعف میکردم که همچین...
-
داستان عاشقانه من
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 11:30
چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره . رنگ چشاش آبی بود . رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ … وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه . دوستش داشتم . لباش همیشه سرخ بود . مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه … وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم...
-
آقایان چکار میکردن ؟
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 10:39
بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است: افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای...
-
هر جا میرم
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 14:27
هر جا میرم چشمای تو پیش رومه روی تو چون آیینه ای روبرومه می پیچه رو خاطر من عطر خوبت با تو بودن تا به ابد آرزومه به تو محتاجم من ای هوای تازه نفس من با تو زندگی می سازه بی تو می میرم تو غم عشق منی ، شیرینی با شکوهی ، مثل یک آیینی ریشه در روح اصالت داری حرمت یک هنر دیرینی تو مرا دعوت کن تو مرا دعوت کن به ضیافت کلامت...
-
یادت میاد
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 11:42
یادت میاد اون قدیما قایم موشک بازی می کردیم ؟ ..... با هم دیگه چشم میذاشتیم .... و میشمردیم تا صد ... تو یواشکی قایم شدی ... بدون اینکه چیزی به من بگی و رد پایی از خودت بذاری ... و من گرگ شدم .... بدون اینکه خیال دریدن داشته باشم .... همه جا به دنبالت میگشتم ... توی کوچه ها و دشت و بیابونها . پشت کوهها و دریا..... و...
-
مــــــــــــن و تــــــــــــو
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 12:28
خدا ما رو برای هم نمیخواست .. فقط میخواست همو فهمیده باشیم بدونیم نیمهی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمیخواست .. خودت دیدی دعا مون بیاثر بود چه سخته مال هم باشیم و بیهم .. میبینم میری و میبینی میرم تو وقتی هستی اما...
-
خوش آمدی
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 22:12
سلام من به تو یار قدیمی منم همون هوادار قدیمی هنوز همون خراباتی و مستم ولی بی تو سبوی می شکستم همه تشنه لبیم ساقی کجایی گرفتار شبیم ساقی کجایی اگه سبو شکست عمر تو باقی که اعتبار می تویی تو ساقی اگه میکده امروز شده خونه تزویر وای شده خونه تزویر تو محراب دل ما تویی تو مرشد و پیر همه به جرم مستی سر دار ملامت میمیریم...
-
جلسه امتحانِ
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 11:52
در جلسه امتحانِ عشق من ماندهام و یک برگۀ سفید! یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی.. درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود! در این سکوت بغضآلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند! و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش میکشد! عشق تو نوشتنی نیست.. در برگهام، کنار آن قطره، یک قلب میکشم! وقت تمام است. برگهها...
-
عشق
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 12:18
دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟ دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ دلبری گفت: شوخی لوسی...